مرتضی بحرانی میگوید: مدرنیتهای که ما لازمش داریم به معنای برون رفتن از سنت نیست چون همواره درون سنت زیست میکنیم، بلکه باید درون همین سنت مدرن شویم و شرها را مهار کنیم.
این استاد دانشگاه در تشریح بیشتر محتوای مقالات کتاب «مقالاتی در باب نقد» بیان کرد: مثلا بحث نیکلاس کمپریدیس این است که چگونه میتوانیم در دوران مدرن که بهدنبال امر مدرن هستیم، همواره سنت و گذشته را هم داشته باشیم، چه باید بکنیم که در دوران مدرنیته سنت به تمامی نفی نشود. درواقع او سنت فکر تفکر انتقادی را نقد میکند و میگوید گفتمان کسانی مثل آدورنو به نفی گذشته منجر میشود، درحالیکه گذشته همچنان با ما ارتباط دارد و ما در عین اینکه در دل گذشته و سنت هستیم به دنبال امر مدرن هستیم. همچنین ادوارد برنشتاین سعی کرده در مقالهاش سویههای پسامدرن اندیشه آدورنور را نقد کند. اینکه کجاها اندیشه آدورنو احتمالا به اندیشه پستمدرن کشیده میشود. ریچارد کنی نیز در نقد خودش با توسل به کسانی مثل ریکو مطرح میکند که خود دنیای مدرن یک نوع بوطیقا و برخاسته از شعرگونگی و تخیل انسان است و شرح میدهد که کجاها این بوطیقا و تخیل مدرن ممکن است به انحراف کشیده شود و اخلاقیات را از بین ببرد.
او سپس درباره اهمیت چنین نگاه نقادانهای به مدرنیته برای جامعه ایران که سالهاست بین سنت و مدرنیته سرگردان است، متذکر شد: سوال من در مقدمهای که بر کتاب نوشتهایم همین است که اساسا چرا باید تفکیکی گسستوار میان سنت و مدرنیته قایل باشیم؟ برخلاف نظر کسانی که تفکیک سنت و مدرنیته را ناروا میدانند و سعی میکنند از آن گذر کنند، من به چنین تفکیکی قائل و واقف هستم. منتها این تفکیک نه یک تفکیک زمانی به این معنا که مثلا ما تا ۱۰۰ سال پیش سنتی بودیم و پس از آن مدرن شدیم؛ که یک تفکیک موضوعی یا به تعبیری دیگر اخلاقی میبینم. از نگاه من سنت به معنای پیشاساختارها و پیشفرضها با ما ادامه دارد و خود من و شما هم از این جهت که در خانواده و در روابط عرفی اجتماعی ـ سیاسی و متن مناسبات روابط زن و مرد قرار داریم یک سنت هستیم. همه اینها از پیشاساختارهای سنت به ما رسیده؛ حالا کجا سنت برای ما مشکلساز میشود و ما شروع به مدرن شدن میکنیم؟ آنجا که در نگاهمان به سنت یعنی گذشته و حتی همین یک دقیقه قبل؛ توانستهباشیم شراراتهای روابط در زندگی را کاهش بدهیم.
بحرانی افزود: به تعبیر من مدرنیته عبارت است از خردورزی برای شناسایی وجودی بودن شر، درحالیکه تفکر سنتی همواره شر را امری عدمی میبیند وسنجشگری و نقد برای مهار این شرارتها دارد. تمام داستان مدرنیته که تقریبا از قرن شانزدهم و در اروپا آغاز شد رسیدن به چنین چیزی است. از ماکیاولی تا هابز تا دکارت به بعد صحبت این است که بشر بهدنبال علم متقنی است که بتواند شرارت را به رسمیت بشناسد و با احاطه دانشی بر آن شرارت مذکور را مهار کند.
به گفته وی، شرارتها در پژوهشهای تاریخی به چهار گروه بنیادین خشونت اعم از (زندان، شکنجه، جنگ، انقلاب، زد و خورد)، شرارت تبعیض، شرارت بهرهکشی و اینکه در جامعه برخی انسانها ابزار خیرات دیگران قرار میگیرند، شرارت تخریب از تخریب تن تا محیطزیست و ... تقسیم میشود و تمامی ناهنجاریهای اجتماعی ذیل همین شرارتها قرار میگیرند. مدرنیتهای که ما لازمش داریم به معنای برون رفتن از سنت نیست چون همواره درون سنت زیست میکنیم، بلکه باید درون همین سنت مدرن شویم و این شرها را مهار کنیم.
این پژوهشگر فلسفه سیاسی در پایان درباره زمان انتشار کتاب گفت: نسخه اولیه کتاب اسفند سال گذشته به ناشر تحویل داده شد و سه ما پیش هم نسخه ویرایش شده را مجدد بررسی کردم و امیدوارم این اثر به زودی منتشر شود.
نظر شما