من با دکتر مصفا همکلاس بودم، وقتی رفتم دانشگاه، پدر و مادر دکتر مصفا در قم زندگی میکردند ایشان سال ششم ادبی در تهران به مدرسه دارالفنون رفته و بعد هم به دانشکده ادبیات آمده بود همکلاس و مبصر ما بود
«من با دکتر مصفا همکلاس بودم، وقتی رفتم دانشگاه، پدر و مادر دکتر مصفا در قم زندگی میکردند ایشان سال ششم ادبی در تهران به مدرسه دارالفنون رفته و بعد هم به دانشکده ادبیات آمده بود همکلاس و مبصر ما بود و حضور و غیاب میکرد، من با شخص دیگری و دکتر مصفا هم با کس دیگری ازدواج کرد. دکتر مصفا 3 یا 4 سال از من بزرگتر است، مثل اینکه یک سال میخواسته طلبه شود درس طلبگی هم خوانده است، بعد ادامه نداد، من بعد از 5 یا 6 سال نتوانستم به زندگی مشترک با شوهر اول ادامه بدهم، با وجود اینکه یک فرزند دختر هم از ایشان داشتم، طلاق گرفتم، دکتر مصفا هم جدا شده بود ولی فرزند نداشت، سرانجام سال 1342 ما با هم ازدواج کردیم. البته مصفا به مناسبت اینکه شاعر بود و پدر من هم شاعر بود ـ و در خانه ما هم همیشه به روی همه باز بود- به خانه ما میآمد و با دوستان مشترک، خدمت پدر من میرسید، این ارتباط وجود داشت، من در خانهای بزرگ شده بودم که همیشه مجلس شعر و شاعری در آن بود بالاخره به این مسایل علاقهمند بودم، غافل از اینکه آدم با یک آدم هنرمند ازدواج کند خیلی اذیت میشود خیلی سخت بود خلقیات و روحیاتی خاص دارند البته دکتر مصفا مرد عاقلی است در زندگی اهل خانواده و اهل زندگی و بچه و... است البته کجخلقیهایی داشت که من را اذیت میکرد، آدم خیلی مسئولیتپذیر و با غیرتی است، الحمدلله از سال 42 تا الان که 55 سال میشود با هم زندگی کردیم، از طرفی هم چون در دانشگاه با هم همکار بودیم، در خیلی از موارد سلیقههای نزدیک به هم داریم یعنی نه اینکه سلیقه ما بعد از اینکه با هم ازدواج کردیم مثل هم بشود، بلکه سلیقه ما در زمینه ذوقی و شعری و ادبی و این مسایل، قبل از اینکه با هم ازدواج کنیم به طور طبیعی بود، غالبا با هم شعر میخواندیم و نقد و بررسی میکردیم، مثلا هر دوی ما با شعر نو و این مسایل موافق نبودیم چون من هم تحت تاثیر پدرم بودم موافق نبودم اصلا من و مصفا با این شعر نوییها ارتباطی نداشتیم، یادم میآید اوایل که شعر نو رواج پیدا کرده بود، چند تا از این شعرای نوسرا خیلی به سراغ پدر میآمدند، وقتی که مشیری و نادرپور شعر میخواندند پدرم خیلی از شعر این دو خوشش میآمد ولی از نیما خوشش نمیآمد.
دکتر مصفا آدمی است که خیلی در مبادی عقایدش صادق است، شکایتهایی که میکند آن دردی است که از ته دلش بیرون میآید و راست میگوید، در حقیقت آدمشناس خیلی خوبی است آدمها را خیلی خوب میشناسد در حالیکه من گیج و ویج بودم و نمیشناختم، مثلا بعضی اوقات پیش میآمد که بر سر قضاوتهایی که در مورد بعضی آدمها میکرد دعوا و مشاجره میکردیم، ولی بعدها مثلا ده سال بعد میفهمیدم که چقدر راست میگفت من آدم ساده لوحی بودم و خیال دیگری میکردم...»
امیربانو کریمی در بخشی دیگر از این مصاحبه به ایبنا گفته است: «من در مقدمه نسخه اقدم که قسمتی از شعرهای دکتر مصفا است و پارسال توسط رضا جعفری چاپ شد اظهارنظر کردهام. از لحاظ قصیدهسرایی خیلی قدر است یعنی واقعا این دوره اگر بخواهیم بعد از ملک الشعرای بهار، دکتر حمیدی و پدر من (امیری فیروزکوهی) فرد شاخصی را معرفی کنیم، قطعا دکتر مصفا است.»
نظر شما