اصولاً هدف از نگارش هزل هشدار به جامعه و برای آگاهی از وجود مشکلی خاص است و در آن از مبالغه برای جلب توجه مردم بهره گرفته میشود. در سالهای گذشته هیچکس فکر نمیکرد همه مبالغههای آثار سیاسی در رئیسجمهور آمریکا متبلور شود اما طولی نکشید که چنین اتفاق ناگواری رخ داد و حالا «دونالد ترامپ» افراطی در کاخ سفید سکونت دارد.
حال بسیاری از مردم احساس میکنند رئیسجمهور شدن «دونالد ترامپ» درست مانند این است که ایده یک هزل سیاسی به معنای هشدار تلقی نشود و به تحقق بپیوندد. مبالغهای اغراقآمیز که راه خود را به زندگی ما پیدا کرد و این ما هستیم که باید به وجود آن عادت کنیم و راهی برای تغییر آن وجود ندارد.
سؤال اینجاست که آیا تاکنون کتابی هزلی سیاسی وقوع چنین اتفاقی را هشدار داده بود یا خیر. شاید بتوان گفت آثاری چون «پاشنه آهنی» نوشته «جک لندن»، «اینجا نمیتواند رخ دهد» نوشته «سینکلر لوئیس»، «ماجرایی علیه آمریکا» نوشته «فیلیپ راث» پیشبینی چنین اتفاقی را کرده باشند. اما به جز این آثار هیچکس احتمال نمیداد چنین اتفاقی رخ دهد. هیچ کس فکر نمیکرد چنین بلایی نازل شود!
جالب است بدانید که دو حوزه مختلف در این بحث قابلبررسی است. حوزه اول کتب مربوط به رسانه و حوزه دوم مربوط به سیاست است. در حوزه رسانه آثار بیشتر احساسی بوده است. گفته میشود دو اثر در این حوزه بسیار جلوتر از زمان خود عمل کردهاند. «صورتی در میان جمعیت» نوشته «الیا کازان» و «باد شولبرگ» و «شبکه» نوشته «سیدنی لومت» و «هوارد بیل» به قدرت رسیدن «ترامپ» را پیشبینی کرده بودند. در کتاب دوم شخصیتی فرصتطلب وجود دارد که بسیار شبیه «ترامپ» است و خوب میداند چه عملی انجام میدهد.
آثار حوزه سیاست قدرت را از علاقه مردم به جایگاه ریاستجمهوری گرفته است. اما در بخش داستان سیاسی مفاهیم فانتزی و حدس و گمان ترکیبی آرمانی به وجود آورده است. از سال 1932 و کتاب «شبح رئیسجمهور» تا مجموعه «بازمانده تعیینشده» این سؤال مطرح میشود که اگر رئیسجمهوری نامشروع به قدرت برسد چه اتفاقی رخ خواهد داد. در مجموعه «بازمانده تعیینشده» با شخصیتی روبهرو میشویم که پس از نابودی سنا و کنگره در نتیجه حملهای تروریستی به ریاستجمهوری میرسد.
با وجود آثار بسیاری در این زمینه هیچ کدام از آنها به اندازه کافی شخصیت فردی چون «دونالد ترامپ» را به تصویر نمیکشد. «ترامپ» هر دو حوزه رسانه و سیاست را به کار گرفته است. او برای تبلیغات خود از امکانات توئیتر بهره گرفت. شبکهای اجتماعی که کاربرد بسیاری دارد و مانند رادیو و تلویزیون است که در گذشته برای مقاصد سیاسی از آنان استفاده میشد. بنابراین باید برای وی داستانی جدید به نگارش درآورد. اما دیگر هشدار کارساز نیست و نباید به آنچه در گذشته رخ داده است فکر کنیم. موضوع مهمتر زمان حال است. باید شرایط کنونی را مورد بررسی قرار دهیم. وقتی «سینکلر لوئیس» کتاب خود را در سال 1935 به نگارش درآورد شرایط همان وقت اروپا را در ذهن داشت و هنگامی که «جورج اورول» کتاب «1984» را در سال 1949 نوشت اتفاقات دوره «استالین» در سال 1948 را در ذهن داشت. پس بهتر است نویسندگان چارهای به حال شرایط کنونی بیندیشند تا اوضاع از آنچه هست بدتر نشود.
نظر شما