وضعیت و چالشهای نمایشنامهنویسی در ایران / 3
صادقی: با تقلید و بازنویسی و اقتباس راه به جایی نمیبریم
قطبالدین صادقی، کارگردان و نویسنده تاتر، درباره اهمیت تالیف در عرصه نمایشنامهنویسی امروز معتقد است که انگار مدام در حال پوشیدن لباسهای کهنه خارجیها هستیم. پس لباس ملی خودمان که از تاریخ و جغرافیا و شرایط اجتماعی ما برآمده، چه میشود؟ تقلید و اقتباس برای ما ویرانی به دنبال دارد و اجازه نمیدهد استعدادهای خودمان شکوفا شود. اجداد و نیاکان ما در بدترین شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بهترین آثار را آفریدهاند. وظیفه ما این است که آن دست آوردها را نگهداریم و به آنها بیفزاییم.
باتوجه به اینکه حدود یک قرن از تاریخ نمایشنامهنویسی (به مفهوم غربی) در ایران میگذرد، برخی از فعالان هنر نمایش معتقدند جریان پویایی در این عرصه وجود ندارد. بر این اساس، شما عملکرد نسل امروز نمایشنامهنویسان جوان در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
قدر مسلم این است که در سالهای اخیر تعداد نمایشنامهنویسان خیلی بیشتر شده و آمار نشان میدهد که هرساله بیش از سه هزار نمایشنامه نوشته میشود. البته اینکه همه این تعداد به لحاظ فنی در یک جایگاه قرار نمیگیرند، بحث دیگری است. در این بین، هر کس بیشتر و بهتر کار بکند، موفقتر خواهد بود. برخی از فعالان در این عرصه راه سادهتر را انتخاب میکنند و با عناوینی مثل بازنویسی و بازخوانی شروع به کپی کردن آثار خارجی میکنند و از یک شاهکار، یک اثر درجه 18 تولید میکنند. این افراد بسیار پرکارند و بیشتر کارشان تجاری است، چون بابتش پول میگیرند.
بهنظر شما دلیل ایجاد رویه کمیتمحور، در نمایشنامهنویسی ایران چیست؟
چون ما در کشور 18 دانشکده تئاتر داریم که مثل سوسیس و کالباس فارغالتحصیل میدهند و 700 کلاس آموزشی داریم که کارشان پرورش کارگردان و بازیگر است. اینها دوست دارند، نتیجه سرمایهای را که وسط گذاشتهاند، ببینند. بر این اساس، سالنهای ریز و درشت را با قرض اجاره میکنند و برای نمایشهایشان، نمایشنامه مینویسند. این افراد نمایشنامههای خارجی را بهدرستی نمیفهمند. خود من چند نمایش را دیدهام که براساس نمایشنامهای خارجی بوده، اما از صد کیلومتری متن هم عبور نکردهاند. در نتیجه برای اینکه آن نمایشنامه را همهفهم کنند، شاخ و دمش را میزنند و برداشت کوچکی از آن را ارائه میدهند.
متأسفانه در نمایشنامهنویسی ما، ابداع کم است و بهجای اینکه به کیفیت بیندیشیم، به کمیت فکر میکنیم. این روزها فروش تبدیل به هدف اول و آخر شده و در نتیجه، بیشتر کارها از کیفیت و عمق لازم بیبهرهاند. این وضعیت در کارگردانی، بازیگری، طراحی و بهطریق اولی در نمایشنامهنویسی بر بیشتر تئاترهای این روزها، حاکم شده است. دغدغه کمالآفرینی و ایجادِ شاهکار دیگر بین ما جایی ندارد، در حالیکه وقتی به بزرگان نمایشنامهنویسی در سطح جهان نگاه میکنیم، میبینم که راه دیگری را انتخاب کردهاند. غولی همچون «ایبسن» در همه عمرش 25 نمایشنامه و بزرگی چون «شکسپیر» 37 نمایشنامه نوشتهاند، اما در ایران نویسندهای را میشناسم که سالانه 25 نمایشنامه مینویسد. نکته بعدی که در این میان وجود دارد، باندها و گروههاییاند که مدام به هم امتیاز میدهند. در این میان، نویسندههای جوان با اینکه تعداد کمی هم ندارند، گاهی کمتر میدانی برای ارائه آثارشان پیدا میکنند.
با این اوصاف، راه شناسایی جوانان بااستعداد و توانمند در عرصه نمایشنامهنویسی چیست؟
اخیراً در جایزه پروین اعتصامی دبیر علمی بودم و در آنجا دو دختر نویسنده بسیار بااستعداد را دیدم. اینطور نیست که عرصه خالی باشد، منتها این افراد برای ادامه کارشان به امید نیاز دارند. باید ببینند که گروههای تئاتری، آثارشان را کار میکنند تا بتوانند به راهشان ادامه دهند. اخیراً در حوزه هنری، دو نمایش از شهرکرد و اصفهان دیدم که بهنظر من نویسندگان بسیار بااستعداد و خوشفکری داشتند. امروز ما در شهرستانها نمایشنامهنویسان خوبی داریم، اما از طرفی تعدادشان کم است و از سوی دیگر امکان معرفی و اشتغال در این زمینه را در سطح وسیع ندارند. شاید اگر آن دو نویسنده آن روز به حوزه هنری نیامده بودند یا من برای اجرایشان در آنجا حاضر نمیشدم، امروز این حرف را نمیزدم. عرصه تبلیغات، در دست عدهای است که با روابط و لابیهایی که در میان روزنامهنگاران و خبرنگاران دارند، مدام درباره کارشان صحبت میکنند و رسانهها آنها را بزرگ میکنند، در حالیکه واقعاً بزرگ نیستند؛ بنابراین کار برای جوانان بااستعداد کمی سخت است.
آیا با این سخن که تعداد نمایشنامهنویسان خوب در ایران امروز چندان زیاد نیست و چند تکستاره در این عرصه فعال هستند، موافقید ؟
حرف در دهان من نگذارید. وقتی سالانه سه هزار نمایشنامه نوشته میشود، یعنی جریان پویا. اینکه برخی از این نمایشنامهها کیفیت ندارند، بحث دیگری است. شما فکر میکنید که در دوره شکسپیر چند نمایشنامهنویس خوب وجود داشته است؟ از زبان من حکم صادر نکنید.
بنابراین کیفیت جزو پارامترهای پویایی جریان نمایشنامهنویسی بهحساب نمیآید؟
در هیچ جای دنیا، نمیتوانید جایی را مثال بزنید که از میان سه هزار نمایشنامه که سالانه در آن نوشته میشود، دو هزار نمایشنامهاش درجه یک باشد. از میان کسانی که امروز بهعنوان بازیگر معرفی میشوند، چند نفرشان بازیگران واقعی هستند؟ چند نفر از کارگردانها، واقعاً کارگردانند؟ همیشه روال اینگونه است که تعدادی نخبه، سرآمد هستند. تعداد این نخبگان کم است. در دهه 40، در ایران خیلیها نمایشنامه نوشتند. اما نام چهار یا پنج نفر از آنها مثل بیضایی، مفید و فرسی ماندگار شد. در آن دوره، تعداد نمایشنامهنویسان کم نبود، اما چون کارشان کیفیت نداشت از صافی زمان عبور نکرد.
آیا ایجاد امکان انتشار آثار در قالب کتاب، میتواند شانس نمایشنامهنویسان جوان و بااستعداد را برای اتصال به جریان جدی تئاتر در ایران، افزایش دهد؟
بله، قطعا. کتاب وسیلهای است که در دسترس همه قرار دارد. تا امروز در نشر قطره حدود 400 نمایشنامه منتشر شده است. ناشرانی همچون افراز، چشمه، سمت و نیلا هم همین روند را در پیشگرفتهاند. این مؤسسات برای انتشار نمایشنامههای مختلف تلاش میکنند و حتی سعی دارند متنهای این آثار را در اختیار جشنوارههایی نظیر «کودک» و «همدان» هم قرار دهند. طبیعی است که وقتی نمایشنامهها، مکتوب شوند و بهسادگی در اختیار عموم قرار بگیرند، میتوانند در معرفی جوانان توانمند به جامعه تئاتر و عموم مردم، تأثیرگذار باشند. ناگفته نماند که بهتازگی، در فضاهای مجازی نمایشنامهها را تبادل میکنند و متن آثار را در معرض دید عموم قرار میدهند. این اقدامات میتواند مؤثر باشد، اما آنچه من بیش از همه به آن اعتقاد دارم، این است که جوانان از تقلید دوری و به سمت تألیف حرکت کنند.
چرا نویسندگان حوزه نمایشنامهنویسی باید بر تألیف تمرکز کنند؟
قرار نیست ما مفسر دستوپا شکسته جهانبینی و اندیشههای دیگران باشیم؛ «خودمان در چه نقطهای قرار داریم؟»، «دستاوردهای ما در طول تاریخ کجا رفتهاند؟» و «مسائل و مشکلات خودمان در کجا باید مطرح شوند؟». تئاتر مثل شعر، رمان و سینما در وهله اول باید مشکلات پیرامون خودش را مطرح کند. این مسائل را تجزیه و تحلیل کند و برای مخاطب ارائه دهد. تئاتر باید پرسشگری کند تا مردم با عمق بیشتری با این مسائل روبهرو شوند. تقلید و بازنویسی بهدرد نمیخورد. با چنین اقداماتی، انگار مدام در حال پوشیدن لباسهای کهنه خارجیها هستیم. پس لباس ملی خودمان که از تاریخ و جغرافیا و شرایط اجتماعی ما برآمده، چه میشود ؟ تقلید و اقتباس برای ما ویرانی به دنبال دارد و اجازه نمیدهد استعدادهای خودمان شکوفا شود. با این کارها، ما پسمانده غذای دیگران را پس از چند قرن میخوریم، در حالیکه اجداد و نیاکان ما در بدترین شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بهترین آثار را آفریدهاند. وظیفه ما این است که آن دستاوردها را نگهداریم و به آنها بیفزاییم. با تقلید، بازنویسی و اقتباسهای احمقانه راه بهجایی نخواهیم برد.
نظر شما