نگارش و انتشار کتاب «آنجا که ایمانم را رها کردم» در فرانسه که برنده چهار جایزه شد و نقدهای فراوانی را در رسانههای آن کشور بهدنبال داشت و بحثهای فراوانی برانگیخت.
ژروم فراری دغدغه سیاست دارد. رمان « آنجا که ایمانم را رها کردم » داستان سیاسی است. رو در رویی شکنجه گر و شکنجه شده در زندان سیاسی با مامور امنیتی . فراری لحظات این تقابل و کنش انسان ها را در شرایط مختلف به استادی ترسیم کرده است و خواننده را همراه خود به هزار توی درونی آدم ها می کشاند تا تصویر « ایستادگی و تسلیم و بر عقیده پای فشردن و یا از دست رفتن باور » را به زیبایی در برابر خواننده قرار دهد. فراری نویسنده توانایی است که ادبیات غنی آن در سال های اخیر در بین خوانندگان فارسی زبان علاقمندان جدی داشته است و نویسندگان این منطقه توانسته اند به خوبی در دل ایرانیان جای خود را باز کنند.
«آنجا که ایمانم را رها کردم» رمانی قابل تامل از روزگار معاصر و بخشی از تاریخی امروز جهان است که جهان بینی نویسندهاش آن را تاثیرگذارتر میکند.
در سال 1957 در الجزیره سروان «آندره دگورس» ستوان «اوراس آندره آنی» را که با او در جنگهای هند و چین شرکت داشته و هر دو مدتها در آنجا بازداشت بودهاند پیدا میکند. از این زمان به بعد زندانیان جنگهای استقبلال الجزایر به دست این دو نفر که خود شکنجه گران مخوفی شدهاند میافتند. «آندره آنی» وظیفه جدید را کاملا برعهده میگیرد اما «دگورس»، تسکین و ارامش خود را نزد «طاهر» فرمانده جبهه آزادیبخش ملی که در سلولی زندانی شده است مییابد.
در صحنهای دلخراش و تکاندهنده، هنگامی که باد، تازیانه میزند و خون و شن باهم آمیخته شده است در سلولهای نمور و زیرزمینی الجزیره جایی که جلادان بیرحم در اطراف بدنهای برهنه جمع شدهاند «ژِروم فِراری» برای سه شخصیت ویژه، با نوشتاری موشکافانه فرمان صریح تاریخ را بدون در نظر گرفتن قیافه یا زبان، نقش و نشان، در ماوراء خوبی و بدی، بیان و راه واقعیت تلخ و دشوار را در برابر چنین افرادی روشن و آنان را به اعماق جهنم در روی زمین دعوت میکند.
مترجمان در پیشگفتار کتاب مینویسند: «نویسنده که اهل پاریس و استاد فلسفه مدرسه بینالمللی الجزیره است سعی در شناخت روح و روان و تجزیه و تحلیل تضادهای درونی بازجویان و شکنجهگران سفاکی دارد که خود زمانی زندانی و قربانی رژیمهای فاشیستی نظیر هیتلر بوده، با چنین نظامهایی مبارزه کردهاند و اینکه خود نهال مرگ و شقاوت میکارند.
شاید این موضوع، تئوری «هانس دریش» فیلسوف را که عقیده دارد گذشته موجود زنده، همواره در چگونگی وضعیت و واکنشهای کنونی او موثر است تایید میکند، و یا آخرین نظریه روانشناسان که میگویند باور آدمها در مدت بسیار کوتاهی میتواند زیر و رو شود، ارزش به ضد ارزش، انسانیت به ضدانسانیت و بالعکس تبدیل شود درست است و یا این که اصولا تاکیدی است بر برخی از اندیشههای «فردریش نیچه» در رابطه با فلسفه «اراده معطوف به قدرت» که عقیده دارد این انگیزه چنان ننیرومند و بنیادین است که آدمی برای آنچه بسا از زندگی آن خود میگذرد. «نیچه» میگوید ذات زندگانی همانا «اراده معطوف به قدرت» است.
زندهیاد مصطفی رحیمی نیز در نوشتار خود بهنام «تراژدی قدرت در شاهنامه» به دقت روح و سرشت انسانها را از زوایای مختلف و در سطوح مختلف میکاود و میگوید قدرت گاهی تمام بخش اهورایی انسان را به تمامی میجود، و او را تبدیل به موجودی سراپا اهریمنی میکند. هیولایی است که از جوهر هستی دیگران تغذیه میکند.
نگارش و انتشار کتاب «آنجا که ایمانم را رها کردم» در فرانسه که برنده چهار جایزه شد و نقدهای فراوانی را در رسانههای آن کشور بهدنبال داشت و بحثهای فراوانی برانگیخت اگرچه در قالب رمان صورت گرفته معهذا میتواند بخشی از واقعیتهایی باشد که امروزه به نحو شگفتانگیزی به صورت دور و تسلسل درآمده است. وقایعی که در خاورمیانه و شمال آفریقا در این چندسال اخیر روی داد؛ خشونتهای بیحد و مرز و کشتار بی رحمانه لیبیاییها به دست لیبیاییها به جای ارتش استعماری ایتالیا، جنگ داخلی در سوریه و کشت و کشتار سوریها به دست سوریها به جای ارتش عثمانی و فرانسه، انحراف انقلاب عظیم الجزایر پس از استقلال با آن همه فدارکاریها و قربانیها که موضوع عمده این کتاب است و در نهایت کشتار دویست هزار الجزایری به دست الجزایر پس از سال 1991 در یک جنگ بیرحمانه داخلی.
بدون شک آنچه که در زندانهای الجزیره به قلم نویسنده این کتاب و در سیاهچالهای تازمامارت مراکش به روایت بن جلون در مرگ نور گذشت، و هر آن چه که هماکنون در همین ارتباط در سایر نقاط میگذرد تنها و تنها گوشههایی است که از سبعیت انسانی برای تشدید آلام بشری به منظور ارضای خودکامگیها در عصر تمدن کنونی.
و آیا این به راستی همان زمانی نیست که نیچه در کتاب معروف «دانش شاد» خود داستان مرد دیوانهای را بیان میکند که در روز روشن فانوس به دست به میان بازار دوید و در میان شگفتی مردم بیاعتقادی که به تماشای او ایستاده بودند و میخندیدند فریاد برآورد «من در جستجوی خدا هستم» و پس از شنیدن گفتههای ریشخندآمیز آنان که «آیا خدا گم شده است؟ آیا به جای دیگر سفر کرده و یا از ترس پنهان شده است» به آنان گفت «ما بودیم که او را کشتیم، تبهکارترین تبهکاران. و ما زنجیری که زمین را به دور خورشید میپیوست گسستیم و اکنون زمین به سوی نقطه نامعلومی میرود...»
این کتاب صرفنظر از پیچیدگی دیدگاه فلسفی نویسنده به دلیل به تصویر کشیدن صحنههایی که وجدان هر انسان آگاهی را میآزارد کتابی است در خور تامل. »
کتاب «آنجا که ایمانم را رها کردم» نوشته ژورم فراری با ترجمه بهمن یغمایی و محمدهادی خلیلنژاد در 174 صفحه با شمارگان 500 نسخه به بهای 16هزار تومان از سوی انتشارات نگاه راهی بازار کتاب شد.
نظر شما