حكمتي كه در شاهنامه تجلي دارد، مصداق آن بوذرجمهر حكيم و جاماسب است؛ همان حكمت شرقي كه مبنايي گستردهتر از يك نظام فلسفي دارد و در رساله اخوانالصفا نيز به آن اشاره شده است._
وي به بررسي شاهنامه فردوسي از ديدگاه حكمت پرداخت و گفت: به صراحت ميتوان گفت كه شاهنامه كتاب فلسفه نيست، زيرا از ماهيت وجود و مراتب وجود بر ماهيت، سخن به ميان نرفته است و از مسائلي نظير كثرت، وحدت، بسيط و مركب به نحوي در ساحت شاهنامه خبري نيست.
وي افزود: بحث حكمايي فلسفي، تشكيك نور و مراتب نور است و شيخ بزرگ اشراق آن را در حكمت اشراق بروز كرده است و در شاهنامه نيز مصداق آن را در بوذرجمهر حكيم مشاهده ميكنيم.
اين استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: شاهنامه كتاب حكمت و فلسفه نيست بلكه كتاب تاريخ، اسطوره و حماسه است و از كيومرث نخستين انسان ميرا آغاز ميشود ولي بدان معنا نيست كه كتاب حكمت نباشد.
وي افزود: شاهنامه كتابي نيست كه بتوان در آن تنها به دنبال مباحث تاريخي، حماسي، داستان و اسطوره بود بلكه كتاب حكمت نيز بهشمار ميرود و در انديشه بوذرجمهر حكيم و جاماسب بروز كرده است.
مولف كتاب «حكمت، هنر، زيبايي» خاطرنشان كرد: بوذرجمهر به عنوان مهمترين مصداق حكمت در شاهنامه فردوسي است و شاهنامه نخستين متني نيست كه در تاريخ و فرهنگ ما ايرانيان از بوذرجمهر سخن گفته شده است، بلكه مقدم بر شاهنامه، در رساله اخوانالصفا در سال 400 هجري به جايگاه اين شخصيت و الا اشاره شده است.
وي افزود: بوذرجمهر به عنوان مصداق کامل حکيم در شاهنامه فردوسي، برآمده از منطقهاي است که حکمت به ساحت عمل نزديکتر است تا ساحت نظر. اگر چه در ساحت نظر عميق و غني است ولي ساحت عمل نيز در انديشه حكماي آن روزگار بروز كرده است.
بلخاري تصريح كرد: معناي حكمت در شاهنامه، اعتقاد به يك نظام حقوقي مسلم است كه به دنبال تطبيق رفتار انسان با سرشت اوست نه تبيين اسرار سر به مهر عالم. در شاهنامه حكمت به معناي عملي وجود دارد، نه نظري.
وي افزود: سالهاي سرايش شاهنامه در دهههاي پاياني قرن چهارم و اوايل قرن پنجم، معاصر با دورهاي مهم در تاريخ حکمت و فلسفه ايراني- اسلامي است، دورهاي که فارابي به عنوان بزرگترين فيلسوف اسلامي، فلسفه اسلامي را بنيانگذاري کرد و ابنسينا نگارش عظيمترين متون فلسفي را به عهده داشت.
مولف كتاب «در انتظار نور» خاطرنشان كرد: مفاهيم فلسفي اين دوره حساس و سرنوشتساز در تاريخ فلسفه اسلامي، در شاهنامه حضور و ظهور چنداني ندارد. حکمت در شاهنامه، بازتاب مفهومي خاص از حکمت عملي است که در آن فکر و انديشه، ابزار معرفت نيستند بلکه وسيله عمل بهشمار ميآيند.
وي افزود: امروزه متفكران ميخواهند بين حكمت و فلسفه خط بكشند. حكمت الهي يا فلسفه الهي به سادگي اجازه كاربرد همزمان و معنايي مشترك نميدهد. حكمت قصه خاص خود را دارد و فلسفه نيز مسائل خاص خود را داراست.
اين دكتراي فلسفه هنر يادآور شد: در قرن سوم و چهارم، فرهنگ ايراني اسلامي اوج ميگيرد و در اوايل قرن چهارم توسط كساني چون فارابي بنيادگذاري ميشود. فارابي نخستين فيلسوف جهان اسلام است و قبل از او كندي را داريم ولي كندي آن تأمل و تتبع فارابي را ندارد.
وي افزود: فارابي فلسفه اسلامي را بنيانگذاري كرد و با ابداعات خود مفاهيم جديدي را وارد فلسفه اسلامي كرد. تا پيش از فارابي قوه خيال قادر به پرواز تا نهايت نبود ولي فارابي براي اثبات جريان نبوت و وحي، قوه تخيل انسان را چنان فرا ميبرد كه قادر به سير در فوق قمر نيز هست.
عضو گروه تخيل هنري فرهنگستان هنر سپس به ابنسينا اشاره كرد و گفت: بعد از فارابي ابنسينا را داريم كه در قرن چهار و پنج هجري نقش بسيار برجستهاي دارد و دوران بسيار مهمي بهشمار ميآيد و اصطلاح حكمت و فلسفه جابهجا در مترداف معنوي نيز به كار ميرود.
وي افزود: پيش از فردوسي گروهي داريم كه كمتر از آنها صحبت ميشود ولي بسيار مهماند مانند اخوانالصفا. مواردي كه او مطرح ميكند، تأثير بسيار زيادي بر حكمت و فلسفه ما گذاشته است.
مولف «در دايره معنا، شرح آيات معنوي در ابيات مثنوي» خاطرنشان كرد: گرايش اخوانالصفا ايراني بوده است و اهل تحقيق و مطالعه به شدت گرايش ايراني داشتهاند.
وي سپس به ساحت موسيقي اشاره كرد و گفت: در ساحت موسيقي سه تئوريپرداز داريم؛ صفيالدين، عبدالقادر مراغي و قطبالدين شيرازي كه قطبالدين شيرازي يكي از مهمترين اشراق بهشمار ميآيد.
عضو گروه نقد فرهنگستان هنر افزود: فردوسي ارسطو را تنها حكيم ميداند زيرا ارسطو عالم مثل را قبول ندارد و حضور روح قبل از ماده را نميپذيرد. ما ارسطو را فيلسوفي ميدانيم كه چندان دغدغه خدا ندارد و نميتوانيم او را حكيم الهي بناميم ولي فارابي دغدغه خدا را دارد و ميتوان او را فيلسوف الهي ناميد.
مولف كتاب«تهاجم يا تفاوت فرهنگي» يادآور شد: فردوسي تابع فرهنگ حاكم عصر خويش است و براي هنرمندان و متفكران فرهنگشان، بوي زمان و مكانشان را ميدهد و براي افرادي كه در فلسفه بحث ميكنند، اين يك اصل است و ديدگاهها، ايدههاي اصلي هستند و فردوسي نيز مستثني از اين نظر نيست. فردوسي نيز گاهي با همين معنا، حكمت و فلسفه را بهكار ميبرد.
وي افزود: حكيم در شاهنامه فردوسي كسي است كه علم لدني دارد و مورد قبول حكمت الهي است و تنها دنبال فلسفهورزي صرف نيست و نتيجه عمل برايش مهم است. اينها همه بازتاب فلسفه ايران باستان است و معنا و مبنايي گستردهتر و وسيعتر از نظامي است كه در فلسفه امروز دريافت ميكنيم.
اين استاد دانشگاه يادآور شد: حكيم شاهنامه، حكيم رازگشا به زبان عقل نيست، بلكه به دنبال تطبيق رفتار انسانها با اشه زرتشتي است و ذات فلسفه نيز تبيين ماهيت الهي است كه اشه زرتشتي در مهمترين بخش از يسنا آن را به روشني بيان كرده است.
دهمين مجموعه از درسگفتارهای درباره فردوسی به «مفهومشناسي حكمت در شاهنامه فردوسي» عصر چهارشنبه(13 شهريورماه) با سخنراني دكتر حسن بلخاري متخصص فلسفه هنر در شهركتاب مركزي برگزار شد.
نظر شما