تقی زاده گفت: صندوقچهای در خانه داریم که پر از پرونده است و این مطالب آن قدر زیاد است که وحشتش به ما اجازه نداده که این مطالب را بیرون بیاوریم و نگاه کنیم. شاید ده، بیست داستان کوتاه ترجمه شده در آنها باشد که هنوز هم جذابیت داشته باشد.
این نویسنده در ابتدا به شروع آشناییاش با ادبیات روز ایران و جهان اشاره کرد و گفت: بعد از ورود به دانشکده نفت آبادان، ما بهتر توانستیم راه را تشخیص دهیم. من در پانزده، شانزده سالگی با جواد فاضل مکاتبه داشتم و او هم جواب نامه من را داد. اما در آن زمان، صادق چوبک اهمیت ویژهای داشت. به این دلیل که کتابی به نام «خیمهشب بازی» نوشته بود و کاملا معلوم بود که او با ادبیات آمریکایی آشناست. ما در دانشکده نفت آبادان، با زبان انگلیسی بیشتر کار داشتیم. من در همان زمان، مطلبی درباره داستانی از چوبک به نام «عدل» نوشته بودم. یکی دیگر از افرادی که در دبیرستان با ما همدوره بود، آقای نجف دریابندری بود. او از درس زبان انگلیسی تجدید شد و شروع به مطالعه زبان انگلیسی کرد و در پایان گفت: من که دیگر انگلیسی یاد گرفتهام، دیگر چه نیازی هست به دبیرستان برگردم. میخواهم بگویم دبیرستان رازی نقش عمدهای در زندگی ما داشت و آقای دریابندری هم با قریحهای که داشت، کتابهای «انبارسوزی» و ... را ترجمه کرد و از این طریق ما با ادبیات آمریکای آن زمان آشنا شدیم.
تقیزاده در ادامه، در مورد تاثیرپذیری از ادبیات آمریکا گفت: این یک جریان جهانی بود و جنبشی که در امریکا راه افتاده بود و اصلش بر سادهنویسی بود. یکی از استادان ما، آقای فریمن بود که تئاتر تدریس میکرد و او برای رونق جشن فارغالتحصیلی نمایشی را کار کرد و من و دو نفر دیگر را برای اجرای نمایش به زبان انگلیسی انتخاب کرد.
این مترجم و نویسنده در ادامه افزود: اولین مطلبی که از من منتشر شد، ترجمه مصاحبهای از فاکنر بود که در مجله سخن با سردبیری دکتر خانلری منتشر شد. و خیلی هم گرفت. مثلا از فاکنر پرسیده بودند بهترین جا برای نوشتن کجاست و بهترین زمان، چه زمانی است؟ فاکنر جواب داده بود: «بهترین جا برای نوشتن، روسپیخانههاست. چون اینها شبها کار میکنند و روزها میخوابند.» بعد از آن، من و آقای صفریان شروع به ترجمه داستانهای کوتاه کردیم.
تقیزاده در پاسخ به این سوال جواد ماهزاده که آیا کاری بوده که تقیزاده به ترجمهاش تمایل داشته باشد و دریابندری پیش از او اقدام به ترجمهاش کرده باشد، گفت: دریابندری پیشکسوت بود. او داستان کوتاه هم مینوشت و از جمله آنها میتوان به «مرغ پا کوتاه» اشاره کرد که هنوز که هنوز است با خواندن آن به این نتیجه میرسم که جوهر داستاننویسی در آن نهفته است. ولی کسی به صرافت جمعآوری داستانهای نجف نیفتاد. ما هرگز نخواستیم با آقای دریابندری رقابت کنیم. اما بعدها در مجلهای به نام صدف که زیر نظر آقای بهآذین منتشر میشد داستانی با ترجمه ما منتشر شد که خیلی مورد توجه قرار گرفت.
وی درباره حضور در عرصه سیاست در سالهای دهه سی گفت: من در آن سالها، به خاطر گرایش به اندیشههای چپ، دو سال در زندان بودم. دادگاه ما در اهواز بود و از آبادان به اهواز رفتیم و رای به برائت ما دادند. البته بعد از دو سال زندان. در آن زمان، مجلهای به نام عبرت منتشر میشد که ترجمهها و مطالبی از ما در آن منتشر میشد.
تقیزاده در مورد کارهای چاپ نشدهاش گفت: ما صندوقچهای در خانه داریم که پر از پرونده است و این مطالب آن قدر زیاد است که وحشتش به ما اجازه نداده که این مطالب را بیرون بیاوریم و نگاه کنیم. گاهی که دوستان از مجلات مختلف از من داستانی میخواهند، من میگویم باید اینها را نگاه کنم. شاید 10، 20 داستان کوتاه ترجمه شده در آنها باشد که هنوز هم جذابیت داشته باشد.
مترجم «زائران غریب» مارکز گفت: در آن زمان همینگوی و فاکنر شهرت جهانی داشتند. ابراهیم گلستان، اولین بار کتابی منتشر کرد که هم از همینگوی و هم از فاکنر در آن بود. و او برای اولین بار، این نویسندگان را معرفی کرد. اما نحوه ترجمه گلستان با دریابندری فرق داشت. «وداع با اسلحه» همینگوی بارها منتشر شده است. اما نثری که دریابندری در ترجمه آن به کار برده، آن را ماندگار کرد. کارهایی که دریابندری ترجمه کرده، درجه یک است. من توصیه میکنم تمام دوستان، کتاب هکلبریفین را با ترجمه دریابندری بخوانند.
تقیزاده در ادامه در پاسخ به سوال جواد ماهزاده در مورد نویسندگان ایران گفت: ابراهیم گلستان در ادبیات و سینمای ایران تاثیرگذار بود. صادق چوبک؛ قریحه فوقالعادهای داشت و هنوز که هنوز است «خیمهشببازی»اش درجه یک است. او نخستین کسی بود که «پیش از ناشتایی» یوجین اونیل را ترجمه کرد و به صورت کتاب درآمد. و شکستهنویسی را در آن کار آزمایش کرد. تردیدی نیست که محمود دولتآبادی نویسنده بزرگی است. او چندین بار تلاش کرده نوآوریهایی در داستاننویسی داشته باشد، اما هنوز موفق نشده است. ولی به جای خودش شخصیت بزرگی است. کسی که کتابی به نام کلیدر با این همه قهرمان نوشته باشد، جای سپاسگزاری و ارجگزاری دارد. احمد محمود اما از جمله نویسندگانی است که قدرش را نشناختند. او نویسنده درجه یکی بود که ابتکاراتی در داستاننویسی به کار برد.
او در ادامه در مورد تاثیر جغرافیا در ادبیات جنوب گفت: آقای ناصر تقوایی داستانی نوشته بود که از طریق خواهرزادهام به من رساند و خیلی برای من جذاب بود. از او خواستم که چند داستان دیگر هم به من بدهد و دیدم که قریحه فوقالعادهای دارد. و داستانها را به تهران فرستادم و سیروس طاهباز در مجله آرش، آنها را منتشر کرد. و میم. آزاد هم درباره آنها مطلبی نوشت. بعدها هم آقای تقوایی همان داستانها را به صورت کتاب منتشر کرد. اما بیشتر به سوی سینما رفت.
تقی زاده در مورد عدم تجدید چاپ برخی از آثارش گفت: من در این زمینه از یکی از ناشران معروف گله دارم که خودش هم دیگر اینجا زندگی نمیکند. او با من منصفانه برخورد نکرد. اما خوشبختانه یکی، دو تا ناشر کتابهای دیگر مرا تجدید چاپ کردند.
نظر شما