«نفوس مُرده» اثر نیکلای واسیلیویچ گوگول با ترجمه کاظم انصاری بعد سالها در نشر فرهنگ معاصر تجدید چاپ شد.
گوگول ایده این اثر را از پوشکین گرفته بود. گفته میشود، پوشکین با مشاهده قدرت قلم و تیزبینی گوگول، طرح اولیه نمایشنامه بازرس و داستان نفوس مرده را با او در میان گذاشته بود.
به گفته منتقدان ادبی، نفوس مرده تصویری زنده از روسیه آن روز است، از روسیه مردمی اسیر خرافات، بیکارگی، خیالپردازی، شکمبارگی، میخوارگی، تشریفات احمقانه و وراجیهای بیپایان، که نویسنده آنها را به صورتهای گوناگون در صحنههای خندهدار، شگفتانگیز، قصهوار یا بحثهای فلسفی نمایان میسازد. حملههایی که پس از انتشار این اثر به گوگول شد، او را - که همیشه دستخوش تحولات عصبی بود- یکباره دگرگون کرد. سرانجام به کشیشی پناه برد و متاثر از ایدههای کشیش بخش دوم این اثر را در آتش انداخت. بسیاری معتقدند انتشار این اثر تاثیر جدی بر ادبیات گذاشت و در عین حال ولادیمیر ناباکوف معتقد است، این اثر داستانی چندان هم خلاقانه و اثرگذار نیست.
گوگول کار روی کتاب «نفوس مرده» را در سال ۱۸۳۵ آغاز کرد. کتاب برای اولین بار در سال ۱۸۴۲ منتشر شد. ایده اصلی داستان توسط پوشکین، به گوگول پیشنهاد شد. رمان به دلیل مرگ گوگول نیمه کاره ماند. این رمان در دو بخش شکل گرفته است. پاره اول داستان، در دوازده بخش تدوین شده است و آن را گوگول نوشته است. بخش دوم از روی دست نوشته های گوگول بازسازی شده است. گوگول نفوس مرده را «شعر حماسی» و یک «رمان منظوم» معرفی میکند. هدف رمان «نفوس مرده» شرح دادن کاستیها و نقصهای طرز فکر و ویژگیهای شخصیت روسی است.
داستان «نفوس مرده»، اعمال چیچیکوف را دنبال میکند، که فردی میان سال از طبقه متوسط است، او به شهری کوچک سفر میکند و حیلهای را برای جلب رضایت مقامات محلی و زمینداران به کار میگیرد، که وقایع داستان را میسازد.
گوگول در این داستان، تصویری از سیستم اجتماعی معیوب روسیه را در زمان پس از جنگ ۱۸۱۲، به خوانندگان نمایش میدهد. در «نفوس مرده»، نیز مانند بیشتر داستانهای کوتاه گوگول، انتقاد اجتماعی، از طریق طنز نشان داده شده است و برعکس داستانهای دیگر، «نفوس مرده» بیشتر از اینکه در پی بیان مسئله باشد، به دنبال ارائه راه حل است.
میخائیل بولگاکف بر اساس این رمان، نمایشنامهای به همین نام نوشت و آن را آبتین گلکار و سحر کریمیمهر ترجمه و منتشر کردهاند.
نیکلای واسیلیوچ گوگول سال 1809 در خانوادهای از خردهمالکان اوکراینی به دنیا آمد. او در شانزده سالگی پدرش را از دست داد و زیر نفوذ مادری سخت پایبند مذهب بزرگ شد. در 21 سالگی روانه سنپترزبورگ شد و پس از مدتی دست زدن به کارهای گوناگون به نوشتن داستانهای کوتاهی درباهر زندگی روستاییان اواکراین در مجلهای پرداخت که به وسیله پوشکین منتشر میشد. این داستانها با توفیق زیادی روبهرو شد.
یکی از این قصهها به نام تاراس بولبا برایش شهرت و اعتبار زیادی فراهم ساخت. آثار بعدی او مانند یادداشتهای یک دیوانه و دماغ و شنل همه از قدرت طنز و تیزبینی همراه با همدردی او نسبت به فرودستان حکایت میکرد. نمایشنامه بازرس انتقادی کوبنده از نظام اداری و جامعه روزگار او بود. میگویند امپراتور روسیه که در شب اول نمایش حضور داشته گفته بود: «هرکس در این نمایشنامه سهمی دار و سهم من کمی بیش از دیگران است.» اما مقامات بالا هیاهوی بزرگی علیه گوگول به راه انداختند و او هراسان کشور را ترک کرد و دوسالی را در آلمان، ایتالیا و کشورهای دیگر گذرانده. آنگاه روانه مسکو شد و کوشید تا بخش نخست شاهکارش نفوس مرده را منتشر کند. پس از مدتی کلنجار رفتن با اداره سانسور در سال 1842 موفق به انتشار آن شد.
از این اثر داستانی چند ترجمه به فارسی موجود است. تاکنون «نفوس مرده » به قلم پرویز شهدی،فریدون مجلسی، به فارسی ترمه و منتشر شده است.
نظر شما