ابراهیمیدینانی در نشست «حکمت در ادبیات فارسی» مطرح کرد
کاش حکمت را به جای آثار فلاسفه غربی در ادبای ایرانی بجوییم
غلامحسین ابراهیمیدینانی گفت: حکمتهای بسیاری در ادبیات و زبان فارسی نهفته است که قرنها از آنها غافل بودهایم و ای کاش به جای اینکه حکمت را در آثار ارسطو، افلاطون، کانت، هگل و... بجوییم آن را در آثار ادبای ایرانی جستجو کنیم.
غلامحسین ابراهیمیدینانی در این مراسم با بیان اینکه حکمت ایرانی در جامعه ما جایش خالی بوده، گفت: حکمتهای بسیاری در ادبیات و زبان فارسی نهفته است که قرنها از آنها غافل بودهایم و ای کاش به جای اینکه حکمت را در آثار ارسطو، افلاطون، کانت، هگل و... بجوییم آن در آثار ادبای ایرانی جستجو کنیم.
وی ادامه داد: نخستین شاعران فارسی زبان نیرومند مانند عطار و خیام اهل خراسان بزرگ یا به تعبیری نیشابور کنونی بودند. ظاهرا عطار میانهای با فلسفه ندارد، اما در آثارش به حکمت بد نمیگوید. یکی از شناوران دریای عقل و حکمت عطار است. او در عرفان هم مقام بسیار بالایی دارد. تا جایی که مولوی خودش را پیرو عطار میداند. ای رو در کشیده به بازار آمده/ خلقی بدین طلسم گرفتار آمده...
این استاد فلسفه با اشاره به اینکه وحدت ادیان و گفتگوی بین طرفداران ادیان الهی همیشه یکی از مسائل مهم تاریخ بوده است، اظهار کرد: حال این سوال پیش میآید که ادیان چه زمانی میتوانند به هم نزدیک شوند و من در پاسخ میگویم زمانی که عطار را بخوانند. یعنی عرفان راه وحدت ادیان است. عرفان ما را به جایی میبرد که جز وحدت به کثرت نیندیشیم.
این چهره ماندگار فلسفه پیام عرفان را ابدی دانست و گفت: هیچ پیامی به ابدیت پیام عرفان نیست، هیچ ایدئولوژی پیامش ابدی نیست و هیچ کس نمیتواند یک مورد پیدا کند که پیامش ابدی باشد در صورتی که پیام عرفان ابدی است؛ چراکه به اصل برمیگردد. عطار در همه تعلیماتش یک پیام دارد؛ او میگوید به خود بمیر و به حق زنده باش. خداوند انسان را به خود میمیراند و به حق زنده نگه میدارد.
ابراهیمیدینانی توضیح داد: آیا از فنای به خود و بقای به حق جاودانهتر هم داریم؟ یک عارف هندی میگوید آسمان، زمین و من از یک ریشهایم. عطار هم در شعری میگوید که اگر نقاب برداریم هیچ اختلافی در بازارهای گوناگون باقی نمیماند. در واقع ما همه شاخههای یک درختیم و تمام مشکلات ما این است که توحید را نمیفهمیم.
وی در ادامه با طرح این سوال که در توحید باید به یک موجود که واحد است برسیم یا به وحدت؟ بیان کرد: اگر به وحدت برسیم آیا کثرت عرض اندامی دارد؟ چه موجودی است که قرار است تا ابد بماند؟ عطار میگوید که پروردگارا غیر از تو هر چه هست سراب و نمایش است. برای یک موحد تمام دنیا یک نمایش است و حقیقت حق تعالی است. حضور خداوند حلول نیست که در اشیاء حضور یابد بلکه اینها همه ظواهرند.
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش به دیدگاه عطار درباره حلول و اتحاد پرداخت و افزود: عطار میگوید حلول و اتحاد کفر است؛ چراکه در حلول، محل و حال نیاز است بلکه سهم وحدت در عین ساده بودن بسیار سخت است و خداوند در محل و حال نمیگنجد. وحدت یک جلوه است. عطار هم به زبان امروزی از فنومن میگوید، اما فنومنی که عطار میگوید با آنچه که فلاسفه غربی میگویند متفاوت است. فنومن به معنی چیزی است که پدیدار میشود. پدیدارشناسی عطار دقیقتر از پدیدارشناسی امروزیان است.
وی در ادامه با اشاره به اشعاری از عطار تصریح کرد: همچنان که امواج از اعماق دریا شروع میشوند یعنی جهان موجی از حق تعالی است و این تشبیهی است که عطار میکند. این حکمت ایرانی در شعر فارسی است و در واقع تشبیهی از جلوههای حق تعالی است. عطار در تشبیه عالم دیگر میگوید عالم دیگر هم مانند این عالم روشن است، یعنی عالم انوار است، اما انوار آن عالم، منور به نور آگاهی است. عطار در پایان میگوید که عوالم گوناگون ظواهر حق تعالی است و این به معنی توحید است.
استاد فلسفه اسلامی در پایان یادآور شد: ادبیات فارسی گنجینهای از حکمت است که باید با آن آشنا شویم و بیشتر به آن بپردازیم.
آیا وقتی به خدا و معشوق رسیدید، راحت میشوید؟
آیتالله مصطفی محقق داماد سخنرانی خود را با موضوع «قرب حق تعالی به ما و تقرب ما به او» ارائه کرد و گفت: یکی از اصول مستفاد ادبیات اسلامی، دور نبودن خداوند از انسان است؛ همانطور که میدانید دو رویکرد در این زمینه وجود دارد؛ یکی آنکه بشر در تصور اولیه مقید به این است که خدای مجسد یا شخصی را بپرستید و تصور دیگر یک خدای خیلی دور در آسمانها اما متشخص است و بشر آن را میپرستد.
وی ادامه داد: هر دو تفکر به دست قدرت طراحی شدهاند. در مرحله اول و تصور اول متولیان بتخانهها متولی خدا بودند. در تصور دوم که خداوند را خیلی دور میداند و هیچکس به آن دسترسی ندارد مانند همان چیزی که کلیسای کاتولیک میگوید انسان باید از طریق این رابطها به خدا برسد. به نظر حکیمان اسلامی نگاه دوم هم دست کمی از نگاه اول ندارد یعنی خدا را جدای از عالم میداند. به نظر حکیمان اسلامی، خدای ما نزدیک ترین فرد به ماست.
محقق داماد با اشاره به اینکه آیات قرآن چهارگونه قرب خدا را مطرح میکنند، افزود: دسته نخست آیاتی هستند که قرب خدا را به بشر بسیار نزدیک میدانند مانند آیه ۱۸۶ سوره بقره. دسته دوم آیاتی است که میگوید ما از رگ گردن به بشر نزدیکتریم. قرآن میگوید آنچه که در فکر و اندیشه شما هست ما از آنها خبر داریم و از رگ گردن به شما نزدیکتریم. من این رگ گردن را به رگ حیات معنی میکنم. یعنی خدا از رگ حیات به بشر نزدیکتر است و همه وسوسههای بشر را میشناسد. دسته سوم آیاتی هستند که دلالت بر این دارند که از رگ گردن به هم نزدیکترند که سعدی به زیبایی در این بیت که همه عمر سر بر ندارم سر از این خمار مستی... این آیات را به خوبی تفسیر کرده است.
استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی یادآور شد: دسته چهارم مانند آیه ۲۴ سوره انفال که ملاصدرا در تفسیر آن برای استدلال اصالت وجود استفاده میکند یعنی هستی خداست که بشر را هست کرده است. این قربها قطعاً قرب مکانی نیستند همانطور که سعدی میگوید آیا میشود که خدا به ما نزدیک باشد اما ما به آن نزدیک نباشیم؟ آیا این یک تناقض است؟ بی معنی است که یکی نزدیک و دیگری نزدیک نباشد اما این در عالم حقیقت ممکن است.
به گفته محقق داماد، اما با سلوک میتوان تقرب پیدا کرد. تقرب یعنی نزدیکی بجوییم. ملاصدرا در اینجا عقل عملی را میگوید و در واقع حکمت محیالدین را آورده است و میگوید عقل عملی چهار مرحله دارد. این چهار مرحله عبارتند از مقامات تجليه، تخليه، تحليه و فناء في الله. ملاصدرا معتقد است که هر کدام از این مراحل مرحله قبلی را کامل میکنند و مرحله بعدی متضمن مرحله قبلی است.
وی گفت: ملاصدرا در ادامه این سوال را طرح میکند که بعد از اینکه فنا شد چه میشود و خود پاسخ میدهد در اینجا بیان من قاصر است، چرا که شهود است و بیان از آن قاصر. در اینجاست که سفر نیاز است و معتقد است که اینها را نمیتوان بیان کرد و در واقع اسفار اربعه را مطرح میکند.
این استاد فلسفه در پایان گفت: اما وقتی که به خدا و معشوق رسیدید آیا راحت میشوید؟ عدهای در پاسخ میگویند آنجا دارالسلام است. عدهای هم میگویند نه، آنجا دارالسلام نیست اما عبدالرحمان جامی نظر دیگری در این زمینه دارد. همانطور که میدانید جامی فقیه و اهل فلسفه بوده است. او قبول ندارد که وقتی به فنا رسیدید راحت خواهید شد بلکه اول سوز و گداز و درد است. جامی معتقد است که وقتی قرب، نتیجه میشود تازه ناز معشوق شروع میشود و این بسیار سخت است.
سنایی عقل ایرانی را ستایش میکند
دادبه در بخش دیگری از این مراسم سخنان خود را با قرائت مطلع «مرا کز عشق به ناید شعاری. مبادا تا زیم جز عشق کاری...» آغاز کرد و گفت: طبیعی است کسی که هیچ دلبندی ندارد فساد بسیاری خواهد داشت.
وی با اشاره به اغراض اولیه و ثانویه در معنی اشعار و در نتیجه دو پهلو بودن معنی آنها در نزد شعرای گذشته بهویژه حافظ افزود: به همین دلیل است که حافظ تا این اندازه اهمیت دارد. غرض اولیه آن موادی است که از سادهترین تا پیچیدهترین الفاظ فلسفی را شامل میشود که در اشعار شاعران ایرانی بسیار مشهود است. همچنین از حدود قرن پنجم علوم رایج همه در سایه حکمت جمع شده بودند و با شعر بیان میشدند.
به گفته دادبه، اتفاقاتی که در قرن چهارم افتاد، شعرای ما همه به طرف یک نظریه خاص رفتند. این چهارصدسال در تاریخ ما بسیار مهم است تا جایی که استاد زرینکوب هم به آن اشاره میکند و حتی دو قرن ابتدایی را به دوقرن سکوت یاد میکند البته بدین معنی نیست که هیچ سحنی گفته نشده بلکه ثبت نشده است.
این حافظشناس گفت: حدود سالهای 205 هجری قمری طاهر ذوالیمینین اعلام استقلال سیاسی کرد و همزمان زبان ملی اتخاذ شد و به تعبیر استاد مطهری پانزده قرن است که زبان فارسی زبان دوم اسلام است اما به تعبیر بنده زبان اول بوده و هست.
وی با بیان اینکه قرن چهارم عصر طلایی فرهنگ اسلامی به طور عام و به صورت خاص ایران اسلامی است، گفت: این قرن بازشناسی و بازیابی هویت ملی است. رودکی، فردوسی و عطار همه از این قرن هستند. هویت ملی مانند یک مثلث است که نخستین ضلع آن زبان و ادب ملی، ضلع دوم اساطیر و ضلع سوم حکمت و فلسفه دینی است. اگر به دنبال دین میگردید حکمت از تعابیر آن است.
دادبه با تاکید بر اینکه فردوسی هر سه ضلع را زنده کرده اهمیت دارد افزود: از قرن چهارم که حکمت ملی تثبیت شد، حکمت عشق جریان پیدا کرد و همه شعرا سخنگوی این حکمت شدند به طور مثال در سبک خراسانی بیان ملیت با واژه ایران بیان میشود. در شاهنامه حدود دو هزار مرتبه ایران تکرار میشود. یعنی به دلیل تحولات مم تاریخی و سیاسی بیان هویت ملی از طریق حکمت صورت گرفت و مهمترین مواد و مصاح شعرای ما را در حکمت میبینیم.
وی افزود: نظامی پس از فردوسی از آن جهت مهم است که شعر را شرعی میکند. حال سوال این است که مولفههای فلسفهساز و حکمتساز چیست؟ در پاسخ باید گفت آنچه حکمت را میسازد عقل است به تعبیر فلسفیتر ابزار معرفت عقل است و من عقل را به گونه عقل یونانی ارسطویی و عقل ایرانی اقلاطونی تقسیم میکنم. این همان عقلی است که سهروردی از آن نام برده و از آن با نام شهود یاد میکند.
دادبه در پایان گفت: اولین کار مبالغههای شاعرانه نقد عقل است یعنی عقل یونانی ارسطویی را نقد میکند در صورتی که خردی که فردوسی در ابتدای شاهنامه میگوید خرد ایرانی افلاطونی است. شما در سنایی هم با کلمه عقل مواجه میشوید و در آنجا ستایش و نکوهش عقل را دارید در واقع سنایی عقل ایرانی را ستایش و عقل یونانی ارسطویی را نکوهش میکند. نظامی نیز وقتی که عقل را نقد میکند از تمام تواناییهای انسان استفاده میکند.
نظر شما