شین ناگایی،استاد فلسفه در دانشگاه تویو، در متنی که از سوی بهمن ذکیپور از ژاپنی به فارسی برگردانده شده، یادی از داریوش شایگان کرده است.
«اولین دیدار من با استاد شایگان باز میگردد به سال 1990. اما این دیدار نه با خود او، بلکه با اثرش بود. من آن زمان در پاریس دانشجو بودم و علاقه ای نسبت به هانری کربن در من ایجاد شده بود. هنگامی که به دنبال منابعی درباره کربن بودم در کتاب فروشی «کارتیر لاتین» به طور تصادفی برخوردم به کتاب «هانری کربن، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی» اثر داریوش شایگان. در همان زمان داشتم پیش خودم فکر میکردم که نام نویسنده فرانسوی نیست، او اهل کجا می تواند می باشد؟ ولی همان زمان به مخیله ام هم خطور نمیکرد که چندین سال بعد در ایران با خود نویسنده دیدار کنم. واقعا سرنوشت چیز عجیبی است.
من آن کتاب را فورا خریدم و بلافاصله به خواندنش مشغول شدم.استاد شایگان با مهارت فوقالعادهای درباره تمامی ابعاد تفکر کربن بحث کرده بود؛ ولی به خوبی احساس میکردم که کتاب صرفا معرفی یا درآمدی بر تفکر کربن نیست، بلکه نویسنده از استقلال فکری-فلسفی خود هم برخوردار است. من این کتاب را تاکنون دسته کم دوبار به طور کامل خواندهام، و در حال حاضر هم هر گاه اثری از کربن می خوانم از آن به عنوان کتاب راهنما فراوان بهره میبرم. به نظرم اشتباه نیست که بگویم در میان آثاری که تا کنون درباره کربن نوشته شده، این کتاب بهترین است. پس از آن من دیگر آثار استاد شایگان را خریدم و بسیار از آنها آموختم. همین طور در هنگام دیدار با او، ایشان چند کتاب از آثار خودشان را به من هدیه دادند.
سالها بعد با اعضای واحد 3 مرکز بینالمللی پژوهشهای فلسفی دانشگاه تویو همکاریای را به مدت 4 سال با فرهنگستان علوم ایران در خصوص تبادل نظر درباره ادیان و فلسفه در ایران و ژاپن آغاز کردیم. من در طی این دوره 4 ساله 2 بار به ایران رفتم و به لطف و معرفی دانشجوی ایرانیم بهمن ذکی پور توانستم با استاد شایگان دیدار کنم. بعد از آن هم هر بار که به تهران سفر میکردم برای ملاقات با او به منزلش میرفتم. هر بار او به گرمی به استقبال میآمد و به طور موشکافانهای درباره فلسفه و هنر و ادبیات و سیاست حرف میزد.از آن جایی که من فارسی نمیدانستم با او به فرانسه حرف میزدم، اما فرانسوی استاد، فرانسوی پاریسی زیبا و تمیزی بود. یکی از موضوعاتی که ما راجع به آن صحبت میکردیم و برایمان بسیار اهمیت داشت، صحبت درباره توشهیکیو ایزوتسو بود. من درباره زندگی و فعالیتهای ایزوتسو چیز زیادی نمیدانستم، اما از جمله این که او چگونه با جهان فلسفی ایران مواجهه داشت، همین طور چگونه او با اتاد شایگان ارتباط وثیق و عمیقی داشت و اعتماد خوبی میان آنان شکل گرفته بود، و این که استاد شایگان و ایزوتسو و کربن چگونه ارتباطی با هم داشتند؟ همه این سئوالها چیزهایی بود که من طی دیدارهایم با استاد شایگان میتوانستم پاسخی برای آن بیابم..
من در تهران یک بار با پروفسور سیدجواد طباطبایی دیدار داشتم به یاد دارم که او درباره استاد شایگان گفت: «شایگان در دوران جوانی از سنت شرقی درباره مدرنیته غربی حسابی دفاع میکرد و سر و صدایی راه اندخته بود، اما او در حال حاضر از این دیدگاه فاصله گرفته و بیشتر مثل یک فرانسوی فکر می کند و می نویسد» اما من لزوما مثل ایشان فکر میکنم. یقینا استاد شایگان مثل روشنفکران فرانسوی رفتار میکرد و آثار او درباره فرانسویها، از جمله اثر اخیر او درباره بودلر که نسخهای را هم به من هدیه کرد، بسیار زیاد است. ولی اندیشه استاد شایگان تا انتها در «ادغام» شرق و غرب بود و در میان آنها فکر و حرکت میکرد. او غرب (مدرنیته) و شرق (سنت) را ضد هم نمی دید و یکی را بر دیگری برتر نمیدانست. واقعیت این است که استاد شایگان همچون ایزوتسو و کربن «شرق» را بر سبیل کربن «عالم صور مثالی» میدانست و در بسط تفکر «محفلی با دیدگاه های معنوی» یا «ساختار معنوی سنت» بود. این مفاهیم را استاد شایگان در اثر دیگرش، انقلاب دینی چیست؟بسط میدهد. اما به نظرم استاد شایگان همواره «شرق» را به عنوان «عالم میانه» چنان که در اندیشه ابن عربی و سهروردی وجود دارد درک کرده و به آن اشاره داشته است. به این معنی که روش فکری او در میانه شرق و غرب، دقیقا به «مشرق معنوی» نظر داشته است. در این معنا استاد شایگان شرق را ضد غرب نمیداند، بلکه این مفاهیم را به سطحی فراتر انتقال میدهد. این طرز تفکر در جهان ما به تدریجا اهمیت فراوانی خواهد یافت. من بسیار خوشحال و خرسندم که پس از مرگ ایزوتسو تبادل و گفتوگو با استاد شایگان موجب بسط روابط دوستانه فلسفی میان ایران و ژاپن شد.
نظر شما