رضی هیرمندی، در گفتوگو با
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از تولید دو مجموعه جدید برای کودکان خبر داد و گفت: چندی پیش دو مجموعه 5 جلدی باعنوانهای «قصههای روزی روزگاری روباهی» و «قصههای روزی روزگاری گرگی» را جمعآوری و ترجمه کردهام که بهتازگی از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.
این مترجم درباره این مجموعهها توضیح داد: آنچه که طی 20 سال اخیر متوجه شدم این است که برخی از سلیقههای کتابخوانی را ناشرهای خارجی و بهخصوص غربی که در آنجا کتابها با تیراژهای میلیونی چاپ میشود، تعیین میکنند. یکی از کارهایی هم که ناشران ایرانی بهتبع آن انجام دادهاند انتشار کتابها به صورت سریالی است که بیشتر به آن توجه دارند و در معرض دید مخاطبان قرار میدهند.
وی افزود: درواقع در سالهای اخیر به قدری ناشران خارجی روی مجموعهها کار کردند و از نویسندهها خواستند در این زمینه کار کنند که کتابهای تکجلدی تا حدی غریب واقع شدهاند و همین مسئله موجب شده که بچهها بیشتر، کتابهای سریالی بخوانند. اما تولید کتاب در قالب مجموعه و همچنین کتابهای تکجلدی در خارج از کشور بهگونهای است که بین این دو همزیستی ایجاد میشود ولی در ایران به شکل افراطی درآمده و وقتی کتاب تکجلدی برجسته و خوبی که دارای معیارهای استاندارد است را پیش ناشر ایرانی میبریم نخستین سوالی که میپرسد این است که آیا دنباله دارد یا نه؟ در این شرایط وقتی کتاب خوبی به دستم میرسید نمیتوانستم آن را کنار بگذارم و تصمیم گرفتم آنها را در قالب مجموعهای منتشر کنم و پلی بزنم بین کتابهای تک جلدی و کتابهای مجموعهای. به همین دلیل سرفصل کلی مثلا عنوان «گرگها» یا «روباهها» را انتخاب کردم و با مرور کتابهای ترجمهنشده و ارزشمند در این حوزه کتابهایی که مثلا شخصیت گرگ یا روباه در آنها بود را انتخاب کردم و در قالب مجموعهای منتشر کردم و عنوان کلی را برای آن انتخاب کردم.
وی در ادامه به یکی از عنوانهای مجموعه «قصههای روزی روزگاری روباهی» به نام «روباه توی تاریکی» اشاره کرد و گفت: داستان این کتاب به مخاطب میگوید قبل از اینکه چیزی را بشناسیم درباره آن قضاوت نکنیم و از تاریکی و ناشناختگی نترسیم و از پیش برای چیزی برچسبی در ذهنمان نداشته باشیم. در این کتاب داستان بچهروباهی بیان میشود که مادرش را گم میکند و به لانه خرگوش پناه میبرد. مهمانهای دیگری که در لانه خرگوش هستند همه از او میترسند اما وقتی در واقعیت به او نگاه میکنند، میبینند او همان بچه روباهی است که همه خرگوشها از آن میترسند و فکر میکنند این همان هیولای تاریکی است که از آن میترسیدند. و آخرین روباهی هم که وارد آن لانه میشود مادر بچهروباه است که از خرگوش میخواهد به او و فرزندش پناه دهد.
وی درباره کتاب «پچپچ»، عنوان دیگر مجموعه «قصههای روزی روزگاری روباهی» نیز توضیح داد: در این داستان، بچهای کتابی را از معلمش امانت میگیرد که این کتاب جدای از کتابهای دیگر در قفسهها قرار گرفته و کتابی جادویی است و این کودک کنجکاو میشود و از معلمش میخواهد کتاب را به او امانت دهد. وقتی کتاب را به خانهاش میبرد در بین راه تمام کلمات کتاب پرواز میکند. و وقتی کودک به خانه میرود و کتاب را باز میکند میبیند با یک کتاب بدون کلمه روبهرو است و میگوید کتاب بدون که کتاب نیست. آن وقت صدای پچپچی را میشنود. این پچپچ صدای روباه دانایی است که به او تسلی میدهد و به او میگوید گریه نکن تو هم میتوانی قصههای خودت را به این کتاب اضافه کنی و قصههای مختلفی بسازی. سرانجام روباه هم یکی از قصههای این کتاب میشود و سرگذشتش در این کتاب بیان میشود.
نظرات