مدیر نشر روزگار میگوید برای حرفهای شدن نشر، نیاز است ناشران در شرایطی با ثبات اقتصادی، فعالیت کنند.
بهعقیده شما اصلیترین ملاکهای حرفهای شدن صنعت نشر چیست؟
بهطور کلی؛ حرفهای بودن یعنی، ما از هدفی که دنبال میکنیم، آگاه باشیم؛ یعنی از جامعه مخاطبان و نیازهای آنها مطلع باشیم. یعنی بدانیم چه چیزی را برای چه کسی و با چه هدفی تولید میکنیم. باید بازار هدف را بشناسیم و بدانیم آنچه که داریم تولید میکنیم –بهویژه در صنعت فرهنگ و ادبیات و نشر– تا چه میزان مورد نیاز جامعه است و چقدر میتواند به مخاطبان، کمک کند.
اگر جز این باشد؛ یعنی ناشری جایگاه خود را نشناسند، نقش خود را نداند و متوجه نباشد چه چیزی را به خورد مردم میدهد، قطعا غیرحرفهای خواهد بود. حرفهای بودن این است که ناشر، نقاط ضعف و قوت خود و نیازهای بازار را بهخوبی شناخته باشد؛ اگر اینطور نباشد، بدون شک با شکست مواجه خواهد شد.
آیا آمار فروش کتاب را میتوان با حرفهای بودن یا نبودن صنعت نشر مرتبط دانست؟
بله؛ قطعا مرتبط است. یک ناشر حرفهای، برای آنکه به فروش خوبی برسد، باید پیش از چاپ بتواند برآورد درستی از بازار هدف خود داشته باشد؛ باید بداند که فلان کتاب با فلان مشخصات، چه بازخوردی در جامعه هدف خواهد داشت. تیراژ مناسب برای یک کتاب هزار نسخه است و تیراژ مناسب کتابی دیگر، پنج هزار نسخه. اینها مواردی است که ناشر باید نسبت به آنها شناخت مناسبی داشته باشد.
میزان خطای یک ناشر حرفهای، نهایتا 10درصد است و نه بیشتر. در نهایت هم یک ناشر حرفهای است که فروش بالاتری را تجربه میکند.
با توجه به تعریفی که از حرفهای بودن داشتید، صنعت نشر ایران را چقدر حرفهای میدانید؟
اگر بخواهم آماری به این موضوع نگاه کنم، باید بگویم که بخش کوچکی از صنعت نشر ایران، حرفهای است. بسیاری از ناشران، موجوار فعالیت میکنند؛ یعنی به این شکل که دست روی یک کتاب موفق میگذارند و ناگهان دهها کپی و ترجمه جدید که تفاوت چندانی هم با نمونه اصلی ندارند، روانه بازار میشود. در این میان، ناشر اول حرفهای بوده و یک کتاب خوب به بازار نشر و مخاطبان معرفی کرده است اما نفرات بعد، سودجویانه وارد ماجرا شدهاند و طبیعتا نمیتوان فعالیت آنها را حرفهای دانست.
حرفهای بودن یعنی شما بهعنوان ناشر، بر اساس برنامه مدونی شروع به کار کنید؛ بهطوری که برای سازمان خود، بازههای زمانی تعریف کرده و هدفگذاری داشته باشید. باید هزینهها را مشخص کرد و بر اساس آنها قدم برداشت. اینها یعنی حرفهای بودن. بله؛ متاسفانه در ایران، اغلب نشرها، غیرحرفهای هستند.
به نظر من 10 تا 15درصد جامعه ناشران ما، با برنامه عمل میکنند. باقی ناشران، تقلید میکنند و کورکورانه پیش میروند که همین هم باعث میشود بازار نشر، گاهی دچار آشفتگی میشود.
دیگر چه چالشها و موانعی در مسیر حرفهای شدن صنعت نشر وجود دارد؟
قطعا اولین مطالبه ما ناشرها، این است که ثبات اقتصادی در بازار نشر به وجود بیاید؛ بهنحوی که مثلا در حوزه کاغذ و خدمات نشر، نوسان قیمت نداشته باشیم و قیمتها اینهمه تغییر نکند. نوسانات در قیمت، بازار را دچار بههمریختگی میکند و ناشر را مجبور میکند دو هفته قبل از چاپ کتاب، قیمت آن را عوض کند.
فرض بفرمایید ناشر، روزی که کتاب را برای چاپ فرستاده، کاغذ مثلا بندی 270 هزار تومان بوده و روزی که کاغذ را مجددا میخرد – که ممکن است دو روز بعد باشد – کاغذ، بندی 320 هزار تومان شده است. اینجا ناشر مجبور میشود قیمت کتاب را تغییر دهد یا پس از مدتی قیمت جدید با برچسب، روی کتاب بخورد. این موضوع موجب میشود اعتماد مخاطب از بین برود.
ناشری که حرفهای باشد، دلش نمیخواهد کتابی که فرضا 30 هزارتومان بوده را امروز 70هزار تومان بفروشد. این کار باعث میشود نیمی از مخاطبان، ریزش کنند. اگر پیش از این 1000 نفر میتوانستند این کتاب را بخرند، حالا 200نفر قدرت خرید آن را دارند. این موضوع بهواقع آزاردهنده است.
ثبات اقتصادی بازار نشر، دست ناشر نیست، دست دولت و تاجران است. سیاستگذاران باید روی این حوزه تمرکز کنند. مسأله، بسیار جدی است: من به عنوان ناشر، بسیار ناراحت هستم که نمیتوانم برنامهریزی درستی برای سرمایهگذاری داشته باشم.
به هر حال با وجود چنین شرایطی، چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
مثلا میتوانند بگویند، که ناشران بر اساس دلار، قیمت کتاب را تعیین کنند. هرچقدر دلار بالا برود یا پایین بیاید، قیمت کتاب هم متناسب با آن تغییر کند. اما وقتی بر اساس ریال، قیمتگذاری صورت میگیرد، یک روز که دلار ارزان شود به ضرر خواننده کتاب و یک روز که دلار گران شود به ضرر تولیدکننده کتاب تمام میشود. این خوب نیست.
با یک نگاه به تعداد پروانههای نشر و مقایسه آن با تعداد کتابفروشیها، متوجه اختلاف زیاد میان آنها میشویم. این اختلاف را چگونه ارزیابی میکنید؟
قطعا این اختلاف، به صنعت نشر لطمه میزند. این نسبت و آمار، باید برعکس باشد؛ یعنی تعداد کتابفروشیها باید دو یا سه برابر تعداد ناشران باشد. یک ناشر وقتی کتابی تولید میکند، باید در فروشگاههای مختلف عرضه کند؛ نه فقط فروشگاه خودش.
امروز اگر تعداد کتابفروشیها را سهبرابر کنیم، تازه به هر ناشر یک کتابفروشی میرسد؛ در حالی که هنوز هم کم است. این واقعا آزاردهنده است. آزاردهندهتر هم میشود وقتی در یک خیابان، هر 5 قدم یک بانک یا بنگاه اقتصادی وجود داشته باشد اما در حول و حوش یک میدان بزرگ، حتی یک کتابفروشی دیده نشود.
این موضوع چقدر به سرانه مطالعه و بهصورت کلی کتابخوان بودن افراد، ارتباط دارد؟
افرادی که کتابخوان هستند، حتی اگر قیمت کتاب سه برابر هم شود، باز کتاب میخرند. ما در همین نمایشگاه کتاب اخیر مشاهده کردیم که فرضا اگر یک کتاب 10 هزارتومانی، 40 هزارتومان شده بود، باز هم مخاطبان آن را میخریدند.
بنابراین به عقیده من، دلیل کم بودن کتابفروشیها این است که مردم شناخت درستی از کتاب ندارند. باید مباحثی مطرح شود و مردم را به نوعی به کتاب علاقمند کنیم. چطور است که ورزشکاران را به خوبی میشناسیم، اما هنرمندان و نویسندگان را خیر. مشخص است که مخاطب، به ورزش علاقه پیدا کرده است و دلیلش هم این است که مدام در تلویزیون، ورزشکاران را دیده و آنها را دنبال کرده. اما آیا کتاب را هم همینطور دیدهایم؟
ما به کتاب به چشم یک محصول تزئینی نگاه و آن را سانسور کردهایم و یک گوشه گذاشتهایم. مسأله کتابخوانی، مسألهای جدی است که باید ساعتها در مورد آن، بحث و تبادل نظر کرد. هیچ تعارفی نباید داشته باشیم. من همین حالا که با شما صحبت میکنم، قلبم به درد آمده است. چرا در کشوری که اساسش، کتابت و فرهنگ است، به جای اینکه پر از کتابفروشی باشد، پر از بانک و بنگاه اقتصادی است؟ خب معلوم است وقتی مردم کتاب را نبینند، به آن علاقمند هم نمیشوند.
با تمام این اوصاف، فکر میکنید صنعت نشر، چقدر تا حرفهای شدن، فاصله دارد؟
باید کانال و برنامه ویژهای برای کتاب بسازیم؛ نه اینکه برنامهای بسازیم در کانالی که مخاطب چندانی ندارد. باید در مطبوعات، نشستهای عمومی، جشنوارهها و سایر فضاهای موجود، مسأله کتاب برجسته شود. همانقدر که به آب و نان و لباس اهمیت میدهیم، باید برای کتاب هم اهمیت قائل باشیم. ما همانقدر که به غذا نیاز داریم، به تفکر و اندیشه هم نیازمندیم.
نظر شما