نشست «علامه طباطبایی و آزادی در حکومت اسلامی» برگزار شد شد
سروش محلاتی: علامه طباطبایی در «تفسیرالمیزان» بحث مفصلی درباره آزادی دارد
محمد سروش محلاتی در نشست «علامه طباطبایی و آزادی در حکومت اسلامی»گفت: علامه طباطبایی در مکتوبات خود بهویژه «تفسیرالمیزان» ثابت کرد که آزادی عقیده حکمی است که خداوند در «قرآن کریم» به آن فرمان داده و وظیفه پیامبران را صرفا «بلاغ مبین» تعیین کرده است.
سروش محلاتی در این نشست گفت: مساله آزادی، بهویژه آزادی در جامعه دینی و حکومت اسلامی یکی از دغدغههای مهم علامه طباطبایی بود که در آثار خود بهویژه «تفسیر المیزان» بسیار به آن پرداخت. بحث من در این باره دو جنبه از مباحث علامه را دربرمیگیرد: نخست اینکه علامه چه تعریفی از آزادی دارد و نسبت دین با آزادی را چگونه میبیند و جنبه دوم بررسی این سوال خود علامه است که آیا مسلمانان در طول تاریخ حظ و بهره کافی از آزادی را بردهاند یا خیر؟ در این میان نباید فراموش کنیم که علامه این مباحث را در 60 سال پیش مطرح کرده است.
وی افزود: روش علامه در ورود به مباحث اینگونه است که معمولا از مبنای فطری آغاز میکند و میگوید که آزادی یک نیاز طبیعی در وجود انسان است و بشر در ذات خود میل به آزادی دارد و این میل برای او فطری است، چرا که خدا انسان را با اختیار و اراده آفریده است. علامه پس از این بحث به قلمرو آزادی بشر میپردازد.
تفسیر آزادی در آثار علامه طباطبایی
نویسنده کتاب «تاملات سیاسی علامه طباطبایی» در ادامه به موارد محدود کننده آزادی از دید علامه طباطبایی پرداخت: قهرا آزادی مطلق برای بشر امکانپذیر نیست، چرا ما زندگی اجتماعی داریم و آزادی مطلق هر یک از ما جامعه را دچار مشکل میکند. علامه نیز اعتقاد دارد که آزادی مطلق در زندگی اجتماعی انسان غیرقابل قبول است و عموم اندیشمندان شرق و غرب این مساله را قبول دارند. البته علامه بهجز این وجوه دیگری را نیز برای تحدید آزادی در نظر میگیرد و میگوید که قبول اسلام هم قیود جدیدی را بر آزادی میافزاید. نخستین قید این است که اسلام اساس و پایه خود را بر توحید قرار داده است و قید دیگر در این است که اسلام در قلمرو وسیعی از حیات بشری الزاماتی را برای زندگی ما به صورت واجب و حرام قرار داده که بین عقاید و این احکام، اصول اخلاقی وجود دارد.
سروش محلاتی ادامه داد: مباحث علامه طباطبایی درباره آزادی در مجلدات دوم و چهارم «تفسرالمیزان» بحث مفصلی ذیل سرفصل مستقل درباره آزادی مطرح کرده است. غیر از این دو فصل مستقل، علامه در لابهلای دیگر مباحث تفسیری خود نیز به کرات به مبحث آزادی گریز زده است. همچنین علامه یک مقاله فارسی نیز درباره آزادی نوشته است که در جلد نخست کتاب مجموعه مقالات «بررسیهای اسلامی» منتشر شده است.
وی ادامه داد: گفتیم که نخستین قید آزادی از نظر علامه توحید است. اسلام نسبت به توحید حساسیتی دارد که بر اساس آن اجازه نمیدهد که هیچ انسانی توحید را کنار بگذارد. آیا ممکن است خداوند که شرک را گمراهی میداند، انسان را برای انتخاب بیان توحید و شرک آزاد بگذارد؟ علامه میگوید: «برخی گمان کردهاند که اسلام طرفدار آزادی عقیده به طور مطلق است و اجازه میدهد که هر کسی هر دینی را که خواست، حتی بتپرستی و شرک را انتخاب کند. این نظر بههیچ عنوان صحیح نیست. چگونه ممکن است اسلام که سنگبنایش بر توحید است، مردم را در انتخاب بین توحید و شرک آزاد بگذارد؟ این عین تناقض است.» با این مبنا جایی برای آزادی عقیده باقی نمیماند.
سروش محلاتی تحمیل عقیده از جانب مسلمانان بر کفار را از دید علامه طباطبایی نادرست خواند و گفت: علامه قید توحید بر آزادی را با تفسیر آیه «لا اکراه فی الدین» میپذیرد. به باور او با پذیرش این آیه از عقیده توحید نفی اکراه میشود، بنابراین قبول ایمان از راه اجبار و اکراه امکانپذیر نیست. به باور علامه به دلیل آنکه دین مبتنی بر نوعی از علایق بشر است، اگر از زور و فشار برای پذیرش دین استفاده شود، نه تنها علاقهای حاصل نشده بلکه نفرت مردمان را برمیانگیزد. البته در تفسیر دیگر این نکته مطرح میشود که درست است که ایمان قابلیت اجبار و اکراه ندارد، اما میتوان مردم را بر رفتار مسلمانی اجبار کرد تا کسی علنا با دستورات اسلام مخالفت نداشته باشد.
نویسنده کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» بحث علامه در موضوع جهاد را کمی پیچیده خواند و ادامه داد: علامه در جلد دوم «تفسیر المیزان» بحث جهاد ابتدایی را مطرح میکند. به باور علامه تفسیر آیات مربوط به جهاد این است که باید با مشرکان جهاد کرد تا اسلام را بپذیرند، اما این با آزادی عقیده سازگار نیست. علامه در پاسخ به این مشکل میگوید که برای دفاع از توحید به عنوان یک اصل انسانی چنین جهادی جایز است. این نظر علامه با بحث او درباره آزادی عقیده تا به اینجا چندان قابل جمع نیست، اما هرچه بیشتر در «تفسیر المیزان» دقیق شویم موضوع برای ما روشنتر میشود.
کتاب خدا وظیفه پیامبر را صرفا «بلاغ مبین» میداند
سروش محلاتی در بخش دیگری از این نشست به تفسیر سوره «تغابن» از «تفسیر المیزان» و روشن شدن نظر علامه طباطبایی درباره آزادی عقیده، رسید و گفت: در سوره مبارکه «التغابن» خداوند میفرماید: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» به عبارتی خداوند به مشرکین اعلام میکند که اکر شما رویگردانی از دین داشته باشید، پیامبر ما جز «بلاغ مبین» یا پیامرسانی آشکار وظیفه دیگری ندارد. علامه طباطبایی در اینجا میگوید که وظیفه پیامبران فقط بلاغ مبین است و آنها نمیتوانند مردم را به پذیرفتن حقیقت مجبور کنند.
وی ادامه داد: بنابراین علامه بهکارگیری ابزار فشار برای پذیرفتن دین را نفی میکند. جالب است که طرف خطاب خداوند در این آیه نیز نه پیغمبر، بلکه کفار هستند. بنابراین پیامبر بیش از بلاغ مبین وظیفه دیگری ندارد و اگر مردم قبول نکردند، دیگر کسی کاری به آنها ندارد.
این مدرس حوزه علمیه قم همچنین به تفسیر «بلاغ مبین» در دیگر سورههای قرآن کریم نیز اشاره کرد و گفت: در آیه 92 سوره مبارکه «المائده» نیز ما با مفهوم «بلاغ مبین» مواجه هستیم: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ». در تفسیر این آیه ما متوجه میشویم که از نظر تقنینی انسان آزاد نیست و وظیفهاش تبعیت کردن است، اما اگر رویگردان شد و اعتنا به دستور خدا و پیغمبر نکرد، باز هم پیغمبر بیش از بلاغ مبین وظیفهای ندارد. این آیه نیز خطاب به متخلفان است.
سروش محلاتی اضافه کرد: برخی از علما در پذیرفتن دلالت آیاتی مثل آیه 92 سوره مائده که تعداد آنها در قرآن کم نیست، قیدی میزنند و میگویند که بسیاری از این آیات مکی است و در مکه وظیفه پیغمبر جهاد با مشرکان نبود؛ اما سورههای مائده و تغابن مدنی هستند و این قید علما بر آن وارد نیست. علامه در توضیح این آیه سوره مائده میگوید؛ خداوند به مسلمانان و غیرمسلمانان اعلام میکند که اگر از دستورات پیغمبر به عنوان حاکم جامعه اسلامی اعراض کنند، پیامبر اجبار و اکراه نمیکند. در اینجا بهجز آزادی عقیده، آزادی رفتار هم مطرح میشود. در سوره مبارکه نسا نیز چنین مضمونی وجود دارد.
نویسنده کتاب «دین و دولت در اندیشه اسلامی» در ادامه با اشاره به این نکته که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیوسته اجبار و اکراه را نفی میکند، گفت: در آیه دیگری نیز پیامبر میگوید که من پاداشی از مردم نمیخواهم فقط توقع دارم که هرکسی که اراده و مشیتش بر پذیرفتن راه اسلام بود، اسلام را انتخاب کند. این سخن نیز دلایت بر این میکند که وظیفه پیامبر صرفا تبشیر و انذار است. بنابراین نتیجه میگیریم که خداوند تکلیف را مقرر کرده، اما پیامبر در مقام عمل و اجرا از ابزار زور استفادهای نمیکند. اگر کسی عمل به تکلیف نکرد، خداوند خود میداند که با او چگونه برخورد کند. علامه طباطبایی میگوید که شرایط انتخاب در ظرف اختیار صورت میگیرد و دعوت به اسلام در ظرف انتخاب است. به نظر من مباحثی که در لابهلای تفسیرالمیزان آمده نظر ابتدایی علامه در موضوع جهاد ابتدایی را تعدیل میکند. حتی نسبت به مسلمانان متخلف نیز جریان اجبار تعدیل شده است. در مباحث علمی این موضوع کمتر مورد التفات قرار گرفته است.
آزادی سیاسی در تفسیر المیزان
سروش محلاتی در بخش دیگری از این نشست به بحث درباره آزادی سیاسی در منظومه فکری علامه طباطبایی پرداخت و گفت: علامه در «تفسیر المیزان» حتی بیش از آزادی فکری به آزادی سیاسی حساسیت دارد. به باور او تک تک مسلمانها از این حق برخوردارند که در صحنه جامعه آنچه را که خلاف تشخیص میدهند به عنوان امر به معروف و نهی از منکر، تذکر بدهند. با این اوصاف اما نظر علامه بر این است که چنین کاری در جامعه اسلامی بسیار مشکل است، چرا که حاکمان چندان قداستی پیدا میکنند که اعتراض به آنها مساوی اعتراض به خداست.
نویسنده کتاب «آزادی، عقل، ایمان» ادامه داد: علامه در بحث درباره آزادی سیاسی در جوامع دینی دو تجربه از حکومتهای دینی را مثال میزند؛ تجربه قرون وسطی و تجربه اسلام در قرون اول و دوم هجری. علامه در سلسله گفتوگوهای خود با هانری کربن که در کتاب «رسالت شیعه در دنیای امروز» منتشر شده میگوید که مسیحیان ابتدا حلول الوهیت در مسیح را مطرح کردند تا از آن به حلول الوهیت در آبای کلیسا برسند. مساله اول مشکل اعتقادی داشت، اما در مساله دوم علاوه بر مشکل اعتقادی به مشکل سیاسی نیز برمیخوریم. چرا که بر این اساس حاکمان خود را تجلی خدا در روی زمین و در نتیجه مصون از انتقاد دانستند و این قدرت مطلقه مفاسد زیادی را به بار آورد.
سروش محلاتی تجربه جهان اسلام از حکومت در قرون اول و دوم از نظر علامه طباطبایی را نیز به این شرح بیان کرد: به باور علامه پس از وفات پیغمبر نیز تغییرات مهمی در جامعه اتفاق افتاد و به مرور زمان حکومت دینی تبدیل به سلطنت کاملا مستبدانه شد. این مضمون بارها در «تفسیر المیزان» تکرار شده است. از این نکات نتیجه میگیریم که مساله آزادی برای علامه بسیار مهم و اساسی بود. او به هیچ عنوان نبود آزادی در جامعه دینی را نمیپسندید.
نویسنده کتاب «شهر مردگان» به انتقاد علامه طباطبایی از استبداد در جامعه دینی نیز اشاره کرد و گفت: گلایه مهم علامه از روحیه مستبدانه مسلمانها و متدینان بود. بر این اساس در جلد چهارم «تفسیر المیزان» میگوید که اسلام به انسانها اجازه برخورداری از آزادی فکر و عقیده را داده است. بنابراین باید علما و متفکران در جمعهای خود به گفتوگو بنشینند و مباحث علمی را مطرح کنند، اما اینکه عقیده خود را به دیگری تحمیل کنند و جلوی فکر و اندیشه را قهرا و با ابزارهایی چون تازیانه، تکفیر و... بگیرند، دین الهی منزه است از چنین اموری. این موارد در زمره فرهنگ کلیساست و متاسفانه در جامعه اسلامی هم همین فرهنگ کلیسایی که تکفیر را رواج میداد حاکم شده است.
سروش محلاتی در پایان سخنانش گفت: به باور علامه نمیتوان امید به پیشرفت جامعهای داشت که به نام دین تفکرات دیگران را نفی و طرد میکند. علامه از منتقدان جدی محدودیت آزادی عقیده و آزادی سیاسی در جامعه دینی بود و اعتقاد داشت که متدینها به آن بردباری که اسلام از آنها خواسته، بیتوجه هستند. به باور علامه این مشکل نیز به علمای اسلام بازمیگردد چرا که آنها این بردباری را به طیف متدین جامعه آموزش ندادهاند. فراموش نکنیم که علامه طباطبایی این مباحث را در دهههای 30 و 50 مطرح کرد یعنی در دورهای که خود ایشان دچار چنین محدودیتهای شد. در آن سالها عدهای نابردبار دروس فلسفه علامه را تعطیل کرده و نگذاشتند که تعلیقاتش بر کتاب «بحار الانوار» منتشر شود.
نظر شما