این کتاب ذیل مجموعه «مدرسه زندگی» منتشر شده است. هدف از انتشار مجموعه مدرسه زندگی پرورش هوش عاطفی به یاری فرهنگ است. به باور تولیدکنندگان این مجموعه، طیفی از جدیترین معضلات ما نتیجه فقدان خودشناسی، همدلی و ارتباط است. فعالیتهای این مجموعه در 10 مرکز در اقصی نقاط جهان انجام میشود. از جمله لندن، آمستردام، سئول و ملبورن. فیلمسازی، برگزاری کلاسها، ارائه خدمات درمانی و تولید سلسلهای از محصولات در عرصه روانشناسی از دیگر فعالیتهای این مجموعه است. موسسه انتشاراتی مدرسه زندگی به انتشار آثاری درباب مهمترین مسائل حیات فرهنگی و عاطفی معاصر میپردازد. مبنای انتشار عناوین، ارائه سرگرمی، آموزش، تسلی بخشی و دگرگونی در زندگی خوانندگان است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «جهان مدرن، بر اساس چشماندازهایی امیدوارانه بنا شده است. مبنی بر اینکه اموری که تا پیش از آن جدا به نظر میرسیدند (درآمد همراه با رضایت از خلاقیت؛ عشق همراه با ازدواج) میتوانند یکی شوند. این چشماندازها ایدههایی بلندنظرانه بودند با حال و هوایی دراماتیک و سرشار از خوشبینی به آنچه میتوانیم در زندگی به آن دست یابیم و به درستی، نابردبار نسبت به صور کهن رنج، اما هنگامی که کوشیدیم بر اساس آنها عمل کنیم، فجایعی نیز به بار آمد.
این ایدهها مدام ما را زمین زدند. بی طاقتی به بار آوردند و در ما احساس تردید و دودلی شدید بر انگیختند. اشکال نیرومند جدیدی از نومیدی خلق کردند. بدین ترتیب ما زندگی خود را بر حسب معیارهای نوین و بلندپروازانهای قضاوت میکنیم که مدام باعث میشوند احساس کنیم کم آوردهایم. پیچیدگی دیگری نیز که اضافه شد این است که گرچه چنین اهداف گیرایی برای خود تعیین کردهایم، اما گرایش داشتهایم به خودمان بگوییم که راه دستیابی به آنها اساسا چندان دشوار نیست.
گمان کردیم راهش اساسا همین است که به ندای غریزهمان گوش بسپاریم. اگر از احساساتمان پیروی کنیم سرانجام به رابطهای مناسب و شغلی خوب دست مییابیم. اطمینان داشتیم که هر گاه با شخص مناسب روبهرو شویم به سادگی شکلی مناسب و غریزی عواطفمان را ابراز خواهیم کرد، یا پس از آنکه دانشگاه را به اتمام رساندیم کششی شدید نسبت به شغلی احساس خواهیم کرد که برایمان مناسب است.
ما بخش مهمی از توکلمان را وقف چیزی به نام غریزه درونی کردیم. یکی از علائم سرسپردگی ما به غریزه این است که برای ایجاد یک رابطه یا یافتن یک شغل خود را چندان نیازمند تمرین و آموزش نمیدانیم. در حالی که فرض همیشگیمان این است که مثلا کودکان نیازمند صدها ساعت تدریس مدبرانه هستند تا مثلا در ریاضیات مهارت یابند یا یک زبان خارجی را بیاموزند. ما خوب میدانیم که غریزه و شانس نمیتواند در شیمی به نتایج خوبی بینجامد و هر تصوری غیر از این فکر، فکری آسیبزاست. اما اگر در طول چندین سال تحصیلی، برنامه درسی مدرسه شامل ماده درسی تقریبا روزنه با این موضوع باشد که چگونه از پس یک رابطه بر آییم یا چگونه شغلی بیابیم که با استعدادهای و علائق ما جور درآید. برایمان عجیب به نظر میرسد.
تقریبا همه ما قبول داریم که این تصمیمها اهمیتی بسیار و تبعات فراوانی در زندگیمان دارند اما یکباره، دچار یکی از تناقض گوییهای عجیب تاریخ فکر بشر میشویم و تصور میکنیم که این چیزها را نه میتوان آموخت و نه میتوان آموزش داد. با اینکه این مسایل بسیار مهماند اما گویا اعتقادمان این است که وقتی زمانش فرا برسد، پاسخ درست به سادگی به ذهنمان خطور خواهد کرد. هدف مجموعه مدرسه زندگی این است که این مفروضات آسیبزا را تصحیح کند که ناخودآگاهانه دچارشان هستیم و ما را مجهز به ایدههایی کند که بهتر بتوانیم آن خواستههایش ستایش برانگیز (اما در واقع بسیار دشوار) خود را تحقق بخشیم که در حیات عاطفی و شغلی خویش در دل داریم.»
در روی جلد این اثر آمده است: «در کنار یک رابطه رضایتبخش داشتن شغل مورد علاقه از اصلیترین ملزومات یک زندگی کامل است. متاسفانه بی اندازه دشوار است که آن قدر شناخت خوبی از خودمان داشته باشیم که کاملا بدانیم انرژیهایمان را در کدام جهت صرف کنیم. شغل مورد علاقه را از همین رو نوشتیم تا در برخی از این تنگناها یاری و راهنماییمان کند تا بتوانیم خود را بهتر بشناسیم و شغلی را بیابیم که کاملاً مناسبمان باشد. این کتاب با روحیهای همدلانه و عمیقا کاربردی ما را هدایت میکند تا پیش از آنکه فرصتهایمان از دست بروند، استعدادهای واقعی خویش را کشف کنیم و خواستهها و آرزوهای در هم ریخته و مغشوش خویش را بهتر درک کنیم.»
نظرات