شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۰
در پاسخ به «منحنی هبوط دانشگاه»

«منحنی هبوط دانشگاه» واکنش محمد حاجی‌نیا، کارشناس ارشد فلسفه از دانشگاه تهران را در پی داشته است. وی در پاسخ به حامد زارع، یادداشتی را در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- آقای حامد زارع  در سایت ایبنا مطلبی نوشته‌­اند با نام «منحنی هبوط دانشگاه». آنچه در زیر می­‌آید صرفا پاسخی به متن ایشان نیست. آقای زارع با توجه به اطلاعیه­‌ی دفاع اینجانب در متن خود نسبت به وضعیت دانشگاه ابراز تاسف کرده است، نگارنده ضمن همراهی با تاسف و حسرت ایشان و پاسخ به برخی از گمان­‌های ایشان در پی توضیح این امر بر می­‌آید که چرا بایستی حوزه­‌ تاسف و حسرت­‌مان را گسترش بدهیم.

چند توضیح مختصر:
اطلاعیه‌­ جلسه‌­ی دفاع پایان­‌نامه به دلیل برخی ناهماهنگی­‌ها، تا روز دفاع تهیه نشده بود. نصب اطلاعیه نیز الزامی است. روز دفاع تهیه‌­ اطلاعیه را به انتشارات سپردم. عنوان پایان‌نامه و نام اساتید را پرسیدند، گفتم، نوشتند و تایپ کردند. تازه وقتی که رفتم مهر و امضایش را گرفتم متوجه شدم که در اطلاعيه «خوانش» شده «خانش» و «فلسفه» شده «فلسیفه». يك اشتباه تايپي براي «اطلاعيه‌ جلسه دفاع پايان نامه» و نه لزوماً پايان‌نامه.(كما اينكه در پايان‌نامه اين اشتباه تايپي نيست).با توجه به ضیق وقت، تنها کاری که آن موقع می توانستم بکنم این بود که با مداد تصحیح کنم. آن تصحیحی که با مداد انجام شده هم به خط اینجانب است.

در این مورد خاص با «اندکی» سختگیری می‌­توان اهمالی را از جانب بنده تشخیص داد که بایستی هماهنگی­‌های لازم را پیشتر با گروه انجام می­‌دادم، بایستی حدس می­زدم که اطلاعیه ممکن است غلط تایپی داشته باشد و... اما «بی‌­وجهی»، «بی‌­دقتی» و «بی‌­اهمیتی»(!!!) اساتید کجاست؟ پرسشی است که آقای زارع شاید پاسخ آن را بداند. به هر ترتیب گویا تعجيل تايپيست و ضيقِ وقت من قبل از دفاع، آقاي زارع را به تعجيل در انديشیدن و نوشتن واداشته است.

اما در مورد عنوان: اسپینوزا می­‌گوید «جهالت، دلیل کافی نیست». در این مورد با اسپینوزا همراهم. جهالت به تنهایی کافی نیست که از عنوان «خوانش آلتوسری دیالکتیک نزد مارکس و هگل» این گونه پی برده شود که اصولا چیزی به نام «دیالکتیک آلتوسری» هم وجود دارد. «چیزهای» دیگری باید به جهالت آدمی پروبال دهد تا به چنین نتیجه‌­گیریِ حیرت‌­انگیزی رسيد. اما ناقد محترم در این جا متوقف نمی‌­شوند، برگ بعدی ایشان این پرسش محیرالعقول است: «چگونه می‌­توان نزد مارکس و هگل رفت و در متن آنان دیالکتیک آلتوسری را جست؟»

این که ایشان به‌عنوان روزنامه­‌نگار و همچنین به‌عنوان كسي كه  «انحطاط دانشگاه» آه از نهادشان برمی‌­آورد از «خوانش آلتوسری»، «دیالکتیک آلتوسری» را مراد می­‌کنند و از «دیالکتیک نزد مارکس و هگل»، «رفتن به نزد مارکس و هگل» جهت ردیابی «دیالکتیک آلتوسری» را استنتاج می­‌کنند به هر صورت «مسبب گریه است». و خود نماد اختگي نهادي كه متولي آموزش اين دست منتقدان بوده است. در اينجا نيز با حامد زارع همراهم و با او در تأسف خوردن به حال و روز دانشگاه شريكم.

نکته‌­ جالب این که ایشان بدون آنکه پایان نامه را خوانده باشند، «عنوان دقیق و صحیح» برای آن پیشنهاد می‌کنند. آن هم بدین گونه: «خوانش آلتوسر از دیالکتیک مارکس و هگل». اگر ايشان پیش از آنکه دست به قلم ببرند، از طریق معمول خود منصرف شده و مقداری اندیشه کنند، با آن «دقت»ِ «صحیح»شان متوجه خواهند شد که «خوانش آلتوسر» یک بحث است «خوانش آلتوسری» بحثي دیگر. خوانش آلتوسری اشاره به منظومه فکری اي دارد که محدود به خود آلتوسر نمی‌شود. از قضا و برای مثال بخش زیادی از فصول دوم و سوم به تفسیرهای ساشتینگ(W.A.Suchting) و بالیبار(E.Balibar) اختصاص داده شده است که آلتوسری هستند به این معنا که با همان بنیان ها و مفاهیم نظری آلتوسر به تفسیر هگل و مارکس می‌­پردازند و در فصل چهارم نیز به تفسیر  فورتونیس از تحلیل آلتوسر (G.fourtounis) پرداخته شده است.

جهت آرامش خاطر «آقای منتقد» هم که شده باید بگویم که این پایان­نامه در شش ماه نوشته نشده است بلکه یک سال پیش از شروع مقطع ارشد طرح این پایان­نامه ریخته شده بود. اما بگذارید با حسرت و تاسف ایشان در این مورد که «استاد و دانشجو در پی تدوین پایان­نامه در شش ماه هستند»، همراه باشم. آری! تاسف­آور است. اما گویا باید در این مورد بخصوص، حسرت دیگری نیز بر حسرت­‌هایمان انباشته کنیم: در زمان‌ه­ای که عمده­‌ی پایان­‌نامه‌ها در شش ماه «تدوین می­‌شوند»، کاش امثال ايشان نيز كه رسانه در اختيار دارند ،اندكي و فقط اندكي قبل از چرخاندن قلم­شان تامل کنند[1].

همین جا بگویم که، به شخصه، از این که آقای زارع دست به قلم شدند و «منحنی هبوط دانشگاه» را نوشتند بسیار خرسندم. اعتراف می‌­کنم که هیچ­گاه خیالم آن چنان پر و بالی نمی­‌گرفت که گاهی اصلا گمان برم که ممکن است از عنوان «خوانش آلتوسری دیالکتیک نزد مارکس و هگل»  این چنین برداشت شود: «خواندن دیالکتیک آلتوسری در مارکس و هگل». به هر حال محض رعایت احوال امثال آقای زارع  پیش از تحویل نهایی پایان نامه شاید عنوان را به « خوانش آلتوسری از دیالکتیک موجود در آثار مارکس و هگل» تغییر دادیم. «موجود در آثار» را هم به این جهت اضافه می­‌کنیم که جای هیچ شبهه‌ای نباشد از قبیل اینکه خوانش آلتوسری در زندگی شخصی مارکس و هگل یا جای دیگر به دنبال تحلیل دیالکتیک بوده­ است یا اینکه خوانش آلتوسری به دنبال تبیین دیالکتیکی است که در آثار مارکس و هگل وجود ندارد.

و اما تاسف نهایی: متاسفانه در فضای مطبوعات، به خواندن متن‌هایی که فاقد استدلال هستند عادت داده شده‌­ایم. آنقدر تعداد آن‌ها رو به ازدیاد است که از خواندن آن‌ها تحریک نمی­‌شویم. وقتی با انجام چند «مصاحبه» و نگارش چند مطلب، فرد گمان می­‌کند روزنامه‌­نگار شده. چرا با «تدوین» چند «جشن­نامه» گمان نکند نویسنده و صاحب­نظر حوزه­ فلسفه و نظریه­ سیاسی است. اما از برخی موارد بخصوص نمی­‌توان گذشت:
«خشم در رگان»، «حسرت در استخوان» و «چیزی شبیه آتش در جان» آدمی می‌­پیچد وقتی می‌­بیند، کسی پیدا می‌­شود و از اطلاعیه­‌ یک پایان‌­نامه بخواهد تاریخ «انحطاط» دانشگاه را نمایان کند و از «واکنش اساتید و دانشجویان» درباره‌ خاطره‌­ آقای فروزانفر بخواهد «منحنی هبوط دانشگاه» را ترسیم کند. نه قصد آن را داریم که به تاریخ دانشگاه بپردازیم و نه در این مقال مجالی است که از آن سخن به میان آید (این تاریخ را جز با خط خون نمی‌توان نوشت) اما به گمانم منحني انحطاط دانشگاه در آن­جایی به وضوح به خودنمایی مي‌­پردازد كه فارغ‌التحصيل دانشگاه که از درك مسائل ابتدايي علم، فلسفه و تحلیل اجتماعی عاجز است، آن قدر جسارت داشته باشد كه هنوز متني را نديده و حتي مقدمه‌­اش را نخوانده بي درنگ و بي­‌تأمل قلم فرسايي كند و «عنوان» پيش­نهاد دهد.
بي‌شك منحط است محيطي كه اين چنين رسانه بدستاني را مي‌پروراند!!!

[1]  لازم به ذکر است که تامل و اندیشیدن شرط لازم برای قلم زدن در تمامی حوزه‌­ها من جمله در حوزه‌­ی مطبوعات است، اما شرط کافی نیست. یکی از شروط اساسی قلم فرسایی بی‌شک از جنس شمّی به نام شرافت است. به هر حال کسان دیگری با مفاهیم دقیق و به نحو درخشانی احوال مطبوعات «فرهنگی» و «فرهنگی­کاران» این روزهای ایران را - من جمله (شاید بهتر باشد بگوییم علی الخصوص) آن نشریاتی که آقای زارع در آن‌ها مشغول به فرسایش قلم­اند- ترسیم کرده‌­اند. بنابراین در این جا نیازی به توضیح بیشتر نمی­‌بینیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها