پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۱
مجابی: روز «کتاب و سینما» ارتباط ما با نسل جوان را تقویت می‌کند

جواد مجابی از شاعران، نویسندگان و روزنامه‌گاران پیشکسوت، در آیین روز «کتاب و سینما» بیان کرد: برگزاری این‌گونه برنامه‌ها سبب تقویت پیوند کتاب و سینما و ارتباط ما با نسل جوانی می‌شود که آینده به آن‌ها تعلق دارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) آیین روز «کتاب و سینما» با حضور مجید غلامی جلیسه، جواد مجابی، محمود دولت‌آبادی، افشین داورپناه، همایون امیرزاده، بهزاد شیشه‌گران و جمعی از هنرمندان و اهالی فرهنگ، چهارشنبه شب (19 آبان‌ماه 1395) در مجموعه سینمایی چارسو برگزار شد.
 
جواد مجابی از شاعران، نویسندگان و روزنامه‌گاران پیشکسوت، در این آیین از دست‌اندرکاران آیین روز «کتاب و سینما» تشکر و اظهار امیدواری کرد: تداوم برگزاری این برنامه‌ها سبب تقویت پیوند کتاب و سینما و ارتباط ما با نسل جوانی شود که آینده به آن‌ها تعلق دارد.

وی از این‌که کتاب «پسرک چشم آبی» بعد از حدود 40 سال دوباره منتشر و به همراه دو فیلم در قالب یک بسته فرهنگی ارائه شده است، ابراز خرسندی کرد و گفت: این کتاب نخستین‌بار در سال 1351 توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده بود و الان دوباره به همراه دو فیلم شامل یک فیلم مستند درباره زندگی و آثار من که توسط حسن لطفی ساخته شده و یک فیلم داستانی که براساس کتاب داستان «پسرک چشم آبی» ساخته شده، در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

این محقق و منتقد ادبی همچنین به ارائه توضیحاتی از دوران زندگی و نویسندگی‌اش پرداخت و افزود: زندگی من حدود هشت سال در روستا و حدود هشت سال در شهر قزوین سپری شد و سپس به تهران آمدم. وقتی در اوایل دهه 50 به داستان‌نویسی روی آورده بودم، برنامه‌ای در این زمینه داشتم و تصمیم گرفتم یک سری داستان درباره روستا، یک سری داستان درباره شهر و آثاری درباره تهران بنویسم. بخش نخست این برنامه اجرا شد و داستان «من و ایوب و غروب» را منتشر کردم که ماجرای پسری در روستا را بیان می‌کرد و این کتاب به نحوی وارد کتابخانه کودکان و نوجوانان شد.
 
مجابی اضافه کرد: در اوایل دهه 50 سیروس طاهباز مسئول بخش انتشارات کانون پرورشی کودکان و نوجوانان بود و از من خواست داستانی برای کودکان بنویسم و برای چاپ به کانون تحویل دهم. در آن زمان هنوز مشخص نبود که چه چیزی باید برای کودکان نوشت، در همین زمان بود که من داستان «پسرک چشم آبی» را در ادامه «من و ایوب و غروب» نوشتم. سپس داستان «سیبو و سار کوچولو» را نوشتم که در شهر اتفاق می‌افتاد و در سال 1355 منتشر شد. بعد از آن کتاب «پنیر بالای درخت» را نوشتم که در سال 1357 چاپ شد. بعد از آن داستان‌های دیگری برای کودکان نوشتم که چاپ نشد.
 
نویسنده رمان «باغ گمشده» در ادامه سخنانش بخش‌هایی از کتاب «پنیر بالای درخت» را برای حضار قرائت کرد و درباره این اثر توضیح داد: به‌طور کلی هر داستان را به می‌توان به چندین روش شروع کرد و به انواع مختلفی به پایان رساند. در این کتاب هم احتمالات مختلف از داستان «کلاغ و روباه و قالب پنیر» مطرح شده و به کودک می‌آموزد هیچ چیزی تنها نسخه از یک اثر نیست و ما می‌توانیم نسخه‌های مختلف از یک اثر را بیافرینیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها