دبیرخانه جایزه مهرگان با ابراز تأسف از درگذشت ژیلا تقی زاده و آرزوی شکیبایی برای مهرداد و افروز ضیایی همسر و فرزند او، نظر و داوری جواد اسحاقیان (منتقد ادبی و داور جایزه مهرگان ادب) را درباره رمان «به اندازه یک نقطه» منتشر میکند با این توضیح که نقد در سال ۱۳۹۶ نوشته شده و منتقد مقدمهای به آن افزوده است.
مرد غرقه گشته جانی میکَنَد
دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی میزند از بیم سَر
دوست دارد یار، این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کلُّ یَوم هو فی شأن ای پسر
رمان «به اندازهی یک نقطه» بر پایه یادداشتهای روزانه و شخصی نویسنده در طی سالها مبارزهی بیامان با دشمنی بود که مبتلای خود را به خاطر این اندازه پایداری، به ستایش برانگیخت. «بتهوون» نیز روزگاری دراز به سنگینی گوش مبتلا بود و نیک میدانیم که این بیماری برای موسیقیدانی چون او چه ضایعهی بزرگی بود! او برای چیرگی بر این ضایعه –که از چهل سالگی تا دم مرگ با او بود – سالیان دراز با خویش کشاکش داشت تا در برابر این دشمن خطیر تسلیم نشود.
او در قطعهی «مساسولمنیس» خطاب به خود نهیب زد: «ای انسان! خودت به کمک خودت برخیز». به این اعتبار، زندهیاد «تقیزاده» تنها یک نویسنده نبود؛ مبارزی خستگیناپذیر بود که سالها مرگ مقدّر خود را به تأخیر انداخت و با اجل معهود پنجه درآویخت. نتیجه این آویزش، رمان برجسته «به اندازهی یک نقطه» بود.
این رمان، بر پایه تجربیات فردی نویسنده در مبارزه بیامان با بیماری «سرطان» نوشته شده است. با آن که «هنر» بیشتر با نیروی تخیل، عاطفه و احساس سر و کار دارد، خواننده خود را با نویسندهای مواجه می بیند که علمی میاندیشد و رمان، گاه به گزارشی لحظه به لحظه و ریزپردازانه از آغاز شیمی درمانی تا بهبود در طول سال ها کشاکش با سرطان بدخیم بدل می شود. امیدواری به آینده و بهبود و برخورداری از ارادهای نیرومند و آهنین و همیاری اعضای خانواده و دوستان و خویشان، از باور نویسنده به چیرگی «شور زندگی» (اِروس) بر «شور مرگ» (تاناتوس) در روان بیآرام او حکایت میکند. او که مدتها در بیمارستان بستری بود، بیش از هر بیمار و نویسنده دیگری به کمبودها و نارساییهای پزشکی در جامعه خود پی برد و رمان او، ادعانامهای بر ضد شیوه درمان و رفتار درمانگرانی است که درمان را به ابزاری برای پولسازی تبدیل کردهاند و دام زرق نهادهاند و دکان شیادی به پا کردهاند.
به اعتبار فرم و زبان روایت، این رمان یکی از رمانهای برجسته در ادبیات و نوشتار زنانه ما است. نویسنده بیمار روی تخت بیمارستان، با تومور سرطان خود گفتگوها دارد. گاه داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت میآمیزد تا تومور بدخیم خود را بر سرِ مهر آورد. با این همه آنچه به او میگوید، از موضع اراده معطوف به قدرت است. گاه زبان طعن و طنز به کار میگیرد و نیروی اراده خود را به رخ تومور میکشد تا منـّت او نکشد. زبان نویسنده به شدت تصویری و امپرسیونیستی است. زبان روایت به شعر آهنگ میکند و زبان آهنگین، هم نمودی از شور زندگی در نویسنده است، هم نشانهای از «نوشتار زنانه» و معرّف آن بخش از روان زنانه (آنیما)ی نویسنده که در این اثر، به اوج خود رسیده است. کوشش برای جمعشماری از هنرها و مهارتها چون نقاشی، رماننویسی، شاعرانهنویسی تا آشپزی و کوشش نویسنده برای رهنمود دادن به دیگر بیماران بستری شده در کنار خود، نمودی از تمامیت روانی نویسنده است. معرفی مادر خود به عنوان انسانی کامل در خرید دارو و کشاکش با بیمهگزاران برای گرفتن تخفیف آن هم در حالی که خود مادر به مراقبت نیاز دارد و گفتمان خود او با ناشران آثارش، نشان میدهد که خود زنی به کمال رسیده است. اشاره به آثار و شخصیتهای ادبی و گزینش رویکرد "بینا-متنی" و فال گرفتن با ترانههای "بابا طاهر" و سرودههای "مولوی" نه تنها بر ارزش "ادبیّت" اثر میافزاید، بلکه رمان را به گفتمانی ادبی تبدیل میکند که از آشنایی نویسنده با آثار برجستهی ادبی با خواننده میگوید.
نام و یادش، ماندگار باد!
نظر شما