دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۰
روضه بخشی از فرهنگ ما است

بهروز انوار:در روضه برای این که داستان را طولانی‌تر و مجلس را پرشورتر کنند از داستانی به داستانی دیگر می‌پرند، اتفاقی که در روضه نوح نیز به تکرار می‌افتد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، هشتم بهمن ۹۵، گروه داستان جمعه در مجتمع ناشران قم، مجلس نقد روضه نوح را با حضور داستان‌دوستان این شهر برگزار و این گروه میزبان حسن محمودی نویسنده این رمان و مجید محبوبی و بهروز انوار به عنوان منتقد آن شد.
 
طبق روال ابتدا نویسنده قستمی از رمان خود را برای مخاطبان خواند و در پاسخ مجری برنامه که پرسید: چرا نشر ثالث را برای چاپ روضه‌تان انتخاب کردید؟ گفت: باور دارم که هر کتابی سرنوشت خاص خودش را دارد. سال‌ها پیش داستانی نوشتم به نام «بلوز آبی» که در مجموعه اولم یعنی «وقتی آهسته حرف می‌زنیم المیرا خواب است» منتشر شد. از همان روزها دوست داشتم تا آن مادر چشم به راه فرزندش را بسط بدهم و بنویسمش. «صبر ایوب» را نوشتم که داستان بلندی بود در مجموعه «از چهارده سالگی می‌ترسم» و مجوز انتشار نیافت. به فکر افتادم تا به طور مستقل منتشرش کنم. مجوز فعالیت نشر چشمه متوقف شد و «صبر ایوب» را سپردم به نشر ثالث. به هر حال نزدیک‌ترین نشر به چشمه، ثالث بود که از آن طرف خیابان باید می‌آمدم این طرف و فاصله زیاد نبود. «صبر ایوب» رمان مجزایی شده بود و آنجا هم مجوز نگرفت. لیلا آن مادری که می‌خواهد با چنگ و دندان از جگر گوشه‌اش مراقبت کند، دست از سرم برنداشت و روضه نوح شکل گرفت که بعدش هم رمان «کتاب یونس» را نوشتم. از این سه گانه تاکنون روضه نوح شانس انتشار پیدا کرده است. داستان من و نشر ثالث از همین جا شروع می‌شود و امیدوارم بتوانم سه‌گانه‌ام را در همین نشر منتشر کنم.

سپس نویسندهٔ «یکی از زنها دارد می‌میرد» در جواب مجری جلسه که سؤال کرد: برخی معتقدند که داستان‌های تاریخی مثل جنگ عینیت همان واقعیت بیرونی هستند، آیا در روضه نوح این اتفاق افتاده است یا شما در وهله اول سعی در داستان‌گویی داشتید؟ توضیح داد:
من ناخودآگاهم را آزاد گذاشتم تا روایتش را از آنچه در مقطعی از زمان بر ما رفته است، بنویسد و گزارشی باشد برای نسل بی‌سن‌وسال فردا و مجالی باشد برای مرور هم‌نسلان خودم. سخت باور دارم که هر نویسنده‌ای، تجربه زیسته خود را می‌نویسد. حال این تجربه زیسته تنها شامل زندگی فیزیکی ما در سال‌های حیات نمی‌شود، بلکه از گذشتگان چیزهایی را به یاد می‌آوریم و گاه آیندگان را هم نگاه می‌کنیم.
من فکر می‌کنم تجربه زیسته من به جایی مثل بهشت هم برمی‌گردد که خدا می‌خواهد آدم و حوا را از فردوس بیرون کند. وقتی می‌نویسم، سعی می‌کنم خاطرات آدم و حوا را هم به یاد بیاورم. این روایت حضرت علی برایم خیلی جالب است که ایشان فرمود: «من همان کسی هستم که نوح را به امر پروردگار در کشتی حمل کرد، من همان کسی هستم که به امر پروردگار یونس را از شکم ماهی بیرون آورد، من همان کسی هستم که به امر پروردگار موسی را از دریا عبور داد، من همان کسی هستم که به اذن پروردگار ابراهیم را از آتش بیرون آورد، من همان کسی هستم که به اذن پروردگار نهرها را جاری ساخت و چشمه‌ها را شکافت و درخت‌ها را کاشت. منم عذاب روز «ظله» منم آنکه از محل نزدیک ندا کرد که ثقلان (جن و انس) آن را شنیدند و گروهی آن را فهمیدند. هر آینه من به هر گروهی از جباران و منافقان به زبان خودشان می‌شنوایانم. منم خضر دانای موسی و منم آموزگار سلیمان پسر داوود، منم ذوالقرنین.» معرفتی که حضرت علی به آن اشاره می‌کند، امکان دارد من نیز به درجه‌ای از آن برسم. حضرت جایگاهش مشخص است و منِ نویسنده در تلاشم که در داستان‌هایم به این معرفت برسم. از طرفیداستایوفسکی گویا گفته است: اگر من جنایت و مکافات را نمی‌نوشتم، کسی دیگری می‌نوشت. این اتفاق قرار بود بیافتد. در مورد داستان خودم نیز همین اعتقاد را دارم.

در ادامه مجید محبوبی نویسنده تربت و دریا، در نقد روضه نوح ابتدا به سراغ ساختار این رمان رفت و گفت: قبل از هر چیز می‌خواهم به نام این رمان بپردازم که برخلاف رمان‌های دیگر نامی تکراری نیست و در انتخاب آن نویسنده دقت کافی به خرج داده، اگرچه ممکن است به صورت ظاهر به درک این انتخاب پی نبریم، اما به یقین اگر به زیر لایه‌های این داستان دست پیدا کنیم، می‌توانیم علت این انتخاب و ربط آن به داستان حضرت نوح را بیابیم.
اما به لحاظ طرح داستانی، باید بگویم اگرچه در داستان گره‌های زیادی افتاده است، اما راوی به آن‌ها پاسخ نمی‌دهد و رها شده باقی می‌مانند. هم چنین در مورد موضوع، همه متفق‌القول می‌دانیم که موضوع جنگ است و درونمایه یا همان تم، در این داستان آن چیزی است که تأویل پذیر است و هر کس از زاویه دید خودش می‌تواند با آن همراه شود و ممکن است چیزی که من فهمیده‌ام، آن چیزی نباشد که مورد نظر نویسنده باشد و حکم نمی‌دهم؛ ولی به نظر می‌رسد نویسنده قصد داشته زشتی‌های این جنگ هشت ساله را در رمانش نشان بدهد.
از دیگر عناصر خوب این رمان، تعلیق و کشش است که خیلی خوب هستند و تا پایان مخاطب را با خود همراه می‌کند، اگرچه با احساس مخاطب نیز بازی می‌کند.

نویسنده «اولین برفی که زمین نشست»، سپس در خصوص سبک نویسنده گفت: سبک این رمان منحصر به فرد است. خوبی آن این است که این سبک خود نویسنده است و از کسی تقلید نکرده است. علاوه بر این نکته‌ای که در نقد محتوایی این کتاب نیز به آن اشاره خواهم کرد، این است که لحن راوی این داستان لحنی خاص و بی‌تفاوت و خنثی است و نسبت به هیچ شخصیتی عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد. از دیگر هنرهای این رمان رفتن به دل ماجراها و حوادث و شخصیت‌ها است و جزیی‌نگری‌هایی است که به خوبی صحنه‌سازی می‌شود.
مجید محبوبی در قسمت پایانی صحبت‌های خود به سراغ محتوای این رمان رفت و گفت: درباره محتوای رمان، معتقدم که باید محتوا را جدی گرفت و قائلم که نویسنده قصد و غرضی از نوشتن داستانش دارد. اگر این کتاب به زبان‌های دیگر ترجمه بشود، آنان چه نگاهی به مردم ما خواهند داشت؟ این داستان دریچه‌ای است که دیگران به واسطه آن تاریخ، مردم و فرهنگ کشور ما را می‌بینند. همان طور که از رمان جنگ و صلح ناظر به جنگ روسیه می‌شویم. این کتاب اگرچه برای خود بنده یک نوستالوژی نسبت به دهه شصت ایجاد کرد، اما باید بگویم شخصیت اول داستان (نوح) دارای تناقضاتی است. هم عمر کوتاه او که درست برعکس عمر نوح است و هم این که نوح آن شور و شوق و جذبه را نسبت به جبهه ندارد، در حالی که جوانان آن روزها حال و هوای معنوی نسبت به جبهه و جنگ داشتند و اگرچه نوح فیلم مهاجر را در سینما می‌بیند و حال و هوای خوبی پیدا می‌کند، اما در آخر داستان حالش تغییر می‌کند، آدم گیجی به نظر می‌رسد و عجیب که با نگه داشتن هسته خرما در بینی‌اش و جوانه زدن آن داستان از حالت رئال خارج و سورئال می‌شود. اگرچه جایی دیدم که آقای محمودی سورئال بودن این داستان را رد کرده بودند، اما اینجا تناقض شکل می‌گیرد و شخصیت نوح برای مخاطب باز نمی‌شود و شخصیت او هیچ شباهتی به جوان‌های آن روزهای جنگ ندارد. اگرچه برخی افراد لاابالی در جنگ داشتیم، ولی کم نبودند کسانی که به جهت معنوی بالا بودند. و به خاطر خدا به جبهه می‌رفتند.
هم چنین حضور سر بریده در خواب افراد مختلف، نشان از این می‌دهد که این داستان رئال نیست و از چارچوب داستان رئال خارج می‌شود و یا کوبیدن سه میخ کف دست نوح برای من قابل قبول نیست.

صحبت‌های اولیه منتقد دوم این جلسه بهروز انوار، با این مطلب آغاز شد که: روضه‌خوانی از ۴-۵ قرن پیش و با حضور حکومت شاهان صفوی شروع شد و این زمان می‌توانیم قائل باشیم که روضه بخشی از فرهنگ ما است. اما ویژگی‌های این فرهنگ روضه‌خوانی چیست؟
انوار ادامه داد: چون ما روضه‌خوان را به عنوان راوی داستان می‌شناسیم. باید بگویم هیچ نکته طنزی در روضه نداریم. در روایت روضه هر آنچه که ممکن است طنز بیافریند، کات می‌شود. در روضه ما داستان تعریف نمی‌کنیم. داستان را همه می‌دانند، مثل روضه امام حسین. از این رو کسی که روضه می‌خواند کارش سخت می‌شود، زیرا باید داستانی را که همه می‌دانند طوری با استفاد از ابزارهای روایی تعریف کند که ایجاد حس و فضایی کند که اشک به چشم مخاطب بیاورد. هرگاه این اشک کم شود، روضه‌خوان برگ جدیدی از روایتش را رو می‌کند تا این احساس را به مخاطب برگرداند و فضایی تراژدی بیافریند.
اما استراتژی انتخاب این راوی روضه‌خوان چیست و چرا با این روش داستان می‌گوید؟
در داستان ایرانی کم اتفاق می افتد فرم و محتوا با هم هماهنگ باشند و راوی بتواند در ۲۱۶ صفحه به خود و فرمش وفادار بماند.
روضه‌خوانی یک مجلس زنانه، یک حکایت زنانه از جنگ و اسطوره‌سازی است. در روضه برای این که داستان را طولانی‌تر و مجلس را پرشورتر کنند از داستانی به داستانی دیگر می‌پرند، اتفاقی که در روضه نوح نیز به تکرار می‌افتد. راوی زمینه‌چینی می‌کند و واقعیت را به سمت تراژیک می‌برد و روضه‌خوان الزام دارد با زمینه‌چینی و مقدمه‌چینی و استفاده از داستان داستان کردن یک واقعه، مخاطبش را حساس نگه دارد و از او اشک بگیرد. شباهت این روضه با واقعیت این است که هردو ذکر مصیبت‌اند و هردو راوی مرگ در غربت و نهایت شهادت هستند.
اما از نظر من راوی این داستان، دانای کل مشکوک است. زیرا این راوی گاهی به ذهن افراد مختلف وارد می‌شود (ص ۸۱) ولی گاهی بین واقعیت و حدس باقی می‌ماند. (ص ۹۱) این راوی رند است، اگرچه دانای کل است، اما راوی این روضه برای خودش لحن و جانب و مسیر دارد و گاه صلاح می‌داند چیزهایی را مخاطب بفهماند و گاهی هم نه.

نویسنده تراش سوخته‌ها در پایان صحبت‌های خود به مدرن بودن این رمان اشاره کرد و گفت: ویژگی این رمان این است که مدرن است و یک سری ویژگی‌هایی دارد که رمان‌های رئال این ویژگی‌ها را ندارند. به جهت تاریخی نویسنده هوشمندانه از زمان استفاده می‌کند. او سال ۶۶ را انتخاب می‌کند. این سال در دوره جنگ سال خاصی است، سال ۶۶ سال خیانت‌ها است. به قول سردارها هر عملیاتی در این سال طراحی می‌شود قبل از عملی شدن، لو می‌رود. ما نمی‌توانیم همه را حسین فهمیده ببینیم.

او افزود: علاوه بر این ما در این رمان بحث ویژگی جغرافیایی داریم. دیار نون همان نجف آباد است. ویژگی بارز این کار که آن را متفاوت می‌کند، مدرن بودن آن است. دلیل و چرایی رمان نگاه متفاوت به روایت است. این اتفاق در این رمان افتاده و راوی نگاهی متفاوت به جنگ دارد. اگر بخواهیم به خاطر محتوا این رمان را سرزنش کنیم دیگر بحث داستان و روایت نیست، بحث ایدئولوژی است.

در پایان این مجلس، حسن محمودی، نویسنده روضه نوح گفت: روضه‌خوانی امر دشواری است. روضه نوح به من ثابت کرد که روضه نوشتن مکافات دارد و هنوز هم دارم تاوان روضه نوح را می‌دهم و دو رمان «مارآباد» و «گم و گور» گرفت‌وگیرشان بی‌ربط به این تاوان ندارد.

نویسنده «باد زنها را می‌برد» در خصوص شخصیت‌پردازی‌اش در این رمان نیز توضیح داد که: من این شخصیت‌ها را می‌شناسم. همان افرادی هستند که من با آنها زیسته‌ام و درک‌شان کرده‌ام و با اشک آنها را نوشته‌ام و هر وقت می‌خواهم از آن‌ها صحبت کنم، بغض زیاد اجازه نمی‌دهد. اما چرا این اتفاق در مورد روضه نوح می‌افتد و افرادی می‌گویند این شخصیت‌ها منفی هستند؟ هنوز روضه نوح به چاپ نرسیده بود که هجمه‌ای برعلیه آن آغاز شد. نخوانده مطلب نوشتند و موضع‌گیری‌ها تا به امروز براساس همان مطلب ادامه دارد. دوست ندارم این را باز کنم که نوشته شدن آن مطلب قبل از انتشار کتاب، ربطی به دغدغه‌های قابل تأمل دربارهٔ دفاع مقدس و نظام جمهوری اسلامی ندارد. بعد هم که کتاب خوانده شد، منتقدانی پیدا کرد که آن‌ها هم می‌خواستند رمانم را به کاری جانبدارانه و نزدیک شدن به سیاست‌های عقیدتی نظام متهم کنند. غافل از این که روضه نوح، روایتی از ناخودآگاه من از روزگارم است و عهدم با خودم این بوده است که یک دوره حساس از روزگارم را همان طور که درک کردم و فهمیدم، روایت کنم.

نویسندۀ رمان مارآباد افزود: ما همه ددغدغه‌های مشترکی نسبت به تاریخ‌مان داریم. بحث سوگ سیاوش را در تاریخ‌مان داریم. حس مادرانگی لیلا که یک بچه دارد، این پلشتی نیست. این حس مادرانگی لیلا است که تک فرزند دارد. برخوردهای دلسوزانه نابه‌جا باعث شده دوستان داستان‌نویس ما قلم را زمین بگذارند. آقای بایرامی چرا لم یزرع را در عراق روایت می‌کند؟ مجید قیصری چرا در مجموعه اخیرش حتی یک داستان با موضوع جنگ ندارد؟ احمد دهقان چرا دلخور است که متهم می‌شود به سیاه‌نویسی از جنگ؟ دست و پای نویسنده وطنی را می‌بنیدم و فرصت در اختیار نویسنده عراقی می‌گذاریم تا دنیا روایت تجاوز به ایران را از چشم دیگران بخوانند. یادمان باشد یک نویسنده عراقی هر قدر هم که ضد حکومت متجاوز کشورش باشد، از مردمش جانبداری خواهد کرد. داستان‌نویسان عراقی الان طوری وانمود می‌کنند که ما متجاوز بوده‌ایم و داستان‌نویسان ما به خاطر ترس از این نوع زیر سؤال رفتن‌ها دست از نگارش داستان در مورد جنگ برداشته‌اند.

من نیز در این رمان فرشته نیافریده‌ام، من انسان را نوشته‌ام. از کسانی که دیده‌ام، گفته‌ام. سقوط و صعود قهرمان باید نوشته شود و در روایت‌ها دیده‌های تغییر کرده باید نوشته شود.

این جلسه با نقد و کامنت حاضران در جلسه و امضای کتاب‌های نویسنده به پایان رسید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها