پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۵۷
سنایی و خواجو زبان گویای انسان‌های دغدغه‌مند هستند

فاطمه کهن، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی گرمان می‌گوید: هم سنایی و هم خواجو، خودشان آدم‌های دغدغه‌مندی بوده‌اند، افرادی بوده‌اند که عرصه بودن و زندگی‌شان را به آن شکلی که بوده، نمی‌خواسته‌اند و در واقع می‌خواسته‌اند علیه بودن خودشان اعتراض و شورش کنند که این دغدغه به قدری زیاد بوده که توانسته‌اند دو اثر بزرگ سیرالعباد و کمال‌نامه را خلق کنند و زبان گویای کسانی باشند که مانند خودشان دغدغه‌مند هستند و آرزوهای بزرگ دارند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سی‌ودومین نشست از سلسله‌ درس‌گفتارهایی درباره سنایی با موضوع « سیرالعباد سنایی و کمال‌نامه خواجو » و با سخنرانی فاطمه کهن، استاد ادبیات فارسی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم‌پزشکی کرمان، عصر روز چهارشنبه (3 مردادماه) در مرکز فرهنگی شهر کتاب شهید بهشتی برگزار شد.
 
در آغاز نشست، ابتدا علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی موسسه شهر کتاب ضمن معرفی سخنران نشست و اشار‌ه به موضوع نشست گفت: سیرالعباد یکی از مهم‌ترین آثار سنایی است و از نظر اثرگذاری در خود ادبیات ما و بعد در مقایسه با آثار جهانی، اثر مهمی است که معمولا با کمدی الهی دانته، ارداویراف‌نامه و آثار دیگر بحث و مقایسه می‌شود.
 
او ادامه داد: کمال‌نامه هم یک نوع اثر معنوی- عرفانی خواجوی‌کرمانی محسوب می‌شود. فاصله زندگی سنایی با خواجوی کرمانی بیش از دویست سال است. یعنی کمال‌نامه خواجو دویست و چندسال بعد از سیرالعباد سنایی سروده شده که حتی اگر از آن تاثیر نگرفته باشد، می‌توان سیری که سنایی در سیرالعباد طی کرده را با سیر خواجو در کمال‌نامه مقایسه کرد.
 
سیرالعباد از رمزآمیزترین و پیچیده‌ترین آثار سنایی است
فاطمه کهن سخنرانی خود را از زبان سنایی و با خواندن بیت «ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی/ نروم جز به همان ره که توام راهنمایی» شروع کرد، سیرالعباد را یکی از رمزآمیزترین و پیچیده‌ترین آثار سنایی دانست که جای کار بسیاری دارد و گفت: بین زندگی سنایی و خواجو حدود 200 سال فاصله بوده است. درباره اینکه خواجو آثار سنایی را خوانده یا خیر، جز اشاراتی ک این شاعر در آثارش به نام سنایی و استناد‌های کمی که به ابیاتش دارد، دلیل و منبع دیگری نداریم یعنی خواجو جایی صراحتا می‌گوید که سیرالعباد را خوانده، یا به فلان اثر سنایی دسترسی داشته و آن را مطالعه کرده است. اما در اینکه خواجو از مکتب همه بزرگان قبل از خودش برخوردار شده، سعی کرده که از هر کدام چیزی بیاموزد و نتیجه آن را به گونه‌ای در آثار خود پرورده کند، شکی نیست.
 
   کهن در ادامه با اشاره به اینکه قصد ندارد از تاثیر سیرالعباد بر کمال‌نامه سخن بگوید و فقط این دواثر را به عنوان یک پدیده ادبی که هر کدام ارزش‌های خاص خود را دارد، برسی می‌کند، افزود:  دغدغه سنایی در سیرالعباد همانطور که از نام آن پیداست، مسیر تکاملی انسان‌ها بر اساس مفهوم بندگی است ولی در کمال‌نامه شاید عبودیت و سیر آن را به آن شکل خاصی که در سیرالعباد است، نبینیم. فضای فکری و محتوایی سیرالعباد نشان می‌دهد که از آثار قبل از خود مثل معراج‌نامه‌ها یا ارداویراف‌نامه که اثر بزرگ دوران ساسانی است، تاثیر پذیرفته یا دلایلی داریم که زمانی که دانته کمدی الهی را خلق می‌کرده، ترجمه سیرالعباد را در دسترس داشته و حتما از این اثر الهام گرفته است. در واقع افکار امام‌محمد غزالی، از پیشینیان سنایی در شکل گرفتن آثار سنایی تاثیر داشته، از طرفی سیرالعباد در خلق آثار سهروردی موثر بوده است، یعنی این افکار نسل به نسل بین بزرگان منتقل و منجر به خلق آثار بزرگی می‌شده است.
 
 «من» قهرمان اصلی سیرالعباد است
وی با بیان اینکه در برسی یک اثر جهان‌بینی که شاعر یا خالق اثر به جامعه و مخاطب خود عرضه می‌کند، مهم است، که از این جهت مقایسه هر دو اثر مفید خواهد بود، اضافه کرد: واژه «من» قهرمان اصلی سیرالعباد است، سنایی در توضیح ماجراهای سیرالعباد از ضمیر متکلم وحده استفاده می‌کند و قهرمان «من» است. ضمیر اول شخص مفرد شاید این فرصت را می‌دهد تا بتواند آنچه را که بر او می‌گذرد یا به تخیلش وارد می‌شود یا آنچه را که می‌فهمد و درک می‌کند را بهتر توضیح دهد، از این جهت آنچه که توضیح داده می‌شود، برای مخاطب ملموس‌تر می‌شود.
 


عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی کرمان در ادامه و در توضیح ویژگی‌های سیرالعباد اضافه کرد: آنچه که در سیرالعباد اتفاق می‌افتد، چندان جنبه ساده، رئال و واقعی ندارد. انگار در خواب و خیال سنایی اتفاق افتاده است که او برای ما تعریف می‌کند و ما باید آن را تعبیر کنیم. مشخصه خاص سیرالعباد این است که شروع آن مثل کتاب‌های عادی نیست. این کتاب خلاف عادت معمول که آغاز با مدح و ستایش و ... است، یک دفعه و بدون هیچ مقدمه قبلی، با گفت‌وگویی با باد شروع می‌شود. سنایی در سیرالعباد با عناصر اربعه سخن می‌گوید و اولین عنصر هم باد است که شاید از دلایل انتخاب آن برای شروع سنخیتی است که باد با روح انسان دارد.
 
کهن ضمن اشاره به داستان سیرالعباد، بیان کرد: مشخصه اصلی و مهم «من» راوی در سیرالعباد، بی‌قراری، آرام نبودن، راضی نبودن به بودن در مرحله‌ای که هست و اعتراض داشتن به وضع موجود است. سنایی در سیرالعباد تجربه زندگی گیاهی، حیوانی و انسانی را به تصویر می‌کشد و در هر مرحله به دنبال رشد، تکامل و تعالی است. «من» در سیرالعباد در هر مرحله‌ای نسبت به مرحله قبل تکامل‌یافته‌تر است، پویش بیشتر و افق‌ دید بازتری دارد، اما این او را راضی نمی‌کند و عشق رسیدن به مرحله بعدی از او یک شخصیت معترض نسبت به آنچه که هست، می‌سازد.
 
حضور راهنمای بیرونی در سیرالعباد سنایی
او با بیان اینکه آثاری از این قبیل معمولا در افکار فلسفی انسان‌ها، یا اسطوره‌های ملت‌ها یا ادیان ریشه دارد و از ابعاد روانشناسی هم برخوردار است، ادامه داد: در سیرالعباد عبد به تنهایی نمی‌تواند پیش برود و یک جایی در مراحل اولیه پویشش، راهنمایی در مسیر حرکت او حاضر می‌شود که پیر و مظهر رأفت و مهربانی است که راوی به آن اعتماد دارد و حرف‌های او را می‌پذیرد. این مورد در آثار دیگر مثل ارداویراف‌نامه یا کمدی الهی هم دیده می‌شود. به هر حال حضور راهنما یا به معنای عقل، یا به معنای خرد، یا به معنای خود شخصی که بتواند به عنوان یک هدایت‌گر فرد را پیش ببرد، در آثار مهمی که مانند سیرالعباد بوده‌اند، وجود داشته که در سیرالعباد، در پایان وجود او با راوی یا  عبد یکی شده است که نشان از تکامل و تعالی عبد دارد.
 
سخنران نشست «من» راوی سیرالعباد را یک من نوعی معرفی کرد که مخاطب و به طور کلی بشر می‌تواند خود را بسته به شرایط جای آن قرار دهد و افزود: وجود راهنما در سیرالعباد هشدار به «من» راوی و همه «من‌هایی» که در آینده اثر را می‌خوانند، است تا بشر به آنچه که هست و توانایی‌هایی که دارد اعتماد نکند و پیام این قبیل آثار هم اعتماد کردن به راهنما و پیر برای رسیدن به تعالی است.
 
کمال‌نامه نسبت به سیرالعباد ساختار منسجم‌تری دارد
عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی کرمان در ادامه به سراغ کمال‌نامه خواجو رفت و گفت: بر عکس سیرالعباد، کمال‌نامه ساختار منسجم‌تری دارد. مانند اثری که آگاهانه نوشته شده و شاعر می‌داند که می‌خواهد چکار کند، با یک انسجام شروع می‌شود، نیایش، مدیحه و مقدمه دارد و بعد با طرحی که از قبل برنامه‌ریزی شده، وارد داستان می‌شود. در کمال‌نامه هم خواجو از «من» و اول شخص مفرد به عنوان راوی استفاده می‌کند که از این جهت سیرالعباد و کمال‌نامه با هم شبیه هستند، اما چون کنیه خواجو کمال‌الدین است، برخی از مستشرقین مثل نیکلسون اعتقاد دارند که شاید منظور از «من» در کمال‌نامه، خود خواجو باشد و ماجرای روایت شده، شرح احوالی باشد که بر خواجو گذشته است.
 


او ادامه داد: خواجو هم در کمال‌نامه با عناصر اربعه به همان ترتیب سنایی در سیرالعباد صحبت کرده، اما با این تفاوت که در کمال‌نامه راهنما حضور ندارد. در داستان سنایی مسیر حرکت راوی و تم اصلی داستان صعودی و دنبال رسیدن به کمال و تعالی است اما در کمال‌نامه خواجو «من» دغدغه‌مند گمشده‌ای دارد که لزوما آن را در آسمان جست‌وجو نمی‌کند، بلکه در طبیعت و محیط اطرافش به دنبال آن است.
 
سخنران نشست اظهار کرد: در کمال‌نامه خواجو گمشده‌ای دارد که اگر آن را معبود حقیقی تصور کنیم، فردی است که خواجو مطمئن است وجود دارد و در اطراف او است اما راه رسیدن به آن را نمی‌داند. در سیرالعباد سنایی در این مورد ابهام نداریم، «من» سنایی می‌داند که باید کجا برود و مسیرش از پایین به بالا و از عالم فرودین به عالم برتر است که چون راهنما هم از حرکت و عمل خود شک ندارد. بنابراین به گونه‌ای هدفمند پیش می‌رود، اما «من» راوی کمال‌نامه خواجو فقط این را می‌داند که از وضع موجود راضی نیست که مشابهتش با «من» سیرالعباد هم همین مسئله است، با این تفاوت که خواجو به جای راهنمای بیرونی به درون خودش رجوع می‌کند و من جست‌وجو گر است که به دنبال پاسخ می‌گردد.
 
کهن با اشاره به مواجه راوی در کمال‌نامه با عناصر مختلف، گفت: «من» راوی در کمال‌نامه هر مرحله به «من» جدیدی تبدیل می‌شود که این پویش «من» کمال‌نامه را جست‌وجوگرتر و رسیدن به من جدید هدایت می‌کند و این خواجو را راضی نگه می‌دارد. حرکت در کمال‌نامه از «من» راکد تا نهایت پویش است. در نتیجه در هر دو اثر سیرالعباد و کمال‌نامه می‌بینیم که هر دو انسان را از پریشانی به آرامش درونی، از تکثر به وحدت و از بودن در حد جمود و رکود به بودن در حد تعالی دعوت می‌کنند و می‌رسانند، فقط ساختار متفاوت است.
 
هدایتگر در سیرالعباد در بیرون و در کمال‌نامه در درون فرد است
او ادامه داد: نکته دیگر این است که در سیرالعباد حضور راهنما باعث یک اطمینان خاطر در فرد می‌شود اما در کمال‌نامه با اینکه راهنما هم وجود ندارد، باز هم اطمینان خاطر هست که این به دلیل راهنمای درونی فرد است، یعنی راهنمای بیرونی وجود ندارد اما حقیقتی در درون فرد است که به او اصالت می‌دهد و در فرد حس یقین ایجاد می‌کند. بنابراین هدایتگر فرد در سیرالعباد در بیرون و در کمال‌نامه در درون فرد است. نکته جالب این است که در هر دو اثر فرد به یک هدف که بی‌هدفی و یک نهایت که بی‌نهایتی است می‌رسند نه یک نقطه معلوم و مشخص که در آن پویش‌شان تمام شود.
 
سخنران نشست گفت:اگر فرض را بر این بگیریم که خواجو از سیرالعباد سنایی هیچ تاثیری نپذیرفته باشد، سنایی و خواجو در سیرالعباد و کمال‌نامه، به عنوان دو نماینده تفکر بشری در دو نقطه زمانی و مکانی مختلف، هر دو دغدغه تعالی انسان را داشته‌اند، نگران رکود انسان بوده و از ماندن انسان در یک مرحله که باعث از دست دادن مراحل بعدی زندگی او می‌شود، رنج می‌بردند. بنابراین طرح تعالی انسان را در آثار خود ترسیم کرده‌اند.
 
سنایی و خواجو هر دو دغدغه تعالی انسان را داشته‌اند
کهن ضمن اینکه کمال‌نامه را مانند مخزن‌الاسرار  نظامی دارای اصول اصلی یک آرمان‌شهر دانست و گفت: از دیدگاه نوع ادبی، هر دو اثر را  که یک سفر درونی و معنوی را بیان می‌کنند جزو تعبیر و تاویل رویا می‌دانیم. آثاری از این قبیل به خواننده فرصت می‌دهد که این خواب‌ها را با زاویه دید و برداشت خود، تعبیر کند.
 
وی ضمن تعریف داستان «جاناتان مرغ دریایی» از ریچارد باخ که در پایان پرنده قهرمان داستان پس از رفتن به عوالم بالا باز به جامعه اولیه خود برمی‌گردد، گفت: در سیرالعباد و کمال‌نامه هم فرد راوی در پایان از عالم رویا و آن وضعیتی که درک کرده خارج می‌شود و به جامعه خودشان برگردند. من فکر می‌کنم هم سنایی و هم خواجو، خودشان آدم‌های دغدغه‌مندی بوده‌اند، افرادی بوده‌اند که عرصه بودن و زندگی‌شان را به آن شکلی که بوده، نمی‌خواسته‌اند و در واقع  می‌خواسته‌اند علیه بودن خودشان  اعتراض و شورش کنند که این دغدغه به قدری زیاد بوده که توانسته‌اند دو اثر بزرگ سیرالعباد و کمال‌نامه را خلق کنند و زبان گویای کسانی باشند که مانند خودشان دغدغه‌مند هستند و آرزوهای بزرگ دارند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها