در این روزهای ترس و واهمه از ویروسِ همهگیرِ کرونا ساعتهای زیادی را با کتابِ سرانجام انسان طراز نوین: فرو ریختن توهمات سپری میکنم. نوشتهای از سْوتلانا الکسیویچ[1] نویسندهی نامدار بلاروسی و دارندهی نوبلِ ادبیات برای داستانِ زمزمههای چرنوبیل در سال 2015. داستانهایی که پیشتر از الکسیویچ بهفارسی ترجمه شده به قرار زیر است:
- پسرانی از جنس روی، (1395)، ترجمهی ابوالفضل اللهدادی، نگاه.
جنگ چهرهی زنانه ندارد، (1395)، ترجمهی عبدالمجید احدی، نشر چشمه.
زمزمههای چرنوبیل، (1395)، ترجمهی شهرام همتزاده، کتاب نیستان.
آخرین شاهدان، (1397)، ترجمهی مهناز خواجهوند، کتاب نیستان.
معیری و غنینژاد کتاب را از نسخه فرانسه آن[2] بهفارسی برگرداندهاند. مترجمان در گفتگویی که با سایتِ تجارت فردا داشتهاند[3]، بیانداشتهاند که صدمین سالگرد وقوع انقلابِ شوروری محرکی از برای ترجمهی این کتاب بوده است. ساختارِ کتاب بهشکل زیر است:
- گاهشمارِ روسیه پس از استالین
تذکرات یک شریکِ جرم
بخش اول: تسلی با مکاشفه
بخش دوم: جذابیت خلاء
اهمیتِ کارِ الکسویچ توجه به مردم است، مردمی که همواره در گستره تاریخ غایباند، در واقع، بازیگرانی که همواره در تاریخنگاری حضورِ پررنگی ندارند. در کنارِ الکسویچ میتوان به اسلاونکا دارکولیچ[4]، نویسنده و روزنامهنگار اهل کرواسی، نیز اشارهکرد که تا کنون چند اثر از او به فارسی ترجمهشده:
- بالکان اکسپرس، (1396)، ترجمهی سونا انزابینژاد، چاپ دوم، نشر گمان.
آزارشان به مورچه هم نمیرسید، (1396)، ترجمهی نازیلا محبی، نشر ستاک.
راهنمای بازدید از موزهی کمونیسم، (1396)، ترجمهی بابک واحدی، نشر ماهی.
کافه اروپا، (1397)، ترجمهی نازنین دیهیمی، چاپ پنجم، نشر گمان.
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم، (1398)، ترجمهی رویا رضوانی، چاپ نهم، نشر گمان.
باری، سرانجامِ انسانِ طراز نوین حکایتِ مردمانِ شورویست. در فصولِ مختلف کسانِ مختلفی با ما سخن میگویند: النا یوریِونا، دبیر سوم کمیتهی ناحیهای حزب کمونیست، سرگئی فیودرویچ آخرومیف، ارتشبد اتحادِ شوروی و برندهی جایزهی لنین، تیمریان خابولوچ، کهنهسرباز خط مقدم، لودمیلا مالیکوا، کارشناس فنی و... . پس از گاهشمارِ روسیه پس از استالین، نویسنده با جملهای جالبِ توجه ما را غافلگیر میکند:
«کمونیسم طرحی نامعقول داشت: ساختنِ انسانِ طراز نوین، یعنی دگرگونکردنِ انسانِ ((قدیمی))، آدم نخستین. واقعاً در این کار موفق شد...شاید تنها کاری که در آن به موفقیت رسید. در هفتادوچند سال، در آزمایشگاههای مارکسیستی لنینیستی، نوعی انسان خلق شد: انسانِ شورایی.»[5]
سراسرِ کتابِ مملو از کلمات و عباراتیست که مدام مخاطب را وسوسه میکند تا خوانشِ کتاب را ادامهدهد: اندر حکایتِ خواهران، برادران، دژخیمان و قربانیان و رایدهندگان[6]، اندر حکایتِ کتابِ مقدسی دیگر و مومنینی از نوع دیگر[7]، اندر حکایتِ مردمانی که بلافاصله بعد از سقوط کمونیسم تغییر ماهیت دادند[8]و ...که همگی خبر از تسلطِ و خوش ذوقی مترجمان در گزینشِ برابرنهادهای مناسبِ فارسی دارد.
در طولِ مطالعه اثر، همواره، نویسنده حربهای برای غافلگیری مخاطب در آستیندارد، این موارد بهحدییست که گاه خواننده به تردید میافتد که آیا بهراستی چنین حکومتی بیش از 7 دهه بر بخشی از این کرهی خاکی فرمان رانده و ما اینقدر از وضعیتِ آن بیخبریم؟ برای نمونه مادری که در یک کارخانه تولید نان کار میکردهْ به دلیلِ وجود خردههای نان در دستکشهایش با اتهامِ خرابکاری 10 سال حبس گرفته[9]، قتلِ عام ارمنیان و هر آنکسی که به آنان پناه میدادند در باکو[10]، تیراندازی به دختر کوچکی که برای فرار از درخت بالا رفته[11]و....
نظر بهبررسی اجمالی بالا، انسان طراز نوین: فروریختن توهمات را کتابی بسیار خواندنی برای علاقهمندان به این دورهی تاریخی میدانم، هرچند که ما تا رسیدن بهدرکی کامل از پشتِ پردهی حصار سرخ راهی دراز در پیش داریم؛ بهویژه آنکه همچنان بسیاری بر این باورند که تمامی این توصیفها از سوی غربیان و مخالفینِ نظامِ کمونیستی، مارکسیستی، لنینیستی، استالینستی و... بازنماییشده و مارکسیسم را همچنان راهِ حل تمامی امور دانسته و فروپاشی شوروی و اقمارش را نه به دلیلِ پیروی از خطِ مارکس که بهسبب انحرافِ از آن میدانند!
نظر شما