در این کتاب چهار داستان از اریک امانوئل اشمیت به چاپ رسیده که از لحاظ درونمایه پیوند نزدیکی با نمایشنامههای وی دارد.
اریک امانوئل اشمیت نویسنده، نمایشنامهنویس و کارگردان فرانسوی-بلژیکی در سالهای اخیر محبوبیت بسیار زیادی مخصوصا در دنیای تئاتر کسب کرده است. نمایشنامههای او در بیش از پنجاه کشور در سراسر دنیا به روی صحنه رفتهاند و جوایز متعددی را کسب کردهاند. او که دکترای فلسفه دارد مضامین فلسفی را به سادگی با داستانهای خود در هم میآمیزد. مجموعه حاضر گزیدهای از همین نوع داستانهاست.
هنر اشمیت آن است که پیچیدهترین مفاهیم را در قالب داستانی ساده و همهخوان میآورد. اشمیت در قالب شخصیتپردازی استادانهای که انجام میدهد این مفاهیم را به ذهن خواننده به طور غیر مستقیم تزریق میکند. در داستان اول مجموعه که همنام اسم کتاب است به روشنی میتوان این مساله را دید.
«خواهران باربارن» داستان دو خواهر دوقلو را از زمان تولد تا به هنگام مرگ روایت میکند. در اینجا ما با نوع کلیشهای خواهران دوقلو که اغلب جداییناپذیر به نظر میرسند و لباسهای یکسان به تن میکنند سروکار نداریم. اتفاقا درام این قصه همین جاست. «موییزت» خواهری که تنها چند دقیقه دیرتر به دنیا آمده در پی کسب همین شباهت است. او از اینکه خواهرش به واسطه همین چند دقیقه کمی از او خوشبنیهتر است در عذابی بیپایان به سر میبرد و با بالارفتن این سن این عذابهای روحی بزرگتر و بزرگتر میشود. خواهر دوقلوی موییزت، لیلی، قُل محبوب خانواده و دهکدهشان است و تنها اوست که به چشم میآید و هیچگاه کسی موییزت را جدی نمیگیرد. موییزت از همان اوان کودکی گمان میکند که دلیل این دیده نشدن، لیلی است و او هم مانند هر انسان دیگری دارای تواناییهایی است که میتواند به چشم بیاید. موییزت از همان ابتدای کودکی و در جشن تولد چهارسالگی هنگامی که کادوی بهتر نصیب لیلی میشود، درمییابد که کانون توجه خواهر دوقلویش است و او مقامی بیشتر از یک ملازم ندارد:
«در چهار سالگی یک بار دیگر به دنیا آمدند. اما این بار دو نفر بودند،کاملا متفاوت؛ لیلی و موییزت.
این اتفاق برای لیلی فقط خبر جدیدی بود اما برای موییزت آغاز مصیبت بود. لیلی تنها خواهر او نبود، بلکه تکدختر خانواده باربارن بود. تازه با او بهتر از موییزت رفتار میکردند. هرکدام از ما یک بار در بچگی دچار این صاعقه شدهایم؛ لحظهای که فاصلهای را میان خودمان با دیگران حس میکنیم، اینکه از دیگران جداییم و با آنها متفاوت، جسمی تنها در میان بیگانگان، دیواری ذهنی میان خودمان با دیگران کشیده میشود... ظلم آگاهی»
در حقیقت همین ظلمآگاهی است که شخصیت موییزت را میسازد و تمام کارها و عادات و رفتارهای او را نسبت به خواهر دوقلویش توجیه میکند. با وجود تمام حسادتها و رفتارهای ناخوشایندی که موییزت دارد و از زبان دانای کل روایت میشود، اما خواننده آن چنان هم نمیتواند انگشت اتهام را به سوی موییزت نشانه رود و یک نوع همدردی پنهان تا آخر داستان با این شخصیت عاصی ادامه مییابد.
نقطه اوج داستان این دو خواهر پس از بلوغ است؛ زمانی که لیلی عاشق مردی به نام فابین میشود. هر دو دنبال عشقی زودگذر و کسب تجربهاند و میدانند که رابطهشان موقتی است. اما چیزی که این رابطه را پایان میدهد خیانت فابین و موییزت به لیلی است. موییزت با آغاز رابطه میان لیلی و فابین دوباره آن حس عقبماندگی آزاردهنده به سراغش میآید و در پی آن است که او نیز مانند لیلی از دنیای دخترانه فاصله بگیرد و چیزهای جدیدتری را تجربه کند. در حقیقت خیانت او به خواهرش تنها در پی برآوردن یک نیاز است نه صرفا حسادت زنانه و همین نیتهای عجیب و غریب موییزت است که همراهی خواننده را تا آخر داستان برای او به ارمغان میآورد:
«موییزت ساعتها و روزها شدیدا با لیلی مخالفت میکرد. مطمئنا خلاف نسلهای قبل او هم میخواست آنقدر آزادی داشته باشد که قبل از اینکه همسر باشد، زن باشد، اما نیرویی یکدنده او را وادار میکرد که با لیلی مخالفت کند و چندین دلیل بیاورد تا جلوی او را بگیرد. چه نیرویی؟ ترسی با هزاران چهره، ترس اینکه دوباره نفر دوم شود، «آن یکی»،دوقلوها، کوچولوی دومی، کُنده... احمقه یا چیزهای دیگر! اگر جلوی لی لی را میگرفت که به سمت فابین نرود برای این بود که برای خودش مبارزه میکرد نه برای لیلی.»
این رویه تا آخر این داستان ادامه مییابد. موییزت میخواهد به آن چیزی برسد که همراه او زاده شده، یک خواهر دوقلو با تمام شباهتهایی که انتظار میرود. اما مردم و جامعه هیچ شباهتی بین این دوقلوی همسان نمیبینند و حتا گاه نام موییزت نیز فراموش میشود و تراژدی آنجاست که از او به عنوان «آن یکی» یاد میشود. لیلی به تدریج این مساله را درمییابد و سعی میکند از او فاصله بگیرد تا این فاصله مجالی باشد برای دیده شدن هر چه بیشتر موییزت. اما این راهکار نیز جواب نمیدهد و موجبات تنفر هر چه بیشتر موییزت را از خواهر دوقلویش فراهم میآورد:
«موییزت چند هفته به این موضوع فکر کرد و دلایلی پیدا کرد؛ او هیچ وقت خودش را قربانی نمیکرد چون هیچ وابستگی نداشت. هیچ حسی باعث نمیشد که او خواهرش را به خودش ترجیح بدهد. برعکس چیزی که او را شگفتزده کرد این بود: فهمید که لیلی او را دوست داشت، در حالی که او دوستش نداشت.»
نکته قابل توجهی که در این کتاب وجود دارد و میتوان در برخی از نمایشنامههای اشمیت نظیر «خرده جنایتهای زن و شوهری» هم نظیرش را دید، غلبه خشونت بر دیگر حالات روانی انسان در پایان اثر است. خشم و عدم کنترل آن است که پایان داستان این خواهران دوقلو را رقم میزند. در حقیقت خواننده با رسیدن به انتهای داستان متوجه میشود که آنچه میخوانده در حقیقت روند کاشت و جوانهزدن بذر انتقام و باوری یک خشم پنهانی بوده که در نهایت بار میدهد و پایانی غیرمنتظره برای داستان رقم میزند.
اشمیت در خواهران باربارن با شخصیتپردازی، تقابل احساسات عمیق آدمی را به تصویر میکشد. در این کتاب داستانهای دیگری هم به نام «مادموازل باترفلای»، «انتقام با بخشش»، «یک هواپیما برایم بکش» هم وجود دارد اما مانیفست اخلاقی اشمیت در همین داستان نهفته است.
این نویسنده در فصل نخست به زندگی خواهران دوقلوی باربارن اشاره میکند و تمامی احساساتی را که یک انسان میتواند در طول زندگی خود تجربه کند در کالبد این خواهران دوقلو میآورد. در فصل دوم اما از گذشت و شکیبایی میگوید و در فصل بعد هر دو را از زوایای مختلف به چالش میکشد. به نظر میرسد اشمیت با نگارش این داستان تصمیم به کشف چیزی دارد که در ذات و وجود هر فرد قرار گرفته است.
هدف اصلی اشمیت آن است که مطالعه این کتاب مخاطب را به فکر درباره انسانیت وادارد. تعلیق پر رمز و راز و تشنگی که نوع قصه برای مخاطبانش ایجاد میکند، از شگردهای به کار گرفته شده از سوی اشمیت است که اتفاقا خواننده را تا پایان داستان همراه میکند.
مجموعه داستان خواهران باربارن با ترجمه عاطفه حبیبی در287 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و به قیمت 34000 تومان از سوی انتشارات چترنگ منتشر و راهی بازار کتاب شده است.
نظرات