میرهاشم محدث مهمان خبرگزاری کتاب ایران شد و از روزگاری سخن گفت که پدرش نسخههای خطی را تصحیح میکرد و او همراه پدر دلبسته متون کهن و اسناد خطی شد.
پدرش مرحوم دکتر میرجلالالدین محدث ارموی، استاد دانشکدههای الهیات و ادبیات دانشگاه تهران از بزرگترین مصححان ایران بود که در طول نزدیک به چهار دهه، آثار ارزشمندی چون «الغارات»، «النقص»، «الایضاح»، «شرح دعای ندبه» و بسیاری دیگر از متون عربی و فارسی را به جویندگان معارف اهل بیت (ع) عرضه کرد، از این رو یکی از تالارهای بخش ایرانشناسی و اسلامشناسی سازمان اسناد و کتابخانه ملی به پاس نکوداشت یاد «محدث اُرمَوی» به نام وی نامگذاری و از آن پردهبرداری شده است. داییهای وی نیز جلال و شمس آل احمد اهل تحقیق و علم بودند و دایی مادربزرگش مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی مولف الدریعه بزرگترین کتابنامه شیعه است.
کسانی که با نامتان آشنا هستند شناخت نسبی از شما دارند، لطفا در گام نخست و برای آغاز مصاحبه خودتان را معرفی کنید.
سال 1331 در خانواده روحانی و فرهنگی به دنیا آمدم. پدرم اهل ارومیه و پدرش فئودال و زمیندار بوده و برای اینکه از آن زندگی فئودالی فرار کند به مشهد رفته و پناه به امام رضا (ع) برده است. آقای نوراللهیان که نماینده آیتالله خامنهای در کتابخانه ملی بود یک روز از من خواست که خاطرهای که از پدرم به یاد دارم برای آنها نقل کنم. خاطره این بود که در سال 1300 که نه پست و تلفن و نه بانکی بود و تا مسافری از ارومیه به تهران و مشهد بیاید ماهها طول میکشید. پدرم میگفت در مشهد زندگی را به سختی میگذراندم و چندین روز بود غذا نخورده بودم، به حرم امام رضا(ع) رفتم و گفتم اکنون که به شما پناه آوردم اینگونه از مهمان پذیرایی میکنید. پدرم گفت داشتم از حرم بیرون میآمدم که شخصی قد بلند من را صدا زد و گفت آقا این بسته را به شما دادند، بستهای دستمالپیچ به من داد و تا کفشهایم را تحویل بگیرم دیگر آن شخص را ندیدم. وقتی به حجره برگشتم دستمال را باز کردم، پول زیادی درون دستمال بود و تا روزی که در مشهد بودم یکی از پولدارترین طلبهها در مشهد بودم. پدرم تا زمان به توپ بستن مسجد گوهرشاد توسط رضاشاه به تهران آمد و میخواست برای فراگیری علم و ادامه تحصیل به نجف برود که منصرف شد و در تهران ازدواج کرد و ماندگار شد.
میر جلالالدین محدث ارموی در کنار جلال آل احمد و حجتالاسلام سید علی آل احمد برادرزاده جلال در مجلس عروسی مهدی آل احمد خواهرزاده جلال آل احمد
پدرتان حوزه را تا چه مقطعی ادامه میدهد؟
پدرم تحصیلات مقدماتی را در ارومیه فرا گرفت سپس به مشهد رفت و در سال ۱۳۲۰ خورشیدی به تهران آمد و در کتابخانه ملی به خدمت مشغول شد. در سال ۱۳۳۵ به تدریس در دانشکده الهیات پرداخت که تا سال ۱۳۴۷ خورشیدی ادامه داشت. یکی از استادان او علامه سید حسین عرب باغی به او لقب محدث ارموی داد. وی تا آخرین روز عمرش به تألیف و تحقیق متون کهن اشتغال داشت. او داماد سید احمد طالقانی یعنی شوهر خواهر جلال آلاحمد بود.
چه اتفاقی میافتد که پدرتان به تهران میآید؟
در دورهای که مسجد گوهرشاد را به توپ میبندد در مشهد چند روزی او را دستگیر میکنند و بعد متوجه میشوند که در زمان وقوع واقعه گوهرشاد در حجره بوده و وی را آزاد کردند. وی سپس به تهران میآید و تا سال 1348 در دانشگاه بود و سپس بازنشسته شد. وی به دعوت آقای فروزانفر به دانشگاه دعوت شد برای تدریس اما او کتابخانه ملی را استراحتگاه خوبی میدانست و با بزرگانی مانند سید نصرالله تقوی، محیططباطبایی و سعید نفیسی همنشین بود و چون در بخش خطی کتابخانه بود تعداد بیشماری از بزرگان به کتابخانه نزد او میآمدند. اما اختلافی که با دکتر بیانی رئیس کتابخانه پیدا کرد باعث شد دعوت فروزانفر را برای تدریس در دانشگاه بپذیرد و به دانشکده الهیات بیاید. پدرم فکر میکرد از برخی چیزها رها شده اما اینگونه نبود بلکه از چاله درآمد و به چاه افتاد. تا سال 1348 و 10 سال باقی مانده عمرش فقط و فقط تصحیح میکرد.
پدرتان همدوره چه کسانی بود؟
وی هم دوره آقای شهابی، ذبیحالله صفا، عبدالحمید بدیعالزمان کردستانی، فروزانفر و... بود
آیا پدرتان با خانواده این افراد نیز رفت و آمد داشت؟
خیر. پدرم فردی منزوی بود و از دوستان نزدیکش میتوان به اقبال آشتیانی، سید جمال اخوی، عبدالحمید بدیعالزمان کردستانی اشاره کرد و خیلی با رفیقهایش ارتباط زیادی نداشت.
رابطه پدرتان با جلال آل احمد چگونه بود؟
رابطه پدرم با جلال آل احمد بسیار خوب بود. جلال و شمس از آن تودهایهای صدر درصد بودند ولی هیچگاه در عرض این سالیان یاد ندارم که به خانه ما بیایند و به پدر ما حرفی بزنند و او را به حزب توده دعوت کنند غیر از احترام و حرمت بین این دو چیز دیگری نبود. شمس دایی کوچک ما مقالهای با عنوان «در کنار فرات» در زمان فوت پدرم نوشت و تلفن کرد که مقاله را در جایی چاپ کن. بزرگداشتی در کتابخانه مجلس برای پدرم گرفتند و این مقاله در آن مراسم به چاپ رسید. شمس میگفت وقتی محدث به خواستگاری خواهر ما آمد از تیپ و رفتارش خوشم نیامد تا اینکه محدث کلیه راستش را عمل جراحی کرد و من آن زمان یکساله بودم. شمس گفت بچههای محدث کوچک بودند و من شبها بیمارستان نزد وی میخوابیدم و بعد از اینکه خوب شد، به دیدنش رفتم خواست جبران محبتهایم را بکند یک دوره کتاب تفسیر قرآن (گازر جرجانی) به من داد. من نمیدانستم که کتاب قرآن تفسیر به این بزرگی داشته باشد. شمس در این مقاله نوشته بود ما سرگرم مبارزات حزب توده بودیم میدیدیم که اطراف محدث پر از نسخههای خطی است. اکنون میبینم که محدث موفق بود و من بازنده.
آدمی که در سن 75 سالگی چنین اعترافی بکند بسیار مهم است، پدرم مثل من از صبح که از خواب بیدار میشوم سرگرم کار تصحیح بود تا شب.
تصویری از جلال به یاد دارید؟ وقتی جلالآل احمد فوت کردند شما چندساله بودید؟
تصویر جلالآل احمد بسیار جلوی خاطرم است و با خانم دانشور بیشتر در ارتباط بودم. وقتی جلال فوت کرد من 18 ساله بودم.
شما به نوعی در مسیر پدرتان حرکت کردهاید و اهل علم و تحقیق هستید. دیگر اعضای خانواده شما هم در همین مسیر حرکت کردند؟
6 برادر و دو تا خواهر دارم. مادرم اهل طالقان بود و شیخ آقا بزرگ طهرانی دایی مادربزرگم است. پدرم هم بر این باور بود که من ادبیات و الهیات خواندم و داییهایتان که از شهرت بالایی برخودارند همین رشته را خواندند و هر سه داریم از گرسنگی میمیریم! پدرم به ما میگفت باید ریاضی و طبیعی بخوانید و یا به هنرستان بروید. برادر ارشدم علی به اجبار ریاضی خواند و کلاس دوازدهم رفوزه شد وقتی دیپلم گرفت 19 ساله بود که ترجیح داد الهیات بخواند. چهار سال در مشهد شاگرد اول بود، سپس میخواست به مصر برود و دکترا بگیرد ولی دید ادامه تحصیل بدهد 10 سال طول میکشد. همان سال کنکور داد و فوق لیسانس ادبیات عرب قبول شد و تا مرحله دکتری ادبیات عرب را ادامه داد.
خودتان چطور؟ تحصیلاتتان از همان ابتدا در حوزهای بود که اکنون در آن مشغول تحقیق و پژوهش هستید؟
نوبت به من هم رسید همان نصیحت پدر تکرار شد که رشته الهیات را انتخاب نکنم و طبیعی و ریاضی بخوانم که من زیست شناسی خواندم و برای فوق لیسانس رشته کتابداری را انتخاب کردم. میخواستم به خارج ازکشور بروم و پزشکی بخوانم. در سال 1358 پدرم فوت کرد و من در ایران ماندگار شدم. بعد از اینکه زیستشناسی خواندم کارمند لغتنامه دهخدا با مدیریت دکتر جعفر شهیدی شدم که بهترین دوره عمر من بود و بعد از آن لغتنامه دهخدا دچار نشیب شد. من همیشه دیرتر از شهیدی به کتابخانه وارد میشدم و هیچگاه به من نگفت اینجا اداره است و باید سر ساعت در این مکان حضور داشته باشی. فقط یکبار که من دیر آمده بودم پاسخ سلام مرا داد و تنها به ساعتش نگاه کرد و این از هر سخنی برای من بدتر بود.
چرا میگویید لغتنامه دچار افت شد؟
دو سال پیش از من خواستند درباره دکتر دبیرسیاقی در لغتنامه صحبت کنم رئیس جدید فکر نمیکرد من اینقدر تند درباره لغتنامه صحبت کنم و بعد از آن من دیگر به لغتنامه دهخدا نرفتم. تا زمانی که دکتر شهیدی زنده بود موسسه لغتنامه دهخدا معتبرترین نهاد علمی ایران بود اما متاسفانه بعد از فوت وی لغتنامه به جولانگاهی تبدیل شد. وقتی من این سخن را مطرح کردم رئیس لغتنامه بسیار ناراحت شد.
با این مواردی که بیان کردید شما در کنار یک مثلث دانشی رشد کردهاید. یک ضلع پدر، ضلع دیگر داییهایتان و ضلع بعدی مرحوم آقا بزرگ تهرانی است و هر ضلع این مثلث را که مشاهده میکنی یک شخصیت بزرگ را میبینی که در راس آن پدرتان است در رشته الهیات و تفسیر قرآن و رجال و ضلع دیگر آن داییهایتان در حوزه ادبیات داستانی و ضلع دیگر خاندان شیخ آقا بزرگ تهرانی که فهرستنویس نسخههای خطی هستند، در چنین خاندانی بالنده شدن نشان میدهد که شما از کودکی با تاریخ و تصحیح نسخههای خطی بزرگ شدهاید و این از علاقه شما به تصحیح است. خودتان بیشتر در این زمینه بگویید.
علینقی منزوی و احمد منزوی پسرهای آقابزرگ تهرانی هر دو از مصححان برجسته هستند و افرادی که در آن مثلث قرار گرفتهاند ناخودآگاه به موضوع تصحیح نسخههای خطی روی آوردهاند. علاقه من از همان نوجوانی تاریخ بود و به تاریخ ایران عباس اقبال آشتیانی دلبستگی داشتم. تا زمانی که پدر زنده بود به ایشان کمک بسیاری میکردم. 27 ساله بودم که پدر فوت کرد. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی میخواست مرا به استخدام دربیاورد که بازرگان اولین کادو را برای ما آورد که تا پنج سال استخدام ممنوع است. در همین پنج سال که بیکار بودم به کتابخانههایی مانند مجلس، ملک، کتابخانه مرکزی دانشگاه میرفتم و با نسخههای خطی سرگرم میشدم.
نخستین کتابی که تصحیح کردید چه بود؟
اقبال آشتیانی تصمیم گرفته بود تاریخ ایران را تا آخر بنویسد. «تاریخ مغول» که از ابتدای حمله چنگیز تا تاسیس دولت تیموری را شامل میشد از اقبال به چاپ رسیده بود و وی میخواست این سلسلههای تاریخی را ادامه دهد. من زمانی که در کتابخانه مرکزی دانشگاه مشغول جستجو بودم یک دست نوشته چند برگی از عباس اقبال آشتیانی پیدا کردم که به تیموریان اختصاص داشت. وی تازه میخواسته تیموریان را آغاز به نگارش کند که مرگ فرصت به ایشان نداد. من این چند برگ دستنوشته را گرفتم و چون اسم نداشت نامش را «ظهور تیمور» گذاشتم زیرا اقبال تازه میخواسته تیموریان را شروع به نوشتن کند. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی این کتاب را دید و چون به ما حقوقی نمیدادند گفتند اگر کتابی دارید بیاورید ما آن را چاپ کنیم. دومین کتابم هم «آثار تاریخی تهران» نام داشت که مرحوم سید محمدتقی مصطفوی خزانهدار انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و رئیس باستانشناسی ایران آن را به رشته تحریر درآورده بود.
این کتاب دربردارنده چه مطالبی از تهران بوده است؟
مصطفوی تصمیم داشت این کتاب را در چند جلد بنویسد. یک جلد کتاب فقط به اماکن متبرکه مربوط میشود، سید نصرالدین، چهل تن، امامزداه بی بی خاتون، امامزاده سکینه، امامزاده فرات و... تمام امامزادههای تهران از عبدالعظیم تا درکه را در این کتاب گردآوری کرده و نوشته است. در این کتاب به امامزادههایی پرداخته شده که دارای شجرهنامه هستند و بر اساس اسناد تاریخی به امامزادهها اشاره شده است زیرا مصطفوی باستانشناس بوده و به مستندات پرداخته است. امامزادهها را مصطفوی با اشراف کامل نوشته است و اگر امامزادهای نامش در این کتاب نیست ساخته و پرداخته امروز است. این کتاب با عکس است و میخواسته آن را ادامه بدهد که فوت کرده است. پس از فوت مصطفوی رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت ما که حقوق نمیتوانیم بدهیم دستنوشتههای مصطفوی را دستهبندی کنید و برای ما بیاورید تا آن چاپ کنیم. این کتاب بسیار مستند است. مصطفوی بر این باور بود که شاید در اثر عواملی (زلزله و سیل) امامزادهها که در درکه است آسیب ببیند و باید اصالت این امامزادهها حفظ شود.
یکی دیگر از آثار شما که به کار تهرانپژوهی میآید مرآهالبلدان تالیف محمدحسن خان اعتمادالسلطنه است درباره این کتاب نیز توضیح بدهید.
ما کتاب بسیار معتبری با نام معجمالبلدان داریم که به زبان عربی است و با اینکه هزار سال از تالیف آن گذشته اما هنوز اعتبار دارد و مانند یک سند است. اعتمادالسلطنه که وزیر ارتباطات ناصرالدین شاه بوده این کتاب را ترجمه میکند و هم به حکام و ولایات نامه مینویسد که تاریخچه شهر، مشاهیر و اینکه آب شرب هر ولایت چگونه است بنویسید و برای ما به مرکز بفرستید و بر اساس این نوشتهها کتاب مراهالبلدان را شروع به نوشتن میکند و وقتی به حرف جیم میرسد هم ناصرالدین شاه میمیرد هم اعتمادالسلطنه. تا حرف جیم این کتاب 2700 صفحه دارد و شهرها از الف تا جیم آمده است. درباره جاجرود 6 صفحه نوشته است و اینها سندهایی برای آینده است.
پس شروع کار شما با دو کتابی آغاز شده که یادگاری از دو دانشمند بوده و شما آن را به عرصه چاپ رساندهاید؟ از کتابی بگویید که خودتان به تنهایی تالیف کردهاید؟
«مکاتبات ایران و انگلیس» (درباره پناهندگی فرهاد میرزا معتمدالدوله به آن سفارت) کتاب بعدی من بود که تالیف کردم. ماجرای کتاب این بود، تابستانها که بیکار بدم به کتابخانه پدرم میرفتم تا آنجا را تمیز کنم. هنگامی که در کتابخانه پدرم بخش خطی را از چاپی جدا میکردم یک کتاب چند برگی جزوهمانند پیدا کردم که به شکل نامه بود. (33 نامه) این نامهها بین نخست وزیر ایران و سفیر انگلیس در ایران رد و بدل شده که وقتی خدمت دکتر نوایی رفتم و تا این نامهها را دید، گفت که اسنادی بسیار ارزشمند هستند. فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه به سفارت انگلیس پناهنده میشود، نخست وزیر نامه مینویسد و مامور میفرستد که این شخص ایرانی است و ما باید وی را محاکمه کنیم در این جریان 33 نامه بین این دو نفر رد و بدل میشود که از لحاظ تاریخی بسیار مهم هستند. اصل نامهها نزد ما بود و من آن را تصحیح کردم و به چاپ رساندم.
وقتی کارنامه کاری شما را میبینیم تقریبا در همه زمینهها تصحیح داشتهاید، درباره آتشکده آذر، یوسف و زلیخا، سفرنامه جنوب، تاریخی، ادبی، طبی، فقهی. آثارتان را چگونه دستهبندی میکنید؟
در سه دسته میتوان کارهایم را تقسیمبندی کرد. نخست تاریخی، جغرافیایی، دوم ادب فارسی با توجه به تذکرهها و آتشکده آذر، صحف ابراهیم و مجمعالنفایس هر سه تذکره هستند و من علاقه به شرححالها بیشتر دارم که این هم نگاه تاریخی دارد. سومین دسته نیز پزشکی ایرانی است که آن طب سنتی نمیگویم زیرا این کلمه اینقدر متداول شده و برای من جالب نیست و من آن را پزشکی ایرانی نامیدهام.
چگونه شد که به آثار پزشکی علاقهمند شدید؟
من تقریبا حدود 50 جلد کتاب تاریخی تصحیح کرده بودم تا اینکه کتابی به نام «مطرح الانظار فی ترجم اطباء الاعصار و فلاسفه الامصار» تصحیح کردم. این کتاب نوشته عبدالحسین زنوزی تبریزی فیلسوفالدوله بود. وی پزشکان معروف را از صدر اسلام تا دوره قاجار در سه جلد نوشته است. جلد اول شامل پزشکانی هستند که از حرف الف تا سین شرح حالشان نوشته شده است وقتی این کتاب را تصحیح کردم علاقهمند به حوزه پزشکی شدم و دیدم پزشکان ما اهل تصحیح متون پزشکی نیستند، این شد که کمی تاریخ را رها کردم و به متون کهن پزشکی پرداختم زیرا متون پزشکی ارزش بیشتری دارد.
آخرین کتابی که به آن پرداختهاید، در چه حوزهای بود؟
آخرین کتاب نیز «منهاج البیان في ما یستعمله الانسان» نوشته ابن جزله، یحیی بن عیسی به زبان عربی است. وی هزار سال پیش این کتاب را نوشته است یعنی هشتاد سال بعد از فوت ابن سینا. دو مترجم که از هم خبر نداشتهاند این کتاب را به فارسی ترجمه کردهاند. این دو ترجمه را در 850 صفحه تصحیح کردم که سال گذشته چاپ شد و کار بسیار بسیار دشواری بود.
شما کتابی با نام «صیدیه» دارید که منبع ارزشمندی در احکام شکار و صید و کشتار حیوانات است. کمی درباره این کتاب بگویید.
مولف کتاب «سید حسین بن روح الله حسینی طبسی» است که از خفقان فکری صفویان به دربار «ابراهیم قطب شاه» در هند پناه برده است. کتاب صیدیه یکی آثار ارزشمند است که در زمینه صید و شکار در قرن دهم هجری به زبان فارسی در هندوستان نوشته شده و خوشبختانه چند نسخه خطی از آن از آفات و اتفاقات مصون مانده و به دست ما رسیده است. کتاب درباره مسایل فقهی است که اگر کسی شکاری انجام دهد در چه صورت حلال و در چه صورت حرام است و بخش دیگر آن جانورشناسی است. در این کتاب اطلاعاتی درباره طب سنتی وجود دارد که بسیار مفید است اما پزشکان ما بر این مساله عناد دارند و فکر میکنند این دکان و دستگاهشان را تعطیل میکند بلکه اینطور نیست.
در حال حاضر مشغول تصحیح یا نگارش چه اثری هستید؟
کتابی در دست نگارش دارم که شاهکار است. حجتی کرمانی پرسید چه کتابی در دست نگارش دارید. وقتی دربارهاش برایش شرح دادم. گفت: این کتاب به درد طلبهها میخورد. «شاهد ساده» نام کتابی است که مولف آن محمدصادق مینای اصفهانی است که تخلص خود را مینای اصفهانی گذاشته و سال 1056 آن را نوشته است. بیشتر شبیه دانشنامه است مثل نزهتالقلوب که 5 فصل و یک خاتمه را دربرمیگیرد. هر کدام از فصلهایش 110 باب است. این کتاب 445 باب است و از توحید، عدل و نبوت گرفته تا گرفتن ناخن، نوره کشیدن و چیزهایی که مبتلابه انسان است در آن گردآمده است. دارای اشعار فراوان است و ضربالمثلهای جالبی دارد و بسیار متن ارزشمندی است. من دو باب را تصحیح کردم و فعلن در باب سوم هستم و آرام آرام دارم کار را انجام میدهم. میخواستم مقاله سوم را جدا چاپ کنم که دلم نیامد آن را تکه تکه کنم و میخواهم آنها را یکجا به چاپ برسانم. دو کتابم حروفچینیشده و دارم فهرستهایش را درمیآورم.
«خلاصهالاخبار فی احوال الاخیار» نوشته خواندمیر کتابی است که مشغول فهرستنویسیاش هستم. سه کتاب مهم تاریخ ایران دارد: نخست روضهالاصفا، حبیبالسیر و دیگر خلاصهالاخبار است. مولف نوه شخصی است که روضهالاصفا را نوشته است. یعنی پدربزرگ کتابی نوشته که جمشید کیانفر آن را در 16 جلد تصحیح کرده است. نوه بر این باور بود که 16 جلد برای آدمها سخت است و من کتاب جد خود را خلاصه میکنم که بعد از 15 سال که خلاصه را نوشته دیده خیلی خلاصه است کمی به آن بال و پر داده و به شکل «حبیبالسیر» ارائه داده است. این سه کتاب تاریخ ایران را دربرمیگیرد که اگر پژوهشگری بخواهد در زمینه خوازمشاهیان تحقیق کند ناگیر است که به یکی از این سه کتاب مراجعه کند. این کتاب دایرهالمعارف بزرگ اسلامی حروفچینی کرده و در 1100 صفحه تنظیم شده است.
کتاب بعدی مقاله سوم خلد برین است که در تاریخ بنیامیه و بنیعباس بسیار مهم است و پیشتر جلدهای قبلی را درآوردهام. قرار است این کتاب را انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به چاپ برساند.
تصمیم ندارید خلدبرین را کامل کنید؟
این کتاب را تکه تکه چاپ کردهام اگر بخواهم کامل آن را چاپ کنم باید پنج سال صبر کنم در نهایت شاید ناشری پیدا شود و سهم بقیه ناشران را بخرد و متحدالشکل آن را به چاپ برساند. آشیخ عبدالله نوری روزی مرا دید گفت: من یک جلد از خلدبرین را باید از موقوفات افشار در شمیران بخرم یک جلد را از میراث مکتوب در خیابان انقلاب بخرم و یک جلد را به پل امیربهادر بروم و از انجمن آثار و مفاخر فرهنگی آن را خریداری کنم.
جلد نخست با نام صفویان را بنیاد موقوفات افشار چاپ کرد. وقتی من تیموریان را تصحیح کردم که جلد پیشین آن است زندهیاد افشار گفت من تیموریان را چاپ نمیکنم این شد که کتاب را به مرکز پژوهشی میراث مکتوب دادم. جلد بعدی مغول بود که آقای دکتر ایرانی آن را چاپ نکرد و من آن را به پژوهشگاه علوم انسانی دادم. حالا اگر بعد از سالها ناشری پیدا شود و همه را یکجا چاپ کند کار شایستهای انجام میدهد.
برای شما به لحاظ فنی این سه حوزه چه تفاوتی در تصحیح دارند؟
تفاوتی ندارند من اولین و دومین کتاب پزشکی را که چاپ کردم دوستان و همکارانم ایراد گرفتند که مگر پزشکی خواندهام گفتم مگر آقای محقق پزشکی خوانده است که دارد کتابهای پزشکی منتشر میکند. محمد مشیری کتاب «ارشادالزراعه» که مهمترین کتاب کشاورزی ایران است را تصحیح کرد. برای تصحیح یک کتاب باید به آثار مختلف مراجعه کرد تصحیح یک متن بیشتر پشتکار میخواهد. تصحیح متن برای من بازنشسته بهترین کار است.
یعنی تصحیح علم محض نیست؟
علم محض هست ولی حوزههای مختلف را میتواند دربربگیرد.
اگر با واژه تخصصی برخورد کنید چه میکنید؟
تمام اینها در لغتنامهها آمده است اگر شیوه تصحیح را بلد باشید و بر اساس نسخه اقدم کار خود را آغاز کنید میتوانید بهدرستی کار خود را پیش ببرید. شیوههای تصحیح ارتقاطی تصحیح تک نسخه است. بیشتر شیوه تصحیح کار محتوایی است و میتوانید به متنهای مختلف مراجعه کنید که این واژه درست است یا خیر؟
میرهاشم محدث و سید سعید میرمحمدصادق
برخی در متون کهن دست میبرند تا مخاطب راحتتر آن را بخواند. نظر شما در این باره چیست؟
نه من اینگونه تصحیح نمیکنم. کتاب معتبری را پدرم تصحیح کرد با نام «النقض عبدالجلیل قزوینی رازی» (قرن ۶) که شامل مطالب جغرافیایی، تاریخی و مذهبی بود. برادر بزرگم علی گفت این را تلخیص کنیم و من مخالف این کار بودم مثل این است که گلستان سعدی را در دو باب چاپ کنید. شاید به دلیل اینکه جوانها گرایشی به آن پیدا کنند آثاری مانند مرزباننامه، کلیلهدمنه و... را گزیده چاپ کنیم اما اینکه بخواهم اصل کتاب را گزیده کنم مخالف این کار هستم. حتی اگر برخی جاها را نتوانم بخوانم نقطهچین میگذارم و میگویم یک چیزی شبیه این نقاشی شده است و کاتب نیز نتوانسته آن را بخواند اما مواردش بسیار کم است. زمانی که نزهت القلوب را تصحیح میکردم گفته بود اگر این گیاه را با عرق بخورند شفا میگیرند. با خودم فکر کردم که عرق 50 سال است که این اصطلاح را بهکار میبرند. قبلن مُسکر میگفتند. اینقدر دنبال این واژه بودم دیدم مَرق است یعنی گوشت مرغ را با نخود بپزند و این گیاه را در نخود بریزند بخورند و برای فلان درد کارساز است.
در خلاصهالاخبار لغتی بود که در هیچ لغتنامهای آن را پیدا نکرده بودم که به فرهنگستان زبان رفتم و پس از جستوجوی فراوان نتوانستم آن را پیدا کنم. گفتند این لغت فقط در متن تو آمده است و آن را وارد دایره لغات خود کردند. مورد دیگر درباره مارها بود که چطور زندگی میکنند و چگونه زاد ولد میکنند. نوشته شده بود که مارهای بزرگ معمولن مارهای کوچک را میخورند بنابراین سمیت این مارها دو برابر میشود مانند زنانی که با زنان دیگر مشورت میکنند! در یک متن جدی به چنین نوشتهای برمیخوریم. این نشان میدهد که نویسنده در زمان خودش یا از زنش یا از جامعه زنسالار آن موقع شکایت داشته است.
تصحیحهایی که انجام دادهاید چقدر مورد توجه پژوهشگران اروپایی قرار گرفته است؟
ما در میدان انقلاب زندگی میکردیم روبهروی کوچه مشتاق که خانه ما قرار داشت پستخانه بود من سه نسخه از عبدالله حافظ ابرو را روی میز گذاشتم و میخواستم برای دوستانم پست کنم خانمی بود که داشت عطف کتابها را میخواند. گفت شما روی حافظ ابرو کار میکنید و با دیدن چهره و لهجهاش متوجه شدم که ایرانی نیست. تا اسم مرا روی کتاب دید گفت من در آکسفورد کتابهای شما را تدریس میکنم و بسیار مسلط در تاریخ مغول بود.
گفتم من تا به حال پایم را از ایران بیرون نگذاشتم گفت: مگر شما خلدبرین و تقویمالتواریخ را تصحیح نکردید. همین مساله باعث شد باب آشنایی ما باز شود و در سفری که در ایران بود به کاشان رفتیم. وی بسیار شیفته سوهان بود و با لذت سوهان میخورد.
برادرم که در سوئد زندگی میکند میگوید هر کتابی چند ماه بعد از انتشار در کتابخانه اوپسالای سوئد است اما در ایران اینگونه نیست.
تا به حال شده بگویید از تصحیح خسته شدم و دیگر ادامه نمیدهم؟
خیر امیدوارم چنین روزی نیاید. بسیار خسته میشوم گاهی اوقات بدن درد میگیرم اما هیچگاه نمیگویم که خسته شدم.
به کدام یکی از کتابهایتان بیشتر دلبستگی دارید.
من در مصاحبههایم گفتم کتابها مانند فرزندانی است که وقتی از پدر میپرسی کدام بچهات را بیشتر دوست داری نمیتواند یکی را انتخاب کند. اما اینبار با قاطعیت میگویم نزهتالقلوب. این کتاب شاهکار است از لحاظ لغت و سبک نوشتن و انسجام نسخه بینظیری است. کتاب دانشنامه است و در 10 علم است. زانکه در اندر حکمت و منطق و معانی و بیان در نجوم و طب و فقه و شعر و اخبار و کلام است.
این کتاب در سه فصل تنظیم شده است و یک فصل آن انسان نام دارد و از مغز سر تا کف پا را تشریح میکند و برای 700 سال پیش است. از لحاظ مسایل روحی و احساسی فصل انسان میتواند به تنهایی یک کتاب باشد. مقاله اول در گیاهشناسی و جانورشناسی و سنگشناسی است سپس قسمت اصلی آن جغرافیا است و نصف کتاب به جغرافیا میپردازد. درباره شهرهایی چون ایران، عراق مصر، افغانستان مطالبی آمده و مسافت آنها نیز نوشته شده است مانند مسافت مکه تا مدینه. در مقدمه کتاب نوشتهام سه سال و نیم روزی 10 ساعت وقت مرا گرفته است. روزانه با این کتاب بسیار سر کردهام. سعی کردهام چیزهایی ارائه بدهم که بعد از 40 سال کتاب تجدیدچاپ میشود نشان بدهد که چقدر روی کتاب کار شده است.
آیا تا به حال کتابی را به همسرتان پیشکش کردهاید؟
«نزهتالقلوب» که عصاره زندگی من بود تقدیم کردم به همسرم شهرزاد سپاهیان.
عنوان یک شخص امضای کار اوست و میتوان فهمید که از چه دورهای کار کرده و در این حوزه برند شده است. ناشر از امضای نویسنده بهرهمند میشود و مولف نیز از امضای ناشر بهرهمند میشود. برای برخی از ناشران این شبهه ایجاد شده است که کتابهایی چاپ کردهاند که سمت و سوی کتابسازی دارد. در تصحیح متن چقدر میتوان کتابسازی کرد؟
بسیار زیاد. اما وقتی در این وادی میآیی باید درست کار کنی. اکنون 40 سال از مرگ پدرم میگذرد و من سعی نکردم و نگذاشتم حرف و سخنی درباره پدرم گفته شود. مساله بسیار مهمی است یادم است که ظهور تیمور را منتشر کردم میگفتند کتابها برای پدرش است و این دارد به نام خودش کار میکند. من این سخنان را تحمل و کار کردم و وقتی کتابهایم به پنجم و ششم رسید. گاهی میگفتند تحقیقی نیست و پاورقی ندارد. اما در پایان وادار شدند بپذیرند که من روی تصحیح جدی کار میکنم. باید بگویم وقتی در این وادی میآیید جوری راه بروید که شبههای برای کسی ایجاد نکنید.
بزرگداشتی برای پدر شما در ارومیه گرفتند و باستانی پاریزی در این مراسم سخنرانی جالبی داشتند. از آن روز و سخن استاد تاریخ بگویید.
پدرم کتابی با نام کتاب النقض عبدالجلیل قزوینی رازی داشت و چون برای قرن ششم بود. پدرم خود متن کتاب را که چاپ کرده 700 صفحه شده اما 1500 صفحه تعلیقات به آن افزوده است. کتاب در سه جلد است، یک جلد متن و دو جلد تعلیقات. من نیز کتاب «مجمعالانساب» تالیف محمدبن علی بن محمد شبانکارهای را چاپ کرده بودم که از آدم تا روزگار مغول را دربردارد. من روی جلد دوم کار کردم که شامل سلسلههای صفاریان، سامانیان، غزنویان، دیالمه، سلاجقه، غوریان، ملاحده و خوارزمشاهیان بود و جلد نخست را که شامل شیث، ادریس، نوح، هود، صالح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یوسف، ایوب، شعیب، موسی و... بود نپرداختم. باستانی پاریزی در آن مراسم گفت: یک پدر میرجلال محدث میشود که کتاب یک جلدی را سه جلد میکند و پسری دارد که کتاب دو جلدی را یک جلد میکند. گفتم استاد نیمه نخست را نیز حتمن تصحیح میکنم و این کار را انجام دادم.
وضعیت کاغذ در کشور، در انتشار کتابهای تصحیح چه تاثیری میگذارد؟
گاهی میبینیم که تنها 100 یا 200 نسخه کتاب چاپ میشود. رسول جعفریان بزرگترین کمکی که به اهل علم کرد زمانی بود که رئیس کتابخانه مجلس بود. میگفت چاپ اول در هزار جلد حقالتالیف را به مولف بدهند، سپس 200 نسخه چاپ میکرد. میخواهم این پیشنهاد را به حجتی کرمانی نیز بدهم.
میرهاشم محدث، مصحح نسخههای خطی در پایان سخنانش ما را میهمان سرودهای از ادیب برومند کرد. چکامهای که ادیب به عشق ایران سروده بود و محدث نیز با همان عشق و دلبستگی به وطن آن را خواند:
من ايرانيم باشد ايران سرايم
به وصف سرايم، قصيدت سرايم
درخشنده فرهنگ ايران زمين را
ستايشگر قدر و فرّ و بهايم
ز ايران همه شوق پا تا به فرقم
ز ايران همه شور سرتا به پايم
تو گويى يكى ارغنونم خوش آوا
كه از پنجه اوست دلكش نوايم
به ميراثِ پر ارج دانشورانش
چنان بستهام دل كه از خود رهايم
هنرهاى زيباى اين سرزمين را
به جان دوستدارم، به چشم آشنايم...
نظر شما