کتاب «نولته: سیمای یک تاریخ اندیش» رونمایی شد
نولته دید مستندتری درباره محتوای مارکسیسم ارائه میدهد
شروین وکیلی در آیین رونمایی از کتاب «نولته: سیمای یک تاریخ اندیش» گفت: نولته دید متفاوت و مستندتری درباره محتوای مارکسیسم به ما میدهد. او در کتابی که درباره مارکس نوشته میگوید قرن بیستم با پیروزی مارکسیسم شروع شده و با فروپاشی آن تمام میشود و قرن بیستم قرن سیطره و تهدید مارکسیسم بر اروپا است.
وکیلی در این مراسم با طرح این سوال که چرا باید نولته را خواند؟ گفت: طی هفته گذشته من سه فیلم عهد بیگانه، درمانی برای خوبی و زن شگفتانگیز را دیدم و چیزی که برای من جالب بود این بود که در هر سه فیلم امر آلمانی پلید است. البته من روی رمزشناسی سیاسی فیلمها حساس هستم و برای من بسیار جالب بود که اکنون 70 سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم چرا هنوز آلمان آنقدر ترسناک است و در همه فیلمها شکلی ترسناک دارد و خود آلمان مسالهساز است.
وی ادامه داد: دلیل اینکه نولته در ایران ناشناخته است اما به طور مثال درباره هابرماس کتابها و مقالات زیادی ترجمه شده است، گزاره مهمی وجود دارد اگرچه در حوزه تفکر تاریخی نولته و هابرماس هم سطح نیستند و نولته در این زمینه بسیار جدی است و هر کسی بحثها و آثار این دو را بخواند، میتواند به این داوری برسد که نولته برتر است اما سوال این است که چرا هابرماس در ایران مد شده است اما نولته نه؟ به عبارت دیگر چرا رقبای هابرماس در ایران مطرح نیستند؟
این تاریخپژوه با بیان اینکه نولته به دلیل طرح چند پرسش برای ما اهمیت دارد و باید به آن توجه کرد، افزود: نخستین سوال این است که فاشیسم دقیقاً یعنی چه؟ قرن بیستم، درگیر با پدیده فاشیسم است و اوج جنگهای اروپایی با فاشیسم گره خورده و حتی ابتدای قرن بیستم هم رگه و ریشههای فاشیسم را در آن میتوان دید. بنابراین شناخت فاشیسم و طرح این سوال که فاشیسم چیست از سوی نولته برای ما بسیار مهم است. امروز در روزگار ما فاشیسم فحش سیاسی است اما سوال این است که این پدیده جامعهشناسی چیست؟ بنابراین نولته طرح پرسش را برای اولین بار به صورت علمی و جدی درباره فاشیسم مطرح کرده و قانعکنندهترین پاسخ را هم داده است.
وکیلی تاکید کرد: همچنین نولته منسجمترین دستگاه نظری برای توضیح فاشیسم و ارائه قابل اعتمادترین دادههای تاریخی را برای آن ارائه داده است. او همچنین با مسالهای طرح پرسش میکند که جامعه ما با آن درگیر است و آن تفکر چپ مارکسیستی است. حال ما چگونه میتوانیم به لحاظ تاریخی مارکسیسم را فهم کنیم؟ نولته چون گرایش مارکسیستی دارد و به عنوان یک اندیشمند چپ مطرح شده میتواند به این سوال پاسخهای مناسبی بدهد.
به گفته این مدرس دانشگاه، نولته دید متفاوت و مستندتری درباره محتوای مارکسیسم به ما میدهد. او در کتابی که درباره مارکس نوشته میگوید قرن بیستم با پیروزی مارکسیسم شروع شده و با فروپاشی آن تمام میشود و قرن بیستم قرن سیطره و تهدید مارکسیسم بر اروپا است. از همین جهت است که شناخت مارکسیسم اهمیت دارد.
این تاریخپژوه در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه نگاه نولته به فرایند تاریخ یکی دیگر از برجستگیهای اوست افزود: نولته در جایی از تاریخ بین مورخان اثباتگرایی که در آلمان وجود دارند و فقط به دادهها کار دارند و همچنین در کنار اندیشمندانی که از موضع سیاسی گفتمان تاریخی را تولید میکنند، قرار میگیرد.
وی یادآور شد: یکی دیگر از کارهای برجسته نولته نگاهش به انقلاب صنعتی است. نولته شواهد چشمگیری میآورد که واکنش ارتجاعی نسبت به انقلاب صنعتی وجود داشته است. او ارجاعات مارکس و انگلس را به متفکران معاصر و متقدم تحلیل کرده و نشان داده بسیاری از گرایشهایی که روی مارکس وجود داشته، گرایشهای ارتجاعی ضد انقلاب فرانسه و مهمتر از آن انقلاب صنعتی است و این حرف بسیار جدی است که جای تحلیل و توجه دارد.
وکیلی با بیان اینکه نولته درباره اینکه چرا یهودکشی متفاوت با لهستانیکشی است، بیان کرد: او همچنین در آثارش میگوید که جنبش اسلامگرای جدید جایگاهش در جغرافیای جدید ایدئولوژیک دنیا چیست؟ او اندیشمندی است که درباره این موضوعات میاندیشد و از منظر یادگیری چگونه اندیشیدن حرفهای او برای ما بسیار مهم است.
به گفته این مدرس دانشگاه، ما با خواندن نولته میتوانیم یاد بگیریم که چقدر مرزبندیهای ما درباره اندیشه مدرن نادرست است و راست و چپگویی وجود ندارد و افراد بسته به موقعیتهایشان افکار را جذب و درونی میکنند و گاهی این آراء در برخی از جاها شگفتانگیز است! از سوی دیگر اکنون ممکن است ما باور نکنیم که در یک آرمان شهر غربی مانند آلمان طی دهههای اخیر منعی برای پژوهش وجود داشته باشد مثلا کسانی وجود دارند که مدارج دانشگاهی رسمی دارند و از منع پرسش دفاع میکنند اما چنین چیزی وجود دارد.
وکیلی در پایان با بیان اینکه ما وضعیتمان شبیه آلمانیهاست و به همان ترتیب مورد حمله هستیم، گفت: برایمان خاطرات جعلی درست و تکثیر میشود و به همان ترتیب دچار اختلال در به یادآوردن خودمان هستیم و تاریخمان با گناهان گاهی ساختگی درآمیخته است و نولته در این باره شخصیت بسیار مهمی است که میتواند به فهم ما کمک کند.
نولته یک فیلسوف تاریخ است
گلستانی نیز در بخش دیگری از این نشست طی سخنانی گفت: مجموعه ترجمههایی که تدینی از نولته و سایر پژوهشگران فاشیسم داشته نیاز به تعریف ندارد و از وی کسی را ساخته که فاشیسمپژوه است. در ایران نیز بسیار اهمیت دارد که کتابی درباره معرفی نولته منتشر شود.
وی ادامه داد: نولته قبل از اینکه یک تاریخنگار متعارف در حوزه علم تاریخ باشد یک فیلسوف تاریخ است و درباره تاریخ تامل فلسفی کرده است. درباره نولته و پدیدارشناسی و ... در این کتاب بحث شده و فصلی که درباره نسبت فسلفه و علم صحبت شده بهترین فصل کتاب برای ورود به اندیشههای نولته است.
گلستانی تاکید کرد: حسنی که نولته دارد این است که مستقلتر از مقولهبندیها در تاریخ اندیشه است و اهمیت اینکه فاشیسم را از دریچه دیگر ببینیم میتواند ما را به آن برساند که نولته را بشناسیم.
نسب نولته به هایدگر میرسد
مردیها نیز در بخش دیگری از این نشست با بیان اینکه در حوزه روش و رویکرد در علوم انسانی و اجتماعی اختلاف نظر بین دانشمندان وجود دارد گفت: در این زمینه دو گونه اختلاف وجود دارد که نخست اختلاف علمی است بدین معنی که دو نفر در دو حوزه رویکردی میگویند با روش خاصی شانس بیشتری برای کشف حقایق وجود دارد. اما تقسیمبندی دیگری هم وجود دارد که ممکن است آن را فراعلمی بنامیم به معنای آنکه دو دسته متفکر علوم انسانی وجود دارد، برخی میگویند کار علم شناخت است و محتوای کار به دانشمند ربطی ندارد اما عده دیگری هم میگویند کار علم تنها شناخت نیست بلکه علمی را میخواهیم که به بهبود و بهسازی در دنیای ما کمک کند.
وی ادامه داد: اینها میگویند ما با حقیقت کاری نداریم و اگر حقیقت راه نمیآید ما به راهش میآوریم چون قرار بوده به ما برای تغییر کمک کند. البته این بدین معنی نیست که حقیقت را قبول نداریم.
وی با بیان اینکه در این کتاب نسب نولته به هایدگر میرسد و من هم متاسفانه از هایدگر چیزی نمیفهمم افزود: من تنها این را میفهمم که میگوید بگذارید من هر چیزی میخواهم از واقعیت برداشت کنم. به نظرم فمنولوژی میگوید حرفهای دانشمندان را کنار بگذار و با واقعیت برخورد کن در حالی که کسی که دو خط علم بداند میداند که این شوخی بیشتر نیست چون امکان ندارد ما در مواجهه با چیزی از دانش و تجربیات پیشین استفاده نکنیم!
به گفته مردیها، تعارضی که بین نولته و هابرماس هست تا حدودی از همین جنس است! هابرماس شخصیت خیلی برجستهای دارد چون ایشان به دو شرط وفا میکند اول اینکه مکتب فرانکفورتی است و از سوی دیگر معروف است که تعدیل شده و تندگوییهای فرانکفورتیها را ندارد و به همین دلیل عده دیگری را هم توانسته به خود جذب کند. البته من از هابرماس هم حرف تازهای درنیافتم! نظریاتی هم که به اسم ایشان منسوب شده چیز آنچنانی که باید داشته باشد ندارد اما به هر حال من ایشان را هم ذیل گروهی قرار میدهم که میگویند علم اگر علم باشد باید کمک کند دنیا را عوض کنیم.
وی در پایان گفت: حال این گزاره مطرح است که آیا ما حق داریم حقیقت را حتی به نفع اخلاق تغییر دهیم و ارزش علمیاش را نقض کنیم؟ بسیاری از اینها برای پیشبرد چهارچوب اخلاقی با دست و دلبازی خود بی اخلاقی میکنند که این درست نیست.
ما در انتقال اندیشه غربی نامتوازن عمل میکنیم
مهدی تدینی، مترجم کتاب نیز در بخش دیگری از این نشست توضیحاتی را درباره روند ترجمه و نیز آشنایی خود با نولته ارائه کرد و گفت: نولته از ترجمه کتابهای خود در ایران خوشحال بود و با سن بالایی که داشت از توان ذهنی عجیبی برخودار بود و نظم آلمانی را در آن میتوانستیم ببینیم. او در درک اندیشههایش به من کمک کرد.
وی ادامه داد: وقتی به سراغ نولته رفتم برای من شگفتآور بود که چرا نولته در ایران شناخته شده نیست بزرگترین دعوای نظری پس از آلمان بین هابرماس و نولته بوده است؛ یک طرف دعوا که هابرماس بوده را ما نه تنها میشناسیم بلکه شیفته او هستیم و از آراء وی تا میتوانیم استفاده میکنیم اما آن سوی دعوا که نولته هست را نمیشناسیم و حتی اسمش را نشنیدم و جای تاسف است که چقدر ما در انتقال اندیشه غربی نامتوازن عمل میکنیم و به همین دلیل من چند سال پیش ترجمه برخی از آثار نولته را آغاز کردم.
تدینی با تاکید بر اینکه نیازمند ترجمه کتابی درباره معرفی نولته بودیم افزود: بهترین کتابی که به زبان آلمانی درباره نولته منتشر شده همین کتاب بود که نویسندهاش دوستی زیادی با خود نولته داشته است و این کتاب تمام 50 سال کار نظری نولته از 1963 تا 2009 را پوشش داده است و مرور کاملی بر افکار اندیشههای نولته داشته است.
به گفته وی، او در دهههای 60 و 70 فاشیسمپژوه شناخته میشد و در دهههای بعدی بیشتر به عنوان یک ایدئولوژیپژوه مطرح شد اما در دهه 90 که نولته منزوی شد بیشتر کتابهایش در تاریخاندیشی است. نولته به هر حال مهم است چون تاریخاندیش است البته بین تاریخاندیشی و فلسفه تاریخ تفاوت وجود دارد چراکه تاریخاندیشی مبتنی بر گمانهزنی و شک است اما فلسفه تاریخ نظام بزرگی است که قطعیت دارد و کار متفکر تاریخاندیش این است که گمانهزنی میکند. یک فیسلوف میتواند تاریخاندیش باشد و این از بسترهای مختلفی محقق میشود.
وی یادآور شد: نولته بیش از حد تاریخنگر است و بیشتر مسایل نظری اروپا و جهان را مد نظر داشته و شاید از این منظر نتواند چندان مورد استفاده مستقیم ما قرار گیرد. کار بزرگ نولته این است که برخی ایدههای ثابت در ایدئولوژی را دستکاری و تعدیل میکند. او بازنگرطلب و تجدید نظرطلب است و همین کارش موجب بازتعریف مفاهیم شده است. وقتی الگوهای تاریخاندیشی نولته را بشناسیم میتوانیم آن را برای تاریخ معاصر ایران به کار ببریم. همچنین میتوانیم پرسشهای جدی او را برای مسایل تاریخی خودمان استفاده کنیم چون او معتقد است چپ را بدون اینکه راست را بفهمیم نمیتوانیم بشناسیم و این مساله بسیار مهمی است.
نظر شما