لاله زارع میگوید: مسائل و پروندههایی که یک ژانرنویس دنبال میکند باید با فرهنگ بومی این سرزمین گره خورده باشد تا همدلی برانگیز از آب دربیاید.
در سالهای اخیر انتشارات هیلا اقدام به چاپ و نشر مجموعهای از ادبیات ژانر کرده است. تا به حال شش جلد از این مجموعه منتشر شده و نظریات مثبت و منفی زیادی در پی داشته است. دبیر این مجموعه محمدحسن شهسواری، نویسنده و مدرس ادبیات داستانی است. با یکی از نویسندگان این مجموعه درباره اقبال از ژانر، دلایل رویآوردن به ژانرنویس، ریسکپذیری این نوع ادبیات، محدودیتها و مشکلات پرداختن به این نوع ادبی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
درباره سابقه علاقه خود به ژانرنویسی بگویید و اینکه در نوشتن رمانهای جنایی (بیتابوت و جمجمه جوان) تحت تاثیر کدامیک از ژانرنویسان و جنایینویسان مطرح دنیا بودهاید؟
مشخصا به اینکه از ژانرنویسی خوشم میآید یا نه فکر نکردهام اما یکی از دنبالکنندگان و طرفداران رمانها و فیلمهای جنایی بودهام. اما درباره کارم هم نمیشود بگویم تحت تاثیر آدم خاصی بودهام ولی شیوه و سبکی که برای شروع نوشتن انتخاب کردم به کارهای ژرژ سیمنون جنایینویس فرانسوی شباهت دارد.
کار کردن بر ادبیات ژانر در ایران با محدودیتهای خاص خود روبهروست. ژانرنویسی چه در محدوده ادبیات فانتزی و چه پلیسی و جنایی به لحاظ عقیدتی دارای مسائلی است که به شدت محدودکنندهاند. این محدودیتها چه تاثیری در نگارش این دو رمان برای شما داشته است؟
قتل به نوعی میتواند عارضه گرههای حلنشده میانفردی باشد در نتیجه ادبیات جنایی از نظر مضمونی با مسائل اجتماعی سر و کار دارد. اما هر جامعهای دارای اقتضائات فرهنگی خاص خود است که ساختارهای اجتماعی بر آن بنا شده است. در جامعه ما ارتباطات میانفردی به انحاء مختلف دچار لکنت شده است. شاید یک دلیلش این باشد که فرهنگ در آن از حالت پویا درآمده و دیگر نمیتواند نقش موثری در روابط میانفردی بازی کند. با این نگاه کلان به مساله کاملا مشخص است که ادبیات و به طور مشخص ادبیات جنایی دقیقا به خاطر همان محدودیتهایی که چنین جامعهای را ساخته به محاق میرود و اجازه پیدا نمیکند لایههای عمیق این معضل را واکاوی کند و حاصل کار ممکن است متاثر از همین نگاه صلب و سختگیر الکن و ناقص متولد شود.
مخاطبان ادبیات ژانر در ایران طیف گستردهای نیستند. و همین تعداد کم نیز بیشتر مخاطب آثار خارجی هستند. صرف وقت و انرژی بر ژانری که کمی مهجور است ریسک نبود؟
اتفاقا برعکس مخاطبان ژانر طیف خیلی وسیعی دارند. گواه این مدعا تیراژ بسیار بالاتر رمانهای خارجی است که به فارسی ترجمه شدهاند نسبت به رمانهای فارسی منتشر شده در ایران. بیشتر این رمانهای خارجی در قالب ژانری نوشته شدهاند. منتها هر کار اولی ریسک است. سختی جاانداختن کار در چنین فضایی که باید با بهترینهای خارجی رقابت کرد، بیشتر است اما وقتی من این کار را شروع کردم بیشتر به علاقه خودم توجه کردم تا وضعیت بازار ژانر جنایی در ایران.
از سری اول مجموعه ژانر چه بازخوردهایی گرفتید و بازخوردهای مثبت آن به قدر کافی برای ادامه راه ترغیبکننده بود یا صرفا علاقه شخصی به ادبیات جنایی هم در این میان نقش داشت؟
همانطور که گفتم خودم دوست داشتم وارد این ژانر شوم. بازخوردها نسبت به کار اولم خیلی خوب بود. در وضعیتی که بازار نشر روزهای سختی را تجربه میکند و تیراژ کتابها به زیر هزار رسیده تمام شدن چاپ اول یک رمان جنایی ایرانی زیر یک سال از زمان انتشار یعنی که از کار استقبال شده است.
شخصیت مشترک دو رمان جنایی شما شخصی به نام سروان روزبه افشار است. از ابتدا تصمیمتان نوشتن بر اساس یک کاراکتر پلیس مشترک مانند والاندر و بازرس مگره و... بود یا در رمان دوم تصمیم به ادامه راه با یک شخصیت پلیس ویژه و مشترک گرفتید؟
نه از اول میدانستم میخواهم یک سری رمان بنویسم با یک شخصیت ثابت. این طور نبود که کارآگاه افشار از هوا بیوفتد وسط کارهای من. قبل از نوشتن اولین رمانم شاید نزدیک به شش ماه فقط راجع به کاراگاه روزبه افشار و اینکه از چه خانوادهای و با چه گذشتهای آمده و وارد نیروی پلیس شده فکر کردم. جهانبینی او برایم مهم بود چون قرار بود با یکی از مهمترین مسائل بشر مواجه شود. مساله عدالت و در نتیجه نمیتوانستم فیالبداهه بسازمش.
برای نزدیکشدن به شخصیت یک پلیس چقدر در حوزه پلیس و جرمشناسی مطالعه داشتید و در این زمینه چه تحقیقاتی اعم از میدانی و ... انجام دادید؟
سعی کردم هرچه کتاب تئوریک درباره پیجویی قتل در ایران بود را پیدا کنم و بخوانم. با خبرنگاران حوزه حوادث در ارتباط بودم. پرونده قتلهای ده ساله تهران در دادگاه را کامل خواندم تا بدانم در این شهر قتلها از چه قماشی هستند. بعدا توانستم با یکی دو کاراگاه و قاضی دایره قتل هم صحبت کنم و اخیرا با یکی از کاراگاهان تازه بازنشست شده دایره قتل به واسطه رمانهایم ارتباط پیدا کردهام که کمک زیادی کرده تا طرحم را بی نقصتر پیریزی کنم.
به نظرتان ادبیات ژانر ایران با توجه به نوپا بودنش چقدر تا ادبیات ژانر در جهان فاصله دارد و تقلید از نمونههای جهانی باید چگونه باشد تا هم به ارتقای این ادبیات در ایران شود هم به تقلید کورکورانه منجر نشود؟
مسلم است که ما در مقایسه با ادبیات ژانر جهان تازه اول راه هستیم. هنوز قلههای زیادی داریم که فتح کنیم و این به نظر من هیجانانگیز است. اما درباره تقلید باید آن را به دو بخش تقسیم کنم. شما نمیتوانید از نظر مضمونی از ادبیات کشورهای دیگر تقلید کنید. یک پلیس ایرانی باید دقیقا ایرانی باشد تا باورپذیر شود. مسائل و پروندههایی که دنبال میکند باید با فرهنگ بومی این سرزمین گره خورده باشد تا همدلی برانگیز از آب دربیاید. نمیتوانید مساله قتلی را طرحریزی کنید که در فرهنگ ما بیمعنی است و فقط با نامگذاری شخصیتها با اسامی ایرانی فکر کنید رمان جنایی ایرانی نوشتهاید. اما از نظر طرح و فرم روایت میشود از الگوهای امتحانشده غربی الهام گرفت. مثلا شیوه کلاسیک حل معما بر اساس سرنخ چه در فرانسه چه در ایران شبیه هم است. شما از یک سرنخ به سرنخ دیگری میروید تا معما باز شود و مهم نیست معما در ایران اتفاق افتاده یا فرانسه یا اسکاندیناوی.
برنامهتان برای بعد از «بیتابوت» چیست؟ باز هم به نوشتن ادبیات جنایی ادامه میدهید یا خیر؟
من که فعلا برنامهای برای عوضکردن مسیرم ندارم. کاراگاه افشار هم در ذهن من همچنان زنده است و تا وقتی که اتفاق خاصی نیفتد او هم در جهان ادبیات ادامه خواهد یافت. اما این تنها برنامه من نیست و تصمیم دارم داستانهای جنایی دیگری که فرمهای روایی دیگری میطلبند را هم بنویسم.
نظر شما