محمدرضا سنگری در نشست «آیا ادبیات انقلاب داریم؟» گفت: انقلاب ناگزیر از ادبیات است و تاریخ گواهی میدهد که هیچ حرکتی در تاریخ اتفاق نیفتاده، مگر آنکه ادبیات، آینه و زبان و ترجمان آن بوده است. محمد حنیف نیز در این نشست بیان کرد: داستان انقلاب باید دارای معیارهای مشخص باشد. داستان انقلاب نه تنها بر چگونه گفتن، بلکه بر چه گفتن نظر دارد.
محمدرضا سنگری در این نشست با اشاره به اینکه چهار دهه است این پرسش میشود که «آیا ادبیات انقلاب داریم؟»، گفت: چند مسیر و روش برای پاسخ دادن به این پرسش وجود دارد؛ نخست اینکه آیا اصلا چیزی به اسم انقلاب اتفاق افتاده یا نه؟ اگر همه نمادها و نمودها دال بر وقوع یک تحول بنیادین در ایران باشد و اگر حتی به حداقل مصداق آن یعنی قیام اکتفا کنیم، بیهیچ تردید در یک حرکت مردمی، اولین عنصری که به میدان میآید تا مفسر آن حرکت باشد، ادبیات است.
وی ادامه داد: این نمودها در آن زمان خود را به شکل شعار نشان داد. شعار، فشردگی اندیشه در واژگانی آهنگین است. حرکتهای موضعی و زمانمند و مکانمند عاری از شعار نیستند و کوشش میکنند آرمان خود را در واژگانی فشرده مطرح کنند. حال این سوال مطرح میشود که آیا این حرکت مردمی شعار داشته یا نه؟ آیا این حرکت برای نشان دادن خود از شعر استفاده کرده یا نه؟ اگر بگوییم استفاده نکرده که تاریخ را انکار کردهایم. آیا در این شرایط متنهای ادبی مانند داستان، قطعه و دلنوشته و زندگینامه خلق شد یا نه؟ در آن زمان زندگینامه بسیاری افراد چاپ شد که وجه ادبی داشتند.
این نویسنده و پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی با بیان اینکه هر مفصل تاریخی، ناگزیر کرانهمند است، افزود: باید دید آیا این رویداد و انقلاب با زمان پیش از خود کرانهای ایجاد کرده یا نه؟ اگر کرانههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ایجاد شده که خودبخود کرانه ادبی هم داشته است.
سنگری در ادامه اظهار کرد: ادبیات دهه 50 را درنظر بگیریم. از آثار و چهرههای شاخص این دوره چه در عرصه شعر بهعنوان سنتیترین رسانه فرهنگی ما و چه در زمینههای ادبیات داستانی و حتی گونههای کمفروغتر، به تعبیر استاد شفیعی کدکنی چه صدایی را میشنویم؟ در سالهای پیش از انقلاب اگر گوش به سوالهای غالب ادبیات خود بسپاریم، یکی از عناصر حاکم بر ادبیات آن دوره «یأس» است؛ با مصادیقی همچون تاریکی، زندان، مرگ، کوچههای بنبست و ... . این عنصر حتی در ترانههای اخوان ثالث، شاملو و مشیری هم دیده میشد. وقتی به دوره انقلاب میرسیم اگر نخستین آثار و جلوههای ادبیات پس از انقلاب را مرور کنیم، شاخصترین عنصر «امید» است؛ مانند «در کوچه آفتاب» قیصر امینپور، «از آسمان سبز» سلمان هراتی، «سرود سپیده» حمید سبزواری و «بر مدار صبح» عباس باقری. همه عنوانها براساس شور، امید و زندگی است و این موضوع دو دلیل دارد؛ چشماندازهای امیدبخش بهروی جامعه باز شده و جامعه زنده و پویایی که افقهای روشن را میبیند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: هیچ انقلابی در حدود هفت یا هشت دهه اخیر، شتاب انقلاب ایران را نداشته و انقلابی که با چنین شتابی به پیروزی رسید، امیدآفرین است. اما نکته مهمتر در درون فرهنگی نهفته است که آبشخور اصلی انقلاب بوده و آن فرهنگ و دینی امیدوار است.
وی با اشاره به اینکه در تقابل یک نظام با نظام قبلی، هر نظام ممکن است از سه روش تحقیر، تخطئه و اتهام استفاده کند، افزود: آیا وقتی نظام جدید به نظام قبلی اتهام سیاسی وارد میکند، تقابل ادبی نخواهد داشت؟ در تقابل دو نظام وقتی صحبت از تحقیر، تخطئه و اتهام باشد، این اتفاق عمدتا با بهرهگیری از ظرفیتهای ادبی رخ میدهد. در سال 57 نیز عمده تقابلها با بهرهگیری از ادبیات است. باورمندان و رهبران یک حرکت مردمی ناگزیرند از هنر و ادبیات بهره بگیرند. انقلاب پیش از پیوند با اندیشه، قلبها را درگیر میکند و گاهی نیز هر دو توامان اتفاق میافتد. ادبیات، بیان هنرمندانه قلب است. انقلاب ناگزیر از ادبیات است و تاریخ گواهی میدهد که هیچ حرکتی در تاریخ اتفاق نیافتاده، مگر آنکه ادبیات، آینه و زبان و ترجمان آن بوده است.
سنگری همچنین گفت: اگر نمونههایی را در سیر تحلیل ماهیت و کشف ماهیت و هویت مطرح کنیم و اذعان به ادبیت آنها داشته باشیم، میگوییم ادبیات وجود دارد. در این زمینه دو دسته نمونه وجود دارد؛ دالهای بینشانه (آنچه نشانه روشن و مستقیم از انقلاب ندارد) و دالهای آشکار (در اولین نگاه میتوان فهمید متعلق به دوره انقلاب هستند). اگر این دودسته وجه ادبی دارند، میتوان گفت ادبیات هستند، بنابراین ادبیات انقلاب وجود دارد.
این نویسنده و پژوهشگر با بیان اینکه یکی از ویژگیهای ادبیات انقلاب، احیای برخی قالبهای شعری مانند دوبیتیها بوده، تصریح کرد: راه دیگر برای پاسخ به پرسش این نشست این است که نمونههای بیپیشینهای را در این دوره معرفی و مطرح کنیم که در گذشته ادبی ما وجود نداشتهاند؛ مانند پیامکها، وصیتنامهها در شکل جدیدشان، حتی لباسنوشتهها.
وی با اشاره به این نکته که من با عنوان «ادبیات معاصر» به شدت مخالفم، افزود: این عنوان گویا نیست و بهجای آن میتوان گفت «ادبیات عصر انقلاب». ادبیات این دوره به دو دسته تقسیم میشود؛ 1- ادبیات اصل انقلاب که وفادار به گفتمان انقلاب اسلامی است. 2- ادبیات عصر انقلاب اسلامی. ممکن است ادبیات عصر انقلاب، ادبیات اصل انقلاب باشد ولی همه ادبیاتی که در عصر انقلاب مطرح میشود، ادبیات اصل انقلاب اسلامی نیست.
سنگری گفت: اگر بپذیریم چیزی در ارتباط با انقلاب وجود دارد، دو مساله مطرح میشود؛ 1- نوعی سردرگمی در نامگذاری آن 2- روشن شدن ماهیت آن. باید پلی از سمت هستی به چیستی انقلاب بزنیم. همچنین اگر قبول داشته باشیم که مکتب ادبی انقلاب اسلامی وجود دارد، باید چند ویژگی برای آن قائل باشیم؛ 1- دارای مبانی و اصول فکری روشن و ریشهدار باشد 2- استمرار و جریان داشته باشد 3- توجه به تولید و تحول در تولید و انباشت علمی فراوان (امروز حدود 20 هزار جلد کتاب در زمینه دفاع مقدس تولید شده که البته حدود 12 هزار جلد آن به ژانر خاطره اختصاص دارد) 4- تعدد گونهها و ژانرها اعم از کلاسیک و نوپدید 5- تحول در فرمها 6- دارا بودن ظرفیتهای تئوریک و ژرفا 7- دارا بودن نقش آئینگی برای بازتاب جامعه و رویدادها 8- تکاپو در نوآوری و تلفیق سنت و تجدد.
داستان انقلاب، خواننده را به ساختارهای مشخصی میرساند؟
محمد حنیف دیگر سخنران این نشست نیز درباره محور اصلی بحث، بیان کرد: میخواهم ابتدا به این پرسش پاسخ دهم که آیا نمونههایی که در حوزه داستان داریم، میتوانند دارای یک سری ویژگیهای ساختاری باشند که بگوییم مکتبی به نام مکتب انقلاب اسلامی وجود دارد یا نه؟ مکتب ادبی انقلاب، سبک انقلاب اسلامی، ژانر یا شیوه نوشتن انقلاب اسلامی، کدام عنوان مناسبتری است؟ همچنین این پرسشها مطرح میشود که داستان انقلاب اسلامی دارای چه ویژگیهایی است، آیا مکتب ادبی انقلاب اسلامی شکل گرفته است، ویژگیهای داستانهای آرمانخواه چیست و تاکنون چه تلاشهای نظاممندی در زمینه ادبیات و داستان انقلاب اسلامی صورت گرفته است؟
وی در ادامه با اشاره به تعریف مکتب ادبی، افزود: مکتب ادبی درباره گروهی از نویسندگان بهکار میرود که تحتتاثیر امری بههم نزدیک شده و روی یک سری چارچوبها به توافق رسیدهاند. مکتب برخلاف سبک که کاملا شخصی بوده، جنبه عام دارد و دارای نقطه شروع و اوج و فرود است. با توجه به این موارد میخواهم به این سوال پاسخ دهم که آیا داستان انقلابی با توجه به ویژگیهای مبنایی و ساختاری تنئوریزه شده است؟
این نویسنده و پژوهشگر ادامه داد: مکتب ادبی انقلاب باید گونههای مختلفی را دربرگیرد. داستان انقلاب باید دارای معیارهای مشخص باشد. داستان انقلاب نه تنها بر چگونه گفتن، بلکه بر چه گفتن نظر دارد. داستان انقلاب همچنین باید براساس نظریات نظریهپردازان انقلاب تدوین شده باشد. قبل از انقلاب، داستانهایی که در آنها اعتراض و مبارزه بود، داشتیم، ولی تحتتاثیر انقلاب چیزهای تازهای پدید آمد. حال این سوال مطرح میشود که آیا خواندن داستان انقلاب، خواننده را به ساختارهای مشخصی میرساند یا نه؟
حنیف گفت: اثر درباره انقلاب کم نداریم. در 20 ساله نخست انقلاب (57 تا 77)، حدود 276 مجموعه داستان رمان مستقل با نگرشهای مختلف با موضوع انقلاب نوشته شده است. ولی اعتقاد دارم هنوز مکتب ادبی انقلاب اسلامی شکل نگرفته، چراکه برای تشکیل این مکتب باید چند دسته و گروه آنرا تئوریزه کنند؛ یک دسته افرادی که تاریخ انقلاب را خوب میشناسند، یک دسته افرادی که هم ادبیات و هم فلسفه میدانند، یک دسته افرادی که تئوریسینهای انقلاب بودند، یک دسته داستاننویسانی که به عناصر داستانی واقفند.
وی در ادامه با ذکر برخی از دلایل شکل نگرفتن مکتب ادبی انقلاب اسلامی، اظهار کرد: یکی از موانع خلق رمان بزرگ در این حوزه، افرادی هستند که علاقهای به چندصدایی بودن جامعه ندارند. مورد دوم این است که برخی از بزرگان این حوزه اعتقاد دارند رمان به خاطر ماهیت آن، نمیتوان آنرا در مظروف انقلاب اسلامی گنجاند. همچنین بسیاری از مدیران فرهنگی، آشنایی کافی با ادبیات داستانی نداشتند.
این داستاننویس با اشاره به برخی تلاشهای نظاممندی که تاکنون در این حوزه صورت گرفته، افزود: تئوریهایی همچون روانواقعگرای آرمانخواه شیعی از محمدرضا سرشار، ادبیات اصل و عصر انقلاب اسلامی از محمدرضا سنگری و رئالیسم عرفانی برخی از این تلاشها است. بنده نیز در کتاب «داستان سیاسی داستان انقلاب» سه دسته داستان را برشمردهام.
حنیف ویژگیهای داستانهای پس از انقلاب را نیز در سه گروه دستهبندی کرد: داستانهایی با محوریت انقلاب اسلامی، داستان انقلاب با محوریت نگاه به جریانهای سیاسی چپ مانند کتاب «سالهای ابری» و داستان انقلاب با گرایش به نقد قدرت و مفهوم سیاست.
وی همچنین در بیان نخستین قدمها برای تئوریزه شدن مکتب انقلاب اسلامی، گفت: مشخص کردن محدوده زمانی وقوع حوادث (سالهای 40 تا 57)، توجه به نقاط عطف تاریخی موردنظر انقلاب اسلامی، تمرکز بر حرکتهای مردمی به جای حرکتهای چریکی، توجه به محوریت و نقش مسجد و بازار در حرکتهای مردمی از جمله قدمهایی است که میتوان برای رسیدن به تئوریزه شدن مکتب انقلاب اسلامی برداشت.
نظر شما