سیروس همتی معتقد است که در کتاب «سیمیا» چهار قصه بصورت موازی پیش میروند؛ و در اوج همگرایی واگرایی نیز دارد. او در این باره یاداشتی نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
خلاصه رمان چنین است: «اشناس» والی مصر به دلیل دست داشتن در کشتن «محمد بن علی» توسط هاتف مسموم و کشته میشود. هاتف زندانی بغداد است که به همراه نعمان از زندان آزاد میشوند. نعمان راه قم -خانه و کاشانه- خود را میگیرد. ولی هاتف راه مصر را....
از سویی «سیاح»، برادر نعمان، عاشق فاطمه بود، او برای گرفتن رضایت پدر معشوقهاش -هاتف- به بغداد آمده است. او با هاتف همسفر راه پر پیچ و خم مصر شد. سیاح؛ در راه دریایی مصر، با «اشور» معمار آشنا میشود. از آنجا که سیاح معمار، دستی در معماری دارد، به خواست آشور، دستیار او میشود، در ساخت قصری با عزمت و بیبدیل برای اشناس؛ راه ورود هاتف و سیاح به منزل آشور و به قصر اشناس باز میشود.
سیاح؛ عاشق دختر آشور -ماریا- میشود. او از هاتف میخواهد که پا پیش گذارد. هاتف به عنوان بزرگتر به خواستگاری ماریا میرود. روز ازدواج سیاح و ماریا سر میرسد، اشناس نیز با معشوقهاش «سمیره» میآیند. این بهترین فرصت برای هاتف است تا در جام هاتف و سمیره، دو استاد سم ساز، سم بریزد. و...
هاتف موفق به مسموم کردن اشناس و به تبع آن سمیره، میشود و بطور پنهانی به قم برمیگردد و از آن طرف دخترش فاطمه، به کابین «موسی مبرقع» از یاران امام رضا(ع) در میآید.
ابتدا باید گفت که طرح روی جلد کتاب ستودنی است. طرحی از گرگ بزرگ، سمیره، و گرگهای دست پروردهاش؛ گرچه این سوال است که جای اشناس و هاتف و سیاح در طرح روی جلد خالی است. ولی با کمی دقت میتوان دریافت که طرح بهترین طرحی است که به ذهن طراح ورود کرده است؛ چرا که همه چیز زیر سر این کنیز گرگ صفتِ «سم ساز» است. «ام فضل» زن محمد بن علی، همسرش را با سمهای همین سمیره کشت. در نهایت خودش و اشناس با همین سم کشته شدند.
نوشته در اوج همگرایی....واگرایی دارد. وقتی اثر «سیمیا» را میخوانی میپنداری که قصه «سیمیا» خود را به داستان و یا نمایشنامه «مجلس قربانی سنمار» نزدیک میکند؛ ولی رکب میخوری و میپنداری که رفتار و سکنات و شخصیت «اشناس» بی شباهت به قهرمان فیلم «عطر»- perfume-نیست. ولی رکب میخوری... رکبی شیرین و لذت بخش و میپنداری نعمان بشود داماد هاتف، ولی رکب میخوری و رکبهای دیگر.
در «سیمیا» چهار قصه بصورت موازی پیش میروند؛ و هر داستان کنش و کشمکش خودش را داراست.
-قصه هاتف و نقشه کشتن اشناس
-قصه خانوادهاش «لیلا و فاطمه»
-قصه سیاح
-قصه اشناس
گرچه این چهار خط قصه، در نهایت به یک شاه خط منتهی میشوند اما چگونگی جمع کردن این خطوط و ربط و ضبط آنها جای تامل دارد. که الحق و الانصاف «سیمیا» خوب جمع و به پایان پیش بینی نشده میرسد.
«سیمیا» دار مکافات آدمهاست. این رمان به خوبی موید این مطلب است که با هردستی بدهی با همان دست میگیری. بادستی که سم دادی، با همان دست، جام شراب -مسموم-گرفتی.
«سیمیا» رمان پخته و داستان پختگی سیاح معمار در مهد اهرام و معماری است؛ رمان عشق و وصل است و صبر بر آن «دختر هاتف» و....
نکته حائز اهمیت «سیمیا»، بندهای آن است. «سیمیا» رمانی است با 82بند که حتی تعداد بندهای رمان بی دلیل با موضوع اثر نیست که هر بند به اندازه و به جاست. زیاده گویی ندارد و کمینه گراست. در یک بند، تعداد کل سطور به هفت و نیم سطر هم نمیرسد. [بند 43]
به گمانم اگر کس دیگری جز سعید تشکری نویسنده «سیمیا» بود، با خود میگفت: حیف است سطور صفحات کتاب سفید و خالی باشد. بگذار پر کنم و مینوشت و مینوشت و با هر پر کردن و اضافه نوشتن، محتوای اثر کم و کمتر میشد.
نکته اخر:
رمانهای مدرن دیگر به یک قهرمان آن هم در طول کل اثر بسنده نمیکنند. «سیمیا» نیز از این امر مستثنی نیست. در بندهای اول رمان، قهرمان یکی است و دربندهای میانی، قهرمان کس دیگری میشود و...
[گر چه قهرمان فصل دوم از دل فصل اول بر آمده است] در «سیمیا» این قهرمان پروری وصله محکم است و در دل اثر جای گرفته است.
قصه با سیاح معمار شروع میشود. با عشق او به دختر هاتف (فاطمه) ولی قاماس قاماس قهرمان، زیر لوای سیاح، میشود. هاتف نقشه و توطئه میچیند برای کشتن اشناس...
«سیمیا»، به دو امدادی میماند که هر دونده باید چوب خود را به دونده تازه نفس که منتظر اوست برساند .
دیگر زیاده سخن نیست جز تشکر و ارزوی مانایی و سبزایی قلم برای سعید تشکری.
نظر شما