به مناسبت دوم تیرماه سالروز به توپ بسته شدن مجلس
احتشامالسلطنه چگونه به توپ بستن مجلس شورای ملی را روایت میکند؟
دوم تیرماه سالروز به توپ بستن مجلس شورای ملی است که با همدستی روسیه و محمدعلی شاه به وقوع پیوست، اما با ایستادگی مشروطهخواهان زمینه سقوط ششمین شاه قاجار فراهم آمد.
دوم تير 1287 خورشیدی ساختمان مجلس شورای ملي از سوی قزاقان مسلح روس با توپخانه هدف حمله قرار گرفت و آسيب ديد. اين حادثه در دومين سال سلطنت محمدعلی شاه قاجار و در شرايطی كه مجلس شورای ملی نخستین دوره تجربه قانونگذاری را پشت سر میگذاشت، اتفاق افتاد. حادثه به توپ بستن مجلس كه از خشنترين مقاطع حوادث عصر مشروطه بود، نقطه اوج خصومت نظام استبدادی قاجار با مردم بود. اين حادثه در دومين هفته رئيس الوزرائی ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و در شرايطی كه محمدعلی شاه با راهنمايی نظاميان روس نقاط مختلف تهران را به ستاد عملياتی خود عليه مشروطهخواهان تبديل كرده بود، رخ داد.
احمد کسروی در این باره مینویسد: «از روزی که جنبش مشروطهخواهی در ایران آغاز شد، محمدعلی میرزا که آن زمان ولیعهد بود، روی دشمنی نشان داد زیرا از آغاز زندگانی با فرمانروایی خودکامانه بار آمده و همیشه مردم را زیردست خود دیده بود و این بار دشوار میافتاد که مردم سری افرازند و در برابر او ایستاده سخن از کشور و کارهای آن بگویند و خود کسی نبود که معنی مشروطه یا سررشتهداری توده را نیک بداند و از سودهای آن آگاه باشد و به نام دلبستگی به کشور و نیرومندی آن از هوسهای خود چشم پوشد.»
وی در ادامه به دوم تیرماه و ماجرای به توپ بستن مجلس اشاره میکند و میگوید: «روز سهشنبه دوم تیرماه (23 جمادیالاولی) در تاریخ مشروطه یک روز بیمانندی بود کشاکش آزادیخواهی و خودکامگی که از دو سال پیش در میان میبود، امروز رویه جنگ و خونریزی به خود گرفت و مشروطه و مجلس پس از دو سال ایستادگی از پا افتاد. محمدعلی میرزا که دشمنی آشکار داشت، امروز چون زمینه را آماده میدید، به کار پرداخت.»
محمدعلی میرزا از گام نخست با مشروطه بدخواهی میکرد و میکوشید چه هنگامی که در تبریز میبود و چه پس از آنکه به تهران آمد، هرچند زمان یکبار نقشهای برای برانداختن مجلس میکشید و آزادیخواهان تبریز را در برابر خود میدید. واپسین نقشه او شورش استرداران و داستان میدان توپخانه بود که باز آزادیخواهان تبریز با یک شاهکاری از میدان بیرونش کردند. پس از آن محمدعلی میرزا تا دیرزمانی خاموش ماند و با مجلس رویهکارهایی میکرد و میتوان گفت که از برانداختن مجلس ناامید شده دیگر نقشهای را دنبال نمیکرد. پیشامدهایی که یکی از آنها داستان بمباندازی و دیگری بدزبانیهای مساوات و دیگر روزنامهها بود، دوباره او را به تکان آورده بار دیگر به اندیشه برانداختن مجلس انداخت. بهویژه که در این هنگام روسیان پا پیش گذارده چنین کاری را خواستار بودند.
کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» به دو ترس جدی این پادشاه اشاره میکند و مینویسد: «محمدعلی شاه از دو چیز میترسید: یکی آنکه انگلیس و دولتهای اروپایی که ایران را یک کشور مشروطه شناخته بودند رنجیدگی کنند و زبان به ایراد باز کنند. دیگری آنکه آزادیخواهان سرکردگان را بیم دهند و از کوشش به زبان توده بازگردانند. روسیان به هر دو چاره نشان داده چنین نهادند که شاه چون مجلس را برانداخت یک آگهی پراکنده گرداند که آن را بهر دستگیر گردانیدن چند تن تباهکار کرده است و گرنه مشروطه را برنینداخته است و سه ماه دیگر دوباره مجلس گشاده خواهد شد. از آن سوی برانداختن مجلس با دست لیاخوف باشد که بریگاد قزاق را به کار اندازد و به سربازان نیاز بسیاری نباشد.»
احتشامالسلطنه، مشروطهخواه و رئیس مجلس شورای ملی در کتاب خاطراتش که به كوشش سید محمدمهدی موسوی نوشته شده دراین باره مینویسد: «وقوع حوادثی را در طهران بر ضد مجلس از مدتها قبل احساس میكردم و از دو سو مجلس و مشروطیت را بر لب پرتگاه میدیدم و رفع و دفع هیچیك از مخاطرات دوگانه ممكن و میسر به نظر نمیرسید. از سویی شاه و عوامل و ایادی كه به دور خود جمع كرده بود در كمین مجلس و مشروطه بودند و شواهدی در دست بود كه در اولین فرصت ممكن مجلس را تعطیل و مشروطیت را موقوف خواهند كرد. معالاسف، مجلس مقدس و نهضت ملی، تنها همین یك دشمن را در كمین نداشت. زیادهروی و هرزهگی و هتاكی جمعی اوباش و اراذل كه به نام مشروطه دست به تعدی و تجاوز به جان و مال و حیثیت و شرف مردم دراز كرده بودند، اكثریت و عامه را از مجلس و مشروطه متنفر ساخته بود. سكوت و عدم اعتنای مردم پایتخت در برابر كودتای وحشیانه شاه مستبد، از روی ترس و وحشت نبود، بلكه حقیقت این است كه مردم ایران بالخصوص ساكنین تهران از مجلس و آزادیخواه نمایان، سرخورده بودند و آنچه میخواستند در وجود چنین مشروطیتی نمیدیدند.
قیام محمدعلیشاه بر ضد مجلس و مشروطه نه تنها به رژیم مشروطیت و نظام تازه حیات ابدی بخشید بلكه كسانی را كه به دست قزاقان تحت فرمان شاپشال و لیاخوف و فراشان شاهی به دار آویخته شدند، حیات ابدی ارزانی داشت. اگر واقعه توپ بستن مجلس رخ نمیداد، هیچ معلوم نبود در قیام و انقلاب عمومی مردم ـ كه از دست تعدی و سیاهكاری صدرنشینان و زبانآوران مجلس و انجمنسازان و جریدهنگاران و اراذل و اوباش دنبالهرو ایشان به جان آمده بودند ـ چه سرنوشتی در انتظار آنان بود. اما مسلم این است كه در صفحات تاریخ، جایی كه اكنون دارند، به دست نمیآوردند. خوشبختانه، رذالت و جلافت شاه و ایادی او در به توپ بستن مجلس و قتل و شكنجه و آزار و حبس و نفی بلد آزادیخواهان و نمایندگان مجلس و روحانیون و فرار دادن اشخاص به سفارتخانهها و خراب كردن مجلس و آن كثافتكاریها كه از محمدعلیشاه و امیر بهادر و شاپشال و غیره بروز كرد، اسباب تجدید حیات و تقویت مشروطه شد و در حكم خون تازهای بود كه به بدن نیمه جان مشروطیت ایران رسید و مایه بقا و تقدیس و تطهیر مشروطیت و مجلس و عوامل وابسته به رژیم گردید.»
نظرات