بهتر این است که محقق حتی هنگامی که میخواهد کسی را به تندترین شکل ممکن نقد کند، از دایره ادب خارج نشود. محققی مانند پروین که با فنون روزنامهنگاری هم آشناست لابد به تجربه درک کرده است که اثر توهین، بومرنگی است. بیش از آنکه به فرد توهین شونده ضربه بزند، فرد توهین کننده را تضعیف میکند. عجیب است که پروین به این نکته در هنگام نوشتن کتاب خود توجه نکرده است.
نویسنده این کتاب ناصرالدین پروین است. او که از پژوهشگران شناخته شده تاریخ مطبوعات در ایران است، پیش از این کتاب، اثر پنج جلدی «تاریخ روزنامهنگاری ایرانیان و دیگر پارسینویسان» را به رشته تحریر درآورده است و مقالات متعددی در زمینه تاریخ مطبوعات و دیگر حوزههای مرتبط با تاریخ معاصر در نشریات مختلف داخل و خارج کشور به چاپ رسانده است.
کتاب «سیرت فروغی» به ادعای نویسندهاش، واکنشی است به موج تازه بازخوانی کارنامه محمدعلی فروغی. این موج که با مرور آثار پژوهشی و دستاوردهای فرهنگی این سیاستمدار و اندیشمند آغاز شده بود به اعتقاد ناصرالدین پروین نویسنده کتاب سیرت فروغی حالا به ابعاد سیاسی زندگی او هم تسری پیدا کرده است.
پروین خود را پیرو کسانی میداند که: «هر عمل را جداگانه میسنجند» (ص. 9) و با چنین پشتوانهای در کتاب خود به نبرد با کسانی میرود که ابعاد مختلف زندگی فروغی را با یکدیگر خلط میکنند تا از او شخصیتی بسازند که نبوده است.
شخصیت فروغی ابعاد فرهنگی و اجتماعی متفاوتی داشته است. از یکسو او به عنوان یک پژوهشگر حوزه فلسفه و ادبیات، اثری عمده در شکلگیری ساختار نوین فرهنگی ایران در اواخر قرن پیشین و اوایل قرن حاضر داشته است و از سوی دیگر او در مقام سیاستمدار، در شکلگیری حکومت پهلوی و نیز جابهجایی قدرت از پهلوی اول به پهلوی دوم از افراد بسیار موثر بوده است.
پروین خصوصیات نحوه اخیر پرداختن به ذکاءالملک فروغی را اینگونه صورتبندی میکند:
الف. این نگاه دوباره مبتنی بر ثنویتی سیاه و سفید نگر است.
ب. انگیزه تحلیل از فروغی نزد برخی، دهنکجی به گروههای دیگر است.
ج. با تجلیل از کارهای پژوهشی و ترجمههای فروغی میخواهند مخاطب را وادار سازند که کارهای سیاسی و اجتماعی او را هم ارجمند نشان دهند.
فارغ از آنکه با ناصرالدین پروین هم نظر باشیم یا نه، شاید بدیهیترین انتظار از پژوهشگری که به نقد یک رویکرد میپردازد این باشد که دقیق و شفاف بگوید چه متنی را نقد میکند؛ به عبارت دیگر یکی از پرسشهایی که میتوان از پروین داشت این است که وقتی از موج جدید پرداختن به فروغی حرف میزند دقیقاً از چه حرف میزند؟ کدام کتابها و کدام مولفان مروج این موج هستند؟ پرسشهایی از این دست در پیشگفتاری که پروین بر کتابش نوشته پاسخی دریافت نمیکند و همین یکی از اولین بذرهای تردید درباره دقت بیانات پروین را در ذهن میکارد.
بنای پروین آنگونه که از پیشگفتار کتابش مشخص است، آن است که نگاهی فارغ از قضاوت سیاه و سفید به کارنامه فروغی داشته باشد. بهعبارت دیگر هم نقاط قوت او را ببیند و هم نقاط ضعفش را. برای دست یافتن به چنین قضاوتی، نویسنده ابتدا با رویکردی کورنولوژیک به مرور زندگی فروغی میپردازد.
بخش اول کتاب که «محیط پرورشی او» نام دارد بر زندگی پدر فروغی یعنی ذکاءالملک اول متمرکز است. این فصل کوتاه چنین آغاز میشود: «محمدعلی فروغی نام و تحصیل و نخستین پیشرفتهای اجتماعی خود را مدیون پدرش میرزا محمدحسین اصفهانی ملقب به فروغی و ذکاءالملک بود و او به نوبت خود و از برکت دو عامل مثبت دانشپژوهی و منفی چاپلوسی، مدیون ناصرالدینشاه.»
رویکرد پروین نسبت به شخصیت فروغی و خاندان او را از همین بند به خوبی میتوان دریافت. نگاهی که هم جنبههای مثبت را مدنظر دارد و هم جنبههای منفی را و البته با لحنی صریح و گاهی برخورنده. پروین در فصل اول کتاب به برخی ابعاد زندگی خاندان فروغی میپردازد. به مباحثی که درباره تبار یهودی این خاندان طرح شده است و نیز به عنوان نمونه درباره نحوه لقب گرفتن میرزا محمدحسین، پدر فروغی.
درباره تبار یهودی خاندان فروغی میگوید تفحصهای او به یافتن سندی که نشان صحت این سخن باشد نرسیده است و البته با رویکردی عقلانی، از بنیان لزوم پرداختن به چنین مقولهای، هنگام پرداختن به شخصیت فروغی را زیر سوال برده است. زیرا اگر بنا به تبارشناسی باشد: «مسلمانیِ کسان بسیار و حتی ملتهای بسیار باید به گونهیی دیگر مطرح شود؛ یعنی مسلمانان هند و پاکستان را هندوزاده، عربان را بتپرست زاده و اکثریت ملت ایران را مجوسزاده بخوانیم.» (24)
او درباره لقب گرفتن میرزا محمدحسین هم با اشاره به آنچه که محمدعلی فروغی درباره بیمیلی و امتناع پدرش از لقب گرفتن به دلیل ابتذال القاب در دوره ناصری گفته است، در صحت این ابرازنظر فروغی تشکیک میکند، چرا که: «بسیار نادر بود که شاه به اراده خود لقبی بدهد.» (27)
فصل دوم کتاب، به مرور کارنامه زندگی فروغی از آغاز زندگیاش تا اولین نخستوزیری او اختصاص دارد. از جمله مباحث جالبی که در این فصل مورد توجه قرار گرفته است، غیبت فروغی در دوران مشروطهخواهی است. نام این بخش «غیبت در جنبش مشروطهخواهی» است و با چنین عنوانی مخاطب کنجکاو انتظار دارد با مطالب جالب توجهی که موید غیبت فروغی در این نهضت مهم باشد روبهرو شود. اما در این بخش که کمتر از یک صفحه از حجم کتاب را شامل میشود تنها به این نکته اشاره شده است که: «تاکنون دلیل و نشانهای که شرکت دور یا نزدیک فروغی را در جنبش مشروطهخواهی مدلل سازد به دست نیاوردهایم.» (40)
ناصرالدین پروین
نحوه نامگذاری این بخش اما به شکلی است که نمودی از تردید در آن مشاهده نمیشود. گویی که نویسنده بدون آنکه به دلیلی دسترسی داشته باشد، داوری خود را انجام داده است و تردید ندارد که فروغی حضوری در جنبش مشروطهخواهی نداشته است.
این مورد و مواردی از این دست، تردید را از بین میبرد که نویسنده با وجود آنکه در پیشگفتار سیاه و سفیدی نگرشها نسبت به فروغی را مورد نقد قرار داده بود، خودش نیز فارغ از سوگیری علیه فروغی نیست. شاید با تکیه بر آنچه که به عنوان نمونه درباره نسب خاندان فروغی گفت، بتوانیم این را بپذیریم که میل پروین این نبوده است که فروغی را سراسر سیاه ببیند، اما این را هم نمیتوانیم نادیده بگیریم که طیفی از رنگ خاکستری، که نگاه خاکستریبین پروین درباره فروغی به آن تعلق دارد، بسیار نزدیک به سیاه است.
در فصل سوم که «فروغی در دوران نوخودکامگی» نام دارد بخشی هست به نام «وزیر جنگ صوری و مفتخواری در اروپا». از اساس بهرهبرداری از اصطلاح «مفتخواری» در متنی که مایل است پژوهشی به نظر بیاید عجیب و ناامید کننده است. از بدیهیات پژوهش، آن هم پژوهشی که منتقد نگاه سیاه و سفید دیگران است، رعایت ادب است. مسئله اساسی این نیست که حرف پروین درباره صوری بودن وزارت جنگ فروغی و بیمعنا بودن وزارت جنگ با وجود رضا شاه، وقتی در کنار نقل او از مصدق قرار میگیرد که آیا آدم بیکار صحیحالعملی نبود که فروغی به عنوان وزیر جنگ به سفر رفته است (69) دچار تناقض میشود (چرا که بالاخره یکی با عنوان وزیر جنگ باید مسافرت میکرد، یا فروغی یا رضا شاه یا یک آدم بیکار صحیحالعمل و در نهایت نمیشد پست وزارت جنگ را حذف کرد)، حتی میتوانیم با بخشی از انتقادهای پروین در این قسمت کتاب (مانند بسیاری دیگر از قسمتهای آن) موافق باشیم، اما نمیشود این پرسش را مطرح نکرد که: این چه طرز حرف زدن است؟
پروین فروغی را تنها مفتخوار نمیداند، زبون (85) و تملقگو و جبون (165) و چند فحش دیگر، برخی از صفاتی هستند که پروین در متن «پژوهشی» خود به فروغی نسبت داده است. پروین به این نکته ظریف توجه نداشته است که فردی که مورد پرخاش (چه زبانی و چه قلمی) قرار میگیرد، در موضعی واقع میشود که میتواند همدلی مخاطب را برانگیزد. بهتر این است که محقق حتی هنگامی که میخواهد کسی را به تندترین شکل ممکن نقد کند، از دایره ادب خارج نشود.
محققی مانند پروین که با فنون روزنامهنگاری هم آشناست لابد به تجربه درک کرده است که اثر توهین، بومرنگی است. بیش از آنکه به فرد توهین شونده ضربه بزند، فرد توهین کننده را تضعیف میکند. عجیب است که پروین به این نکته در هنگام نوشتن کتاب خود توجه نکرده است.
کتاب 179 صفحهای «سیرت فروغی» نوشته ناصرالدین پروین را نشر ماهریس در تیراژ 1000 نسخه و با قیمت 19000 تومان در سال 1397 منتشر کرده است.
نظرات