رمان «قصرهای خشم» رمانی است که در دهه 90 میلادی نگاشته شده و توانسته برنده جوایزی چون مدیسی فرانسه شود.
رمان قصرهای خشم، رمانی است که در دهه 90 میلادی نوشته شده و توانسته برنده جایزههای ادبی ایتالیایی سِلِتزیونه، کامپیهلو و جایزه ادبی فرانسوی مدیسی شود. این رمان به نوعی سرگذشت رؤیاهاست، رؤیاهای ناممکن. مجموعهای از روایتها که میان واقعیت و خیال روی میدهد. داستان در سده نوزده در شهری تخیلی به نام کوینیپاک اتفاق میافتد. قرن نوزده عصر توسعه صنعتی مانند اختراع قطار، تلگراف و توسعه معماری است. در کوینیپاک با سرگذشتهای زیادی آشنا میشویم. رؤیای آقای رائیل و افسانه ساخت نخستین قطارها. سرگذشت پکیش که رؤیای شنیدن بیکرانگی و انتقال صدا از طریق لولهها را دارد.
سرگذشت هکتور هورو، معمار سرشناس و رؤیای ساخت شهرهای شیشهای و جنونِ کریستال پالاس، کودکی که سرنوشتش را به تن کرده، یکی که از سر خستگی و ملال دست به جنایت میزند، دیگری که از سر حیرت جانش را از دست میدهد و سرگذشتهای بسیار دیگر. کل رمان زاییده تخیل زنی است که برای گریختن از واقعیت سخت زندگیاش به تخیل و خلق این مکان در ذهنش میپردازد.
زبان رمان ساده و خوشخوان است و ماجرای رمان را دیالوگهای ردوبدل شده میان کاراکترها پیش میبرد. یکی از شخصیتهای اصلی رمان هکتور هورو است که دارای خصوصیات جالبی است.
در قسمتی از این کتاب آمده است:
« شاید علاقهمندان به این مساله چندان زیاد نبودند اما هکتور هورو یکی از آنها بود.
معمار بود و همیشه ایدهای روشن توی ذهنش داشت: دنیا بدون شک جای بهتری میشد اگر خانهها و قصرها را از سینگ،آجر و مرمر نمیساختند:
بلکه از شیشه میساختند.از طرفداران پروپاقرص فرضیه شهرهای نامرئی بود.»
ساختار رمان ترکیبی از خردهروایتها و نوعی مونتاژ سینمایی و موسیقایی است. ترکیب زمان خطی و زمان چرخشی باعث ایجاد نوعی ریتم و موسیقی در اثر شده است و به گفته باریکو هر داستانی موسیقی خاص خود را دارد. در جای جای داستان با فضاسازیهای عمیقی روبهرو میشویم که خواننده را در فضای داستان قرار میدهد. این رمان ترکیبی از نور و صدا است. نویسنده از هر فرصتی برای فضاسازی استفاده کرده است.
حتا در بین دیالوگهای ردوبدل شده میان کاراکترها نیز این فضاسازی به چشم میخورد:
« ـ پکیش، گروه موسیقی شما واقعا عالی نواخت... خیلی زیبا بود.
ـ ممنون، آقای رائیل، ممنون... قطار هم خیلی زیبا بود. منظورم این است که فکر فوقالعادهای است، یک فکر بکر.
الیزابت اولین روز ژوئن از راه رسید در حالی که هشت اسب آن را از رودخانه توی جادهای که به کوینیپاک میرسید میکشیدند: شهری که بیشک میتوانست الگویی باشد برای نظریهای در باب دیالکتیک گذشته و آینده.
الیزابت میان نگاههای متحیر و نسبتاً غرورآمیز شهروندان به جاده اصلی کوینیپاک قدم گذاشت.
پکیش به این مناسبت برای گروه موسیقیاش یک رژه با همراهی صدای ناقوس ترتیب داده بود که خیلی رسا نبود، چون از ترکیب سه آهنگ عامیانه مختلف شکل گرفته بود: چراگاه کهن، نور تابان و آینده درخشان باد. او توضیح داد:
ـ آخر جشن مهمی است، یک ملودی کافی نیست.
هیچکس ایراد نگرفت؛ اما این نباید باعث تعجب شود، چون از دوازده سال پیش، وقتی پکیش زندگی موسیقی شهر را در دست گرفته بود همه قبول کرده بودند موسیقیشان پرایراد، اما در کل نبوغآمیز باشد.»
کتاب «قصرهای خشم» اثر الساندرو باریکو و ترجمه اثمار موسوینیا در 235 صفحه با تیراژ 550 نسخه به بهای 20هزار تومان از سوی انتشارات مروارید در زمستان 1396 روانه بازار کتاب شد.
نظر شما