بنجامين فرانكلين، از نسل مستعمرهنشينان مهاجر بريتانياييالاصل امريكايي بود كه در ١٧٠٧ در بوستون امريكا، به عنوان يكي از هفده فرزند خانوادهاي پروتستان، گمنام به دنيا آمد و تا هفده سالگي مراحل اوليه آموزش و پرورش را در همين شهر گذراند.
البته ترديدي در اين نيست كه زماني كه بنجامين فرانكلين (١٧٩٠-١٧٠٦)، سياستمدار، دانشمند، مورخ و نويسنده نامدار امريكايي در ٦٥ سالگي و در اوج موفقيت و شهرت، در ميانه قرن هجدهم، تصميم به نگارش خاطراتش گرفت، اصولا به اين تصور نبود كه دارد متني همگاني براي خودنمايي و به تعبير حافظ شيرازي و ويليام تكري (۱۸۱۱-۱۸۶۳) نويسنده شهير بريتانيايي، براي خودفروشي مينويسد. اصولا بخش نخست خودزندگينامه او (در آن زمان هنوز اصطلاح خودزندگينامه يا اتوبيوگرافي رواج نداشت) كه از كودكي تا حدود ٣١ سالگياش را در بر ميگيرد، به صورت نامهاي بلند خطاب به پسرش، ويليام، نگاشته شده، زماني كه فرانكلين در ميانه سفري به انگلستان در ١٧٧١، يك هفته فراغت مييابد و به قصد ثبت ايام و تعليم به نگارش تجربياتش مبادرت ميورزد. البته همين نامه بلند كه به قلم سحار و شيواي نويسندهاي چيرهدست به نگارش درآمده، چنان خواندني و جذاب از كار در ميآيد كه چند سال بعد، در سال ١٧٨٤ به اصرار دوستانش به خصوص بنجامين وان و ايبل، دست به كار نوشتن ادامه آن ميشود. البته اين متن نيز نيمهكاره ميماند، تا اينكه در سال ١٧٨٨ با وجود كهولت و بيماري طاقتفرساي نقرس بخش سوم را مينويسد و درنهايت نيز چند ماهي پيش از مرگ، در سال ١٧٨٩، يعني در سال وقوع انقلاب فرانسه، چند صفحه را به عنوان مقدمهاي براي نوشتن خاطرات پايان عمرش مينويسد، كه عمر وفا نميكند و خودزندگينامه او، به پايان نميرسد. شايد هم به قول پروفسور جويلز چاپلين، ويراستار امريكايي اين ناتمامي هيجانانگيز، از روي هدفي باشد؟!
در هر صورت، زماني كه انسان سليمالنفس و نيكبختي چون بنجامين فرانكلين كه با اتكا به توانمنديها و تلاشهاي خودش به قله شهرت و موفقيت نائل شد، دست به نگارش زندگينامهاش زد، با وجود سنت ديرپاي اعترافاتنويسي در فرهنگ مسيحي و با وجود نمونههاي درخشان و كلاسيكي مثل اعترافات سنتاگوستين، در جادهاي كوفتهنشده گام گذاشت. فرانكلين در ميانه عصر روشنگري، اثري خلق كرد كه به نوشته خانم چاپلين، «نخستين خاطرهنگاري به شهرت رسيده و تنها نوشته پايدار، هميشهخوان و پرفروش امريكاي شمالي پيش از قرن نوزدهم» شد. در آن زمان، هنوز ترديدهاي رمانتيكها در ايمان خللناپذير انسان قرن هجدهمي به خودباوري و پيشرفت، پديد نيامده بود و فرانكلين، بيريا و بدون خودنمايي، ميخواست در وهله اول به فرزندانش و در مرحله بعدي به هموطنانش و بلكه مردمان سراسر دنيا، نشان بدهد كه ميتوانند با كوشش و اهتمام، بر دشواريها و مصائب روزگار فائق آيند و از مشكلات و سختيهاي زندگي، پلي براي پيشرفت و ترقي بسازند.
بنجامين فرانكلين، از نسل مستعمرهنشينان مهاجر بريتانياييالاصل امريكايي بود كه در ١٧٠٧ در بوستون امريكا، به عنوان يكي از هفده فرزند خانوادهاي پروتستان، گمنام به دنيا آمد و تا هفده سالگي مراحل اوليه آموزش و پرورش را در همين شهر گذراند. اغلب مردان خانواده او پيشهور و صنعتكاران ماهر بودند و برخي نيز روي كشتي كار ميكردند. بنجامين نوجوان نيز عاشق كار روي كشتي بود. در ١٧ سالگي (١٧٢٣) براي كارگري در چاپخانه، به فيلادلفيا گريخت. آنجا «پياده توي خيابان ول ميچرخيد، كه ناگهان دبورا همسر آيندهاش او را جلوي خانهشان ديد و لبخند مضحكي بر لب آورد. صحنهاي كه هرگز آن را فراموش نكرد». نبوغ و پشتكار فرانكلين، سبب شد كه اواخر سال ١٧٤٠ موقعيت خود را در فيلادلفيا به عنوان ناشري برجسته تثبيت و براي خود شبكه گستردهاي از متحدان و موكلان كاري چاپ در سراسر مهاجرنشينهاي جغرافياي ميانه، حتي در جنوب در جورجيا و كاراييب فراهم كند. همچنين به سرعت پلههاي ترقي در سياست را پيمود: نخست به عنوان دفترنويس مجلس پنسيلوانيا و سپس در معاونت دايره پستي اين ايالت مشغول به كار شد. با پيروزي در انتخابات، به عنوان عضوي از شوراي عمومي فيلادلفيا خدمت كرد و با سپردن كار انتشارات به شريكش ديويد هال، عمده وقت خود را مصروف سياست كرد.
در روزگار ما، نام بنجامين فرانكلين به عنوان يكي از بنيانگذاران امريكاي مستقل و نويسندهاي زبردست و ناشري موفق به گوش ميرسد. عموم مردم، با چهره او روي اسكناس صد دلاري آشنا هستند. چهره ساده و متبسم مردي متمول كه نگاه اميدوار، سر طاس و موهاي سپيدش، نشان از تجربياتي گرانبار و اطميناني ترديدناپذير به شادكامي و بهروزي انسان دارد. در روزگار خودش، اما بنجامين فرانكلين، بيشتر به عنوان دانشمندي موفق و باهوش شناخته ميشد، كسي كه اكتشافات و آزمايشهاي علمياش در زمينه الكتريسته، به عنوان الگويي درخشان مورد توجه بود. در زمان حياتش ويراست پنجم كتابش با عنوان «كاوشها و آزمايشات الكتريكياش» منتشر شد و به زبانهاي ديگر ترجمه شد، به خصوص كه ترجمه فرانسه آن موجب ارتقاي درجه فرانكلين به عنوان وارث نيوتن شد.
با تحولات بعدي علم در قرن نوزدهم و به ويژه قرن بيستم، اهميت علمي فرانكلين به حاشيه رفت و اكتشافات و اختراعاتش به تاريخ علم پيوست. اما يقينا جايگاه او به عنوان يكي از بنيانگذاران جامعه مستقل امريكا و به خصوص نقش انكارناپذيرش به عنوان سفير امريكا در فرانسه فراموشناشدني است. ايمانوئل كانت، فيلسوف بزرگ آلماني، با نظر به نوآوريهاي علمي فرانكلين در عرصه الكتريسيته، او را پرومتهاي خوانده كه نيروي بارقه را از آسمان به زمين آورد. جويز چاپلين با الهام از اين تعبير به تاثير ماندگار فرانكلين در زندگي سياسي امريكاييها تاكيد كرده و او را پرومتهاي خوانده كه زمام سياست را از دست پادشاهان نظام سلطنتي ربود و آن را به جمهور مردم به دقيقترين معناي اين لفظ، عطا كرد.
عنوان فيلمي از فرانك كاپرا (١٩٤٦)
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما