به مناسبت زادروز خواجه نظامالملک طوسی
«سیاستنامه» یادگار خواجه طوس/ دیدگاههای نظامالملک درباره پادشاهی، وزارت و مذهب چیست؟
خواجه نظامالملک طوسی، یکی از مهمترین وزیران ایران زمین و عالم اسلام بوده است که نقش او در سیاستنامه نویسی و عمل سیاسی در حدود 30 سال وزارت انکارنشدنی است. به مناسبت زادروز این وزیر ایرانی نگاهی به اثر ارزشمند او یعنی «سیاستنامه» یا «سیرالملوک» داشتهایم و دیدگاههای او را درباره پادشاه، وزارت و مذهب بررسی کردهایم.
نظامالملک بدون تردید از شخصیتهای برجسته در سیاست عملی و عمل سیاسی در تاریخ اسلام و ایران است. برخی از پژوهشگران معتقدند وی را میتوان به تنهایی از لحاظ اهمیت با خاندان برمکی، وزیران معروف عباسیان مقایسه کرد.
نام اصلی نظامالملک، ابوعلی حسن و نام پدرش ابوالحسن علی بود و لقب نظامالملک را آلب ارسلان، سلطان سلجوقی، به او داده بود. وی در سال 408 ه.ق در قریه رادکان از توابع طوس و در خانهای دهقانی به دنیا آمد.
تربیت خواجه در زمینههای فقه شافعی و حدیث بود و به ظاهر خانوادهاش مایل بودند او را در کسوت قاضی ببینند هرچند چنین نشد و خواجه به مقامی رسید که میتوانست به عزل و نصب قضات بپردازد. وی ابتدا به خدمت غزنویان در غزنه درآمد و سپس به دربار علی بن شاذان وارد شد اما به دلیل رنجیدگی از مخدوم ا او را ترک کرد و به مرو رفت. در این شهر بود که اقبال به او رو نهاد و از سوی چغری بیک داوود به مشیری و کتابت آلب ارسلان گمارده شد.
با به سلطنت رسیدن آلب ارسلان خواجه به وزارت سلاجقه رسید و با مرگ آلب ارسلان و جانشینی ملکشاه همچنان مقام خود را حفظ کرد و تا هنگام مرگش به سال 485 ق در نزدیک کرمانشاهان و بر سر راه حرکت از اصفهان به بغداد و به دست یکی از فدائیان اسماعیلی و احیانا به تحریک ملکشاه، حدود 30 سال وزارت کرد.
«سیاستنامه» و دیدگاه خواجه درباره بنیاد حکومت
از خواجه کتابی ارزشمند به نام «سیاستنامه» برجای مانده که مهمترین و مشهورترین کتاب اوست. همچنین «دستورالوزرا» و وصایای خواجه نیز ثبت شده است؛ اما به طور قطع اثر مهم او همان «سیاستنامه» یا «سیرالملوک» است.
این کتاب در سال 479 ق و در پاسخ به درخواست ملکشاه که از بندگان دربار خود خواسته بود اثری در این زمینه تهیه کنند، نگاشته شد. این کتاب ابتدا در 39 فصل تنظیم شد و سپس در اواخر عمر خواجه 11 فصل دیگر به آن اضافه شد و در مجموع در 50 فصل به آخر رسید. بخش دوم «سیاستنامه» یا همان 11 فصل در فضایی به رشته تحریر درآمد که مشکلات خواجه با مخدوم خود، ملکشاه، و برخی تحریکات درباری بالا گرفته بود.
خواجه در «سیاستنامه» به بحث نظری و آموزههای مرتبط با آن نمیپرداخت بلکه به امور واقعی که میتواند بنیاد حکومت قرار گیرد اشاره میکرد و بیشترین حجم کتاب از حکایات که رساننده منظور اوست و در عمل میتوان آنها را سرمشق قرار داد، آکنده بود.
پادشاه عادل در نگاه نظامالملک
نظامالملک تمام کتاب را به نهاد پادشاهی و سلطنت و ترویج آن اختصاص میداد. پادشاه مفروض خواجه قدرت خود را از خلیفه نمیگرفت و به توجهات ویژه وی نیازی نداشت؛ خواجه با اثرپذیری از نظریه پادشاهی ایران باستان، مشروعیت و قدرت پادشاه را ناشی از تاییدات الهی میدانست. وی در فصل نخست مینویسد: «ایزد تعالی، در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند و هیبت و حشمت او اندر دلها و چشم خلایق بگستراند تا مردم اندر عدل او روزگار میگذراند، و آمن همی باشند و بقای دولت همی خواهند.»
خواجه در فصول بعدی به کرات به لزوم عدلگستری شاهان و رسیدگی به کار عاملان حکومتی همچون وزرا یا اهمیت خطیر قضاوت و ... اشاره دارد. برای مثال خواجه در فصل ششم که به امر قاضیان و خطیبان و محتسبان اشاره دارد با ذکر حکایتی از شیوه دادرسی پادشاهان عجم، از زبان ملک به مؤبد میآورد: «هیچ گناهی نیست نزدیک تعالی بزرگتر از گناه پادشاهان و حق گزاردن پادشاهان نعمت ایزد تعالی، را نگاه داشتن رعیت است و داد ایشان دادن و دست ستمکاران از ایشان کوتاه کردن.»
پادشاهی و دین همچون دو برادرند
نظامالملک در همین فصل هنگام صحبت درباره رسیدگی به کار دینی، سعادت دو جهانی را در گرو فرّالهی پادشاهان و عمل عالمانه آنان ذکر میکند: «اما چون پادشاه را فرّالهی باشد و مملکت باشد و علم با آن یار باشد، سعادت دوجهانی بیابد. از بهر آنکه هیچ کاری بیعلم نکند و به جهل رضا ندهد.»
او درباره نسبت میان دین و پادشاهی مینویسد: «و نیکوترین چیزی که پادشاه را باید، دین درست است؛ زیرا که پادشاهی و دین همچون دو برادرند.» او همچنین در فصل دوم کتاب خود پس از ذکر شناخت قدر نعمت خداوند و توجیه پادشاه به رعایت عدالت میآورد: «گفتهاند بزرگان دین که الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. معنی آن است که ملک با کفر بپاید و با ستم نپاید.»
خواجه و بدمذهبان
خواجه در بخش دوم کتاب خود با شدت بیشتری از اوضاع اظهار نارضایتی میکند و سعی در ارائه راه حل دارد. در فصول پایانی نیز به جز تعریضات در فصول مختلف، یکباره 5 فصل متوالی را به نشان دادن خطر «بد مذهبان» اختصاص میدهد. از نظر خواجه بدمذهبان که گاه آنها را خارجی و مزدکی یا قرمطی نیز میخواند، همان مخالفان یا رقیبان مذهب سنی بودند که تحت نام تشیع فعالیت میکردند و یک فرقه از آنان یعنی اسماعیلیان برای نظام سنت و نهادهای پاسدار آن یعنی خلافت عباسیان و پادشاهی و امیری بسیار خطر آفرین بودند.
او در فصل 43 در ذکر احوال بدمذهبان مینویسد: «به همه روزگار خارجیان بودهاند، از روزگار آدم، علیهالسلام، تاکنون خروجها کردهاند.» خواجه در فصل بعد حکایت مزدک را در زمان انوشیروان به تفصیل شرح میدهد. او برای حفاظت از «راست دینی» مدارسی تاسیس کرد که به نام خود او شهره شدند. شهرهای بزرگ همچون بغداد، بصره، اصفهان، طوس نیشابور و هرات هرکدام دارای نظامیه بودند. این نظامیهها که تعدادشان به 12 میرسید به کار حراست از راست دینی و مقابله با بدمذهبان اشتغال داشتند.
وزیر نیک پادشاه را نیکوسیرت و نیکونام گرداند
خواجه در فصل 41 که از جهات مختلف به نقادی اوضاع روزگار میپردازد، بر اهمیت نقش وزیر و نهاد وزارت بسیار تاکید میکند: «وزیر نیک پادشاه را نیکوسیرت و نیکونام گرداند و هر پادشاهی که او بزرگ شده است و بر جهانیان فرمان داده است و نام تا به قیامت به نیکی میبرند، همه آن بودهاند که وزیران نیک داشتهاند.» او میان پادشاهی موروثی و وزارت موروثی رابطهای برقرار میکند: «اگر وزیر، وزیرزاده باشد، نیکوتر بود و مبارکتر که از روزگار اردشیر بابکان تا یزدگرد شهریار، آخر ملوک عجم، همچنان که پادشاه فرزند پادشاه بایستی و تا اسلام درنیامد همچنین بود. چون ملک از خانه ملوک عجم برفت، وزارت از خانه وزرا نیز برفت.»
خواجه طوس در وصیتنامه خود به نقش خطیر شخصیاش در کار ملکداری اشاره و مینویسد: «آنچه کردهام در صلاح دولت و مصلحت کافه رعیت، پس از وفات من ظاهر شود. چون تدبیر جهان به دیگری منوط گردد. تقدیر و قیاس و ظن چنان است که هیچکس پس من یک ماه شغل جهان بر نظام راست نتواند راندن.»
خواجه نظامالملک سرانجام در سال ۱۴ اکتبر ۱۰۹۲ میلادی در بروجرد کشته شده و در اصفهان به خاک سپرده شد.
نظر شما