«ما اینجا داریم میمیریم» دومین رمان مریم حسینیان بر محور یک ساختمان بنا شده است و اتفاقات حولِ شخصیتهای ساکنِ آن رخ میدهد. داستان ماجرای چند آدم بیشباهت به هم است که در آپارتمانی زندگی میکنند و اتفاقات تهران ممکن است آنها را سرِ راهِ هم قرار دهد. در این میان اشیای عجیبی هست که خواننده باید رازشان را بیابد.
در فصل بعدی اما از همان جهان اما با زاویهای کاملا غریب و متفاوت از فرشتهها و اشیای کوچکی میگوید که در کشو جاگرفتهاند و سفر و دیدنشان را ناظر میشویم. نویسنده اینجا سعی کرده با دقتِ هرچه تمام پیشفرضها را کنار بگذارد و از نو و از این دریچه دست به کشفِ پیرامون بزند. ابتدا کمی غریب میآید این تکه، اما خیلی زود در جای خود در روایت مینشیند.
فصل سوم در همان آپارتمان به طبقهای پایینتر میآییم و با نامههای زنی سنتی که خودش را وقف بچهها و شوهرش کرده و کوشیده از لای ورقهای مجلهی موفقیت آدم بهتری بشود، روبهروایم. ترس و حُجبِ این زن و نوع جملهبندیّها و استفاده از کلمات و آرای آنها دقیقا همان چیزی شده که چنین شخصیتی باید باشد. خجالت و شرم را در هر سه نامهاش میبینیم و پرسشهای مهمِ او از زندهگی، آنجایی که از ورزشکردن و لاغری دلسرد شده و میلِ آقایان توی سرش کوبیده میشود. اما با این وجود او میخواهد اعتماد به نفساش را حفظ کند و به خود همچنان ببالد.
سپس رمان روی چرخِ رواییِ ترسیمشدهاش حرکت میکند و دوباره پریهای رنگی که گویی همان موجوداتِ روی جلدِ رمان هستند، از دنیای عجیبِ پیرامون میگویند و خیالپروری میکنند. نکتهی قابل تامل در فصول پریهای رنگی همان اجازهی تخیل به خواننده است و در فضایی چیزهای عادیِ عجیبشده در جهانِ پریها را تصویر میکند که گویی بازیگوشیهای یکی از شخصیتهای رمان است. وقتیدوباره به زندهگی دوخواهر برمیگردیم، لای شلوغیهای زندهگیشان، پارهپاره از برادر و خانوادهشان میفهمیم و قطعهای روایی تکمیل میشود.نویسنده برای بیانِ ذهن و زندهگیِ پری از همین تکنیکِ بازگوییِ خردهروایتهای مهمِ زندهگیاش میانِ فکرها بهره میجوید تا انگارهی او را کامل کند. مواجههی او با آلودهگی هوا و سن و پُسترِ حسنِ روحانی تکهای بامزه و مهم از مسئلهی زندگی او بود.
در چرخش در آپارتمانی حوالیِ یوسفآبادِ تهران به دخترِ جوانی میرسیم که پیشتر با مادر و نامههایاش آشنا بودیم و حالا وضعیتشان را از چشمِ دختر مینگریم و دغدغهها و نگرانیهای زندهگیِ او و مهمتریناش؛ نگرانیِ خردادِ ۹۲ که بخشِ کثیری از متولدین دههی ۷۰ به طورِ جدی در هراس و بیموامیدِ آن خواب از چشمشان گرفته شده بود. حسینیان بهدرستی برآمده از پسِ روایتِ دختری که از پسرِ همدانشگاهی به خاطرِ سلیقهی سیاسی بدش آمده و از نیامدنِ یزدانیخرم به دانشگاهشان هم عصبانیست.
دنیای پریها زمان و مکانِ دیگری را شامل میشود و لابهلای جهانبینیِ مختص به خودش دیالوگهایی مهم از جهانِ اطراف را به گوش میرساند که خواننده غافلگیر میشود و حدسهایی میزند که در ادامه باید با چه چیزهایی روبهرو شود. هر چند فصل یکبار این پریهای رنگی بازمیگردند اما از نیمهّهای حضورشان در عینِ خیالبازی، خستهکننده میشوند. زیرا خواننده در آن لحظات کشش بیشتری دارد تا قصههای موازی را پیش ببرد و این پریهای رنگیِ جذاب آنقدر محرک نیستند. با این وجود نویسنده تلاش کرده فضایی مشخص را برای خواننده بسازد. یوهانی پالاسما (نظریهپرداز معماری) معتقد است ما از بدنِ خود به مثابهی قالبی استفاده میکنیم که مارا قادر میسازد احساسمان را در مسیرِ تجربهی دیگران قرار دهیم. به نوعی اینجانویسنده خواسته به واسطهی خلقِ جهانِ غیرِ واقع، خواننده را در تجربهی تازهای بیاندازد تا با درکِ مکان، بدنِ خود را در فضا احساس کند.
رو به پایانِ داستان ماجرای آدمها به سرانجام مقطعی نزدیک میشود. دختر جوان (مژگان) درگیر انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ است و نگاهش به جوانِ همدانشگاهی کاملا منوط به راییی است که در صندوق انداخته میشود و زندهگی با آن سنجیده میشود. این مهمحضور پررنگِ سیاست را در زندهگی ما ایرانیهانشان میدهد. شخصیتپردازیِ دقیق و ربطِ کاملِ خرده روایات به شخصیت و داستان، اصلیترین دلیلِ جانگرفتن رمان و اتفاقاتِ «ما اینجا داریم میمیریم» است. بهطور مثال لحنِ مادرِ مژگان (فهیمه) عالیست و متفاوت با دیگر بخشهای رمان، زندهگی خانواده و فرزنداناش را خوب تصویر میکند. در سویی دیگر از داستان همروزگارِ در آستانهی یائسهگیِ گوهر را میبینیم که به نوعی با گذشته پیوند خورده است.
در فصلهایی روایت کامل در ذهن میگذرد و درست در زمانِ حالی که دارد میگذرد، خواننده چیزهایی که در سرِ شخص را میگذرد از نزدیک درک میکند. اوجِ این، مواجههی برادر مژگان(مهرداد) با زنیست که سالها از خودش بزرگتر است و این قدمِ اول ویرانیِ ساختارِ خانوادهگیشان است. نویسنده توانسته آنقدر به شخصیتها نزدیک شود که گویی هیچ فاصلهای حس نمیشود و بیواسطه با موضوع برخورد میکنیم. سرآخر معمای پریها حل میشود و به جهانِ واقع وصل میشوند و دنیای حقیقی را با خود به خیال میکشانند و زمختیِ آپارتمان را کمی میکاهند.
در حالتِ کلی «ما اینجا داریم میمیریم» رمانی است پرقصه و ماجرا محور که سه روایت را در دلِ خود جا داده و هر یک از تکهها شاخههای پُر برگِ خودشان را دارند. نویسنده برای نشاندادنِ رئالیسماش کوشیده نزدیکِ شخصیتها حرکت کند و این امر بهواسطهی شخصیتپردازیِ قوی عینیت یافته است. تمامیِ شخصیتها از پری و گوهر گرفته تا فهیمه و مژگان و مهراد و دوستِ پری به قدری دقیق و و جزیی پردازش شده که انگار همهی این آدمها را در همین حوالی دیدهایم و برایمان ملموس هستند.
قصهگویی و ماجراداشتن بزرگترین خصیصهی دومین رمانِ مریمِ حسینیان است که به راحتی میتوان پیشنهاد خواندناش را داد. که هم خوانندهی حرفهای و جدی را میتواند راضی کند، و هم برای مخاطبِ عادی جذاب و روان است
نظرات