محسن احمدوندی، دکترای زبان و ادبیات فارسی یادداشتی بر رمان «مرگ در تختخواب دیگری» اثر مرضیه ابراهیمی نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
فرهاد عاشق اسب است و حالا به منزل راوی ـ که گویا نسبت دوستی با او و خانوادهاش دارد ـ آمده است تا اسبهایی را که راوی تازه خریده است ببیند. راوی زنی است متأهل که به همراه همسر و خواهرش، لالا، در خانهای دور از شهر زندگی میکند و باشگاه پرورش اسب دارد. در میان اسبهایی که او تازه خریده است، اسبی به نام «گیسو» وجود دارد که فرهاد یک دل نه صد دل شیفتهاش میشود. گیسو اسبی خاص و ویژه است و حالات و اطواری انسانی دارد و در ساحت استعاری رمان خود راوی است که به فرهاد دلبستگی دارد و با دلبریها و لوندیهایش میخواهد دل او را به دست آورد. هشدارهای کریم، پیشخدمت اصطبل، به عشقبازیهای فرهاد با گیسو نشان از عشقی ممنوعه دارد که در لایه زیرین داستان در جریان است. فرهاد یک روز حین سواری گرفتن از گیسو میافتد و زخمی میشود. لالا پرستاری فرهاد را بر عهده میگیرد و از این زمان به بعد حال و روز فرهاد روزبهروز وخیمتر میشود. نظم ونسق خانواده راوی نیز کمکم به هم میخورد و نابسامان میشود. فرهاد شروع به هذیانگویی میکند و به بیماری روانگسیخته و اسکیزوفرن بدل میشود که رابطهاش با جهان خارج به کلی قطع و در دنیای توهمّات خود غوطهور میشود. دکترها بیماری و مرضی را برایش تشخیص نمیدهند، ناچار دست به دامان رمّالها و جادوگرها میشوند؛ اما از آنها هم کاری ساخته نیست و در نهایت فرهاد میمیرد. این خلاصهای از خط اصلی روایتِ رمانِ «مرگ در تختخواب دیگری» است.
ابراهیمی در این رمان کوشیده است تا با یاری گرفتن از استعاره اسب به بازنمایی عشقی ممنوعه بپردازد. اگر بخواهم از محاسن این رمان بگویم باید از نثر درخشان و توصیفات دقیق آن یاد کنم. نویسنده در این دو زمینه بسیار توانمند ظاهر شده است، اما این رمان ضعفهایی هم دارد.
1ـ بخش اعظمی از رمان را مکثهای توصیفیای تشکیل میدهد که نه تنها رمان را کُند میکند و از حرکت بازمیدارد، بلکه خواننده را نیز خسته و ملول میکند. برای نمونه بخش وسیعی از صفحات آغازین رمان به توصیف گیسو اختصاص دارد، توصیفاتی که اغلب کارکردی در پیشبرد رمان ندارند. بخش گستردهای از صفحات پایانی رمان نیز هذیانهای فرهاد را شامل میشود که بسیاری از آنها را میتوان حذف کرد، بدون اینکه آسیبی به ساختار رمان وارد شود.
2ـ راوی در این رمان بدون هیچ برنامه و هدف مشخصی مدام عوض میشود، گاهی در یک صفحه چندبار راوی تغییر میکند و معلوم نیست که مثلا فلان جمله یا جملات را کدام یک از راویها بر زبان میرانند. بدیهی است که تغییر راوی یکی از تکنیکهای نوین داستاننویسی است، اما این نکته را نباید فراموش کرد که اجرای هر تکنیکی در داستان باید هدفمند باشد و مقصود خاصی را دنبال کند.
3ـ چنانکه گفتم نثر مرضیه ابراهیمی در این رمان نثری است روان با توصیفاتی دقیق و جزءنگر که در صحنههایی از رمان آدمی را شگفتزده میکند، اما متأسفانه این توانایی خوب بر اثر برخی بیمبالاتیها هرز رفته است. زمان فعلها مدام از ماضی به مضارع و از مضارع به ماضی تغییر مییابند، بیآنکه راوی و زمان روایت تغییری کرده باشد.
4ـ گاهی راوی برای یک موصوف سه، چهار و حتی گاهی پنج صفت را پشت سر هم ردیف میکند و این ویژگی سبکی در رمان به قدری پربسامد است که خواننده بعد از خواندن چند صفحه، دیگر به این صفات و معانی آنها توجهی نمیکند. این در حالی است که رمان خوب برای دراماتیزه کردن ماجراهایش باید نمایش دهد و تا حد امکان از کاربرد صفت بپرهیزد، توصیهای که سالها پیش ارنست همینگوی به داستاننویسان و نیمایوشیج به شاعران کرد.
5ـ دخالت راوی در بخشهایی از رمان باعث میشود که سرنخ ماجرا از دست مخاطب دربرود، برای نمونه راوی گاهی وارد رمان میشود و دو سه صفحه درباره عشق و ویژگیهای آن میگوید، اتفاقی که خاصّ رمان کلاسیک و به ویژه رماننویسان روس بود و امروزه دیگر در رماننویسی جایگاهی ندارد. گاهی دخالت راوی رمان را تا سر حد یک متن علمی یا مانیفست روانشناسی تنزّل میدهد.
6ـ علائم نگارشی ـ به ویژه علائم نقلقول ـ و سطربندیها به درستی در رمان رعایت نشده است، گویا ناشر خواسته است با رعایت نکردن این علائم و سطربندیها و فشردن جملات در همدیگر، کتاب را در صفحات کمتری چاپ کند و موفّق هم شده است. اما این کار اگرچه از تعداد صفحات کتاب کاسته است، آسیبی جدی به رمان وارد کرده و خواندن آن را با مشکل مواجه کرده است.
«مرگ در تختخواب دیگری» نوشته مرضیه ابراهیمی از سوی انتشارات کتاب سده در 120صفحه و در شمارگان 500 نسخه، در سال 1397 منتشر شده است.
نظرات