مردی سرد و گرم چشیده روزگار با رویی گشاده و چهرهای مهربان، در این کتابفروشی قدیمی پاسخگوی مراجعان است. رضا رجبزاده؛ مدیر انتشارات «امام»، متولد 1329 در مشهد و دارای هفت فرزند پسر و یک دختر است. ابتدا مایل به انجام مصاحبه نبود ولی در ادامه رضایت داد تا برای دقایقی، از گذر چهل ساله عمر خود و فعالیت کتابفروشی امام سخن بگوید.
از چه زمانی و چگونه کارتان را در کتابفروشی شروع کردید؟
آقای مصطفوی مدیر کتابفروشی «هجرت» از کتابفروشیهای خوشنام پیش از انقلاب، این مکان را برای کار مهیا کرده بود که انقلاب پیش آمد و درگیریهای مختلف به ایشان اجازه فعالیت نمیداد و پیشنهاد داد که بهطور مشترک اینجا را اداره کنیم. حدود یک سال بهطور اشتراکی کتابفروشی را اداره کردیم و از اسفند 57 بهطور مستقل کار در کتابفروشی را با عنوان «امام» آغاز کردم. از همان شروع کار در سن 28 سالگی، در همین مکان و با همین نام به حرفه کتابفروشی مشغول شدم. تقریبا از همان ابتدای کار، ویترین و شاکله کتابفروشی نیز به همین صورت بود و تنها تغییراتی جزئی مانند عوض کردن ویترینهای فلزی صورت گرفت. در طول این سالها من بهطور ثابت در کتابفروشی حضور داشتم و به تناوب همکارانی به مدت چند سال میآمدند و میرفتند.
خیلی سال پیش مجوز نشر چند کتاب را نیز دریافت و آنها را چاپ کردیم، ولی دیدم کار نشر خودش یک مشغله مجزا است و وقتی انسان همزمان هم ناشر و هم کتابفروش باشد، یکی از آنها آسیب میبیند. برای اینکه کتابفروشی آسیب نبیند، از خیر نشر گذشتیم. حال ممکن است کسی در هر دو زمینه هم موفق باشد ولی دیدم بهویژه در شهرستان چنین امکان و توانایی وجود ندارد.
وضعیت رونق بازار کتاب در سالها و دهههای اول انقلاب نسبت به امروز چگونه بود؟
سالهای اول انقلاب، عطش نسبت به کتاب و کتابخوانی در جامعه وجود داشت. کمتر کتابی بود که از 20 یا 30 نسخه کمتر میآوردیم. از بیشتر کتابها 200 تا 300 نسخه برای عرضه در کتابفروشی قرار میدادیم و همه به فروش میرفت. امروز با اینهمه تنوع در عناوین کتابهای تالیفی و ترجمهای، بهنظر میرسد انگیزهای برای کتاب خواندن نیست. برخی دلیل آن را قیمت کتاب میدانند، ولی بهنظر من علت اصلی، بیانگیزگی مردم نسبت به کتابخوانی است. شرایط اجتماعی را در این زمینه خیلی دخیل میدانم.
در آن سالهای دهه 60 و اوایل دهه 70، گاهی اشتیاق به کتاب آنقدر زیاد بود و بهقدری ازدحام در کتابفروشی زیاد میشد که رهگذران با تعجب نگاه میکردند و میپرسیدند اینجا چه خبر است و چرا انقدر جمعیت در یک کتابفروشی جمع شدهاند؟ دهه 80 و دو سه سال اول دهه 90 هم اوضاع کتاب نسبتا خوب بود، ولی سه چهار سال اخیر، بازار کتاب دچار رکود و افول شد.
در این بیانگیزگی جامعه برای کتابخواندن چه عواملی را بیشتر موثر میدانید؟
امروز عناوین کتاب خیلی زیاد است، ولی علاقه و انگیزه خواندن کم است. یکی از اشکالات کار اینجاست که قشر مذهبی ما، با کتاب میانه خوبی ندارند. در گذشته چنین نبود، ولی امروز فرهنگ شفاهی غالب شده است. انگار همین که به جلسات مذهبی بروند و حرفهای تکراری را بشنوند، کافی است. این نکته مهمی است که باید به آن توجه کرد. در قشر مذهبی خیلی کم و بهندرت افرادی پیدا میشوند که نسبت به آنچه میشنوند، مطالعه کنند. برای این جلسات مخارج بسیاری صرف و ساعتها وقت تلف میشود، ولی هیچ ثمرهای ندارند. شاید یکی از دلایلی که امروز باعث شده قشرهایی از جامعه نسبت به حوزه دین و افراد مذهبی جبهه بگیرند، همین بهروز نبودن مبلغان دین است. مگر جامعه ما همان جامعه قبلی است که اطلاعات و دانستهها بدون هیچ تغییری همانها باشد و بهروز نشود؟! قشر مذهبی، چندان علاقهای به کتاب خواندن ندارند.
در نزدیکان ما هستند کسانی که هزینههای بسیاری در زمینههای مختلف میکنند، ولی اگر با بچهاش بیرون برود و بچه کتاب بخواهد، رنگش تغییر میکند و میگوید 30 تومان میخواهی برای کتاب بدهی؟! در حالیکه همین فرد در یک جلسه مذهبی خود مثلا برای صبحانه کلی هزینه میکند. این عامل بسیار مهمی است و علت آنرا هم نمیدانم.
شمارگان پایین کتابها هم از دیگر مشکلات موجود است. گاهی یک نویسنده یا مترجم حدود یک سال یا بیشتر روی یک کتاب کار میکند و بعد کتاب در 200 یا 300 نسخه چاپ میشود. این شخص با چه امیدی کارش را ادامه دهد؟ امروز خیلی از ناشران قَدَر هم کتابهایشان را در شمارگان 500 یا 700 نسخه چاپ میکنند. بسیاری از نویسندگان و مترجمان بهنام با این شرایط کمکم دلسرد و خانهنشین میشوند. برخی از این افراد زندگیشان از همین طریق میگذرد. حال در این شرایط، با مساله فضای مجازی و دانلود غیرقانونی کتاب نیز دست به گریبان هستیم. بهنظر میرسد امروز کتاب اولویت جامعه نیست.
در کنار عواملی که ذکر شده، چاپ کتابهای ضعیف هم نقش موثری دارد. همان تعداد اندک کتابخوانها هم با مطالعه این کتابهای ضعیف، ناامید میشوند و دیگر چندان رغبتی به خواندن ندارند.
از شروع کار تا امروز بیشتر چه کتابهایی را در کتابفروشی امام عرضه کردهاید؟
از همان ابتدا بیشتر کتابهای ما زمینه دینی داشت و در زمینههایی همچون فلسفه، عرفان، علوم اجتماعی، روانشناسی، تاریخ، ادبیات و کمابیش رمان هم کتاب داشتیم. هیچ وقت وارد عرصه فروش کتابهای درسی و کمکدرسی اعم از مدرسهای و دانشگاهی نشدیم.
در سالهای اولیه انقلاب که عطش مطالعه در بین مردم بیشتر بود، هر کتابی در هر زمینهای چاپ میشد، مردم میخریدند و میخواندند. مثلا کتابهای شهید دستغیب را 200 تا 200 تا میآوردیم و به فروش میرفت و کتابهای بنیصدر که خیلی هم مفهوم نبود، باز در تعداد بالا میآوردیم و مردم میخریدند. بعد از چند سال بازار کتاب یک ثبات پیدا کرد. در هر دورهای یک سری کتابها مطرح میشد و بیشتر مورد اِقبال مردم واقع میشدند. مثلا سالهای 64 و 65 کتابهای ترجمه ذبیحالله منصوری مخاطب زیادی داشت و در دوره اصلاحات هم کتابهای علوم اجتماعی، علوم سیاسی و فلسفه فوقالعاده رونق پیدا کرده بود.
براساس پژوهشهایی انجام شده، امروزه بیش از نیمی از دانشجویان اصلا کتاب غیردرسی نمیخوانند و بسیاری از استادان دانشگاه مطالعات بهروزی ندارند. وضعیت کتابخوانی در میان این قشر در گذشته چگونه بود؟
در گذشته بیشتر دانشکدههای مشهد در همین محدوده بود و قشر وسیعی از مشتریان ما استادان و دانشجویان بودند. شعبه دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم نیز در نزدیکی ما قرار داشت و آن زمان سیدعباس صالحی؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این دفتر مشغول فعالیت بود و بسیار به کتاب و مطالعه علاقهمند. ایشان از دوستان و مشتریان قدیمی ما بود و امروز هم با گذشت سالها این دوستی همچنان ادامه دارد.
امروز شاید خیلی از استادان دانشگاه در سال حتی یک کتاب هم نخرند. مثلا در همین مشهد هم تعداد کمی از استادان آنهم بیشتر در رشته تخصصی خودشان دنبال کتاب هستند. این قشر حتی پیگیری نمیکنند که ببینند چه کتابهای جدیدی به بازار آمده، حال خرید و خواندن این کتابها جای خود.
بهنظر شما طرحهای فصلی کتاب که چند سالی است برای حمایت از کتابفروشیها برگزار میشود، چقدر میتواند در رونق نشر بهویژه کار فروش کتاب و کشاندن دوباره مردم به کتابفروشیها موثر باشد؟
آخرین مورد همین طرح پاییزه کتاب بود که هفته گذشته به پایان رسید و با استقبال خوبی که صورت گرفت، پیش از پایان طرح، اعتبار ما تمام شد. در این وضعیت کتابخوانی که امروز مردم و جامعه دارند، این طرحها میتواند کمککننده باشد. البته اجرای این طرحها به تنهایی کافی نیست و باید مشکلات دیگر که برخی از آنها ذکر شد نیز مرتفع شوند.
در مدت 40 سالی که در کار کتابفروشی هستید، هیچوقت به این فکر افتادید که اینکار را کنار بگذارید؟
هیچوقت! جدا از مساله عشق و علاقه نسبت به این شغل، از لحاظ مادی هم اصلا معلوم نبود اگر به سراغ کار دیگری غیر از کتابفروشی میرفتیم، وضعیت بهتر میشد. درآمد اینکار نسبتا خوب بوده است.
خانواده ما با کتاب کلا بیگانه بودند و گرایش به این شغل، علاقه شخصی من بود. از کودکی به کتاب و مطالعه علاقهمند بودم.
اما تقریبا همه فرزندانم به این حرفه علاقهمند هستند. علی، دوره دبیرستان را رها کرد و در کنار من مشغول بهکار شد. بعدها حاشیه منزل مسکونیمان را کتابفروشی ساختیم که امروز «پردیس کتاب مشهد» است و علی مدیریت آنرا برعهده دارد و خیلی فعال و خلاقانه آنرا اداره میکند. تنها دخترم هم آنجا مشغول است. یکی دیگر از فرزندانم تا همین چند وقت پیش همینجا کار میکرد و حالا مستقل شده است. مرتضی پسر دیگرم نیز همینجا با من کار میکند. یکی دیگر از پسرهایم نیز چاپخانه آسمان را دارد.
نظرات