یادداشت محمد زینالی اُناری به مناسبت آغاز نمایشگاه کتاب تهران
کتاب خواندن، دادن روح به آدم مستعد استبداد و تک صدایی است
کتاب خواندن، دادن روح به آدم مستعد استبداد و تک صدایی است و با خواندن هر صفحه کتاب، ممکن است تغییرات اساسی در خود و جامعه دهیم.
طبیعتاً شرایطی که این مسئله را باعث میشود، جزو زیربناهای اساسی شکل دهنده جامعه کتاب نخوان است. پس وقتی شرایط به جای جور بودن برای کتاب خواندن، برای کتاب نخواندن جور باشد، دیگر هیچ جای ناراحتی و نکوهش نیست که چرا این کالا یا ابزار نتوانسته در جامعه ما به ارزش تبدیل شود.
بسیاری به کمبودهای مالی اشاره میکنند و فقر را عامل کتاب نخواندن میدانند، اما میبینیم که بسیاری ابزارهای جذاب آرایشی، الکترونیکی، خودرویی و ... که گران بهاترند استفاده میکنیم اما برای کتاب ده بیست هزار تومنی احساس فقرمان گل میکند. اما موضوع کتاب خواندن، به چیزی مهمتر از ارزشهای مادی ارتباط دارد و آن را در ارزشهای فرهنگی خودمان میتوانیم بجوئیم.
کتاب خواندن، در جامعه دینی شکوفا شده و به تدریج رونق گرفته است. اما کتاب خواندن به سبک امروزی، روشی مدرن و گفتگویی است و روح آن با روش قبلی ما که کتاب را صرفا به قصد قربت و ارزشهای معنوی آن در جهت همراهی با جامعه دینی میخواند، متفاوت است.
نگرشهای دینی کتاب و دانش را به ارزش اصلی جامعه تبدیل میکرد، اما روشهای سنتی ما توانایی جانمایی آن را به روشی که متناسب با این مفهوم باشد را نداشت. جامعهای که روحیه شمنی و هراسناک خود را در زیر خودمداری شاه و نظم ارباب رعیتی محفوظ داشته و کتاب دینی را نیز در حد ساحت احساسی و عاطفی خود نگه داشته است. با رواج کتاب خوانی مدرن که مغایر با احساسات شمنی و ارباب رعیتی بود به تدریج ساختارهای اجتماعی ارباب مسلکانه و پدرشاهی شروع به ریختن کرد.
با این حال احساسات شمنی و آئینی شده در ضمیر ما، هنوز در ضمیر پنهان ما نهفته مانده و عمر آن به جهت قدرت عمیقی که در طول سالیان برای خود کسب کرده، دراز بوده است. هنوز هم این احساسات و روحیات هراسناک و بت سازنده در ضمیر ما وجود دارد.
در نوشتن به سبک مدرن، نویسندهها، قید و بندی برای وجود داشتن و تجربه کردن نمییابند. هر نقش و تجربهای، برخاسته از تخیل نویسنده و یک سری صورتهای ممکن یا حتی غیرممکن زندگی است. نویسنده مدام به دنبال تجربههای جدید و هیجان برانگیز از زندگی و حتی سیاست است. ممکن است هر دو را نقد کرده و به دریچه جدیدی بنگرد. از آن سو خواننده خود را در قامت نقشهای نویسنده یافته و با آنها زندگی میکند. گاه ممکن است همدلی کند، گاه فقط به نظاره اکتفا کرده و به تدریج با زبانهای مختلفی که به شکل دادن دنیاهای متعدد و سخنهای متفاوت مشغولاند، همراه شود. در نتیجه، خواننده و نویسنده، با کتاب، دنیاهای جدید و چه بسا غیرممکن را تجربه میکند.
اما در شرایط سنتی ما، تجربهها به قصد بازافرینی احساسات و تخیلات سنتی بازتولید میشوند و تکراریاند. در شرایط ارباب و رعیتی و پدرشاهی ما، نویسنده و تخیل وجود نداشت و این شاهان و شاعران بودند که مستحق تخیل و تنزه بودند. اما در شرایط جدید، نقشهای نویسندهها، از طرح مشکلات درباریان و اشراف شروع شده و به تدریج حتی به پیرمردهای خنذرپنزری حاشیه کوچه هم رسیده است. در کتابها، از علوم جدید، زندگیهای عجیب و حقیقتهای کیهانی تازه سخن گفته میشود اما قدما، به آن چه سالیان سال در ذهن شان زمزمه شده بود، عادت داشتند، تک صدا و به قول ملانصرالدین «یکی».
هنوز ارزشهای شفاهی بودن و پدرسالاری در ساختارهای خرد جامعه ما به شدت قوی است. وقتی فرهنگ آن مبتنی بر مونولوگ و تک صدایی ارزشهای شفاهی و پدرتباری باشد، قطعا سرانه کتاب خوانی کم خواهد بود. چرا که کتاب خوانی به روش مدرن دقیقاً بر ضد مونولوگ است و نویسنده و خواننده با خواندن کتاب، در واقع به گفت و گوی اجتماعی تن میدهند.
در جریان کتاب خوانی، قرار بر تفاوت و تنوع است و یافتن حقیقتهای متعدد به همراه نقشهای اصلی یا فرمولهای جدید زندگی. عرصه کتاب، عرصه نقادی و چالش برای روشهای یک دست زندگی رسوب کرده در ارزش های شفاهی و امثال و حکمی است. به ویژه کسانی که به شدت بر نگه داشتن روشهای شفاهی و یک دست زندگی هستند، تاب تحمل آن را ندارند.
کتاب دشمن اصلی روشهای شفاهی است و گزمهگان پیر و خسته ذهن را به اسارت میبرد. پس از خواندن کتابهای بسیار، سقراطهای کوچک درون مان علیه احکامی که در ذهن مان ساختهایم، قدم زنان به نقادی میپردازند. کتاب خواندن، قیام بر علیه ذهن و ضمیر خودمان است و بسیاری از حاکمان قدیمی ذهنمان جلو هر گونه انقلابی ایستادهاند، حتی برای حفظ حاکمیت شان از فهمهای جدیدمان خون ریزی هم کردهاند.
برای خواندن کتاب، باید در ذهن مان ساختارشکنی کنیم و آن دشمنی که علیه کتاب موضع شیطانی گرفته از ضمیرمان بزدائیم. کسی که از کودکی در ضمیر ما هست و مانند پدر و پدر بزرگ و جد والا مدام به صدور احکام و امر و نهی میپردازد و سخن پیشینیان یا ساختارهای مرجع زندگی و جامعه را تکرار کرده، جلوی هر تغییر کوچکی گارد میگیرد. کتاب خواندن، دادن روح به آدم مستعد استبداد و تک صدایی است و با خواندن هر صفحه کتاب، ممکن است تغییرات اساسی در خود و جامعه دهیم.
نظر شما