علی اصغر عزتی پاک از نویسندگان برجسته قمی لیست ده تایی کتب منتخبش را برای روزهای قرنطینه خانگی در عید معرفی میکند.
در خانه ماندن به مدت طولانی ممکن است دشوار باشد و مشکلاتیرا برای فرد و خانوادهاش به وجود آورد به خصوص که تعطیلات کرونایی مصادف شده است با تعطیلات نوروزی که موسوم معاشرت و مهمانی و گردش و سفر ما ایرانی هاست.
اما همیشه میتوان با هوشمندی، مشکلات و سختیهارا تبدیل به فرصت کرد. تعطیلات اجباری برای مشتاقان مطالعه میتواند بهترین فرصت برای در خانه ماندن و مطالعه کتب به تاخیرافتاده باشد؛ همچنین میتواند منجر به ایجاد و تقویت فرهنگ کتابخوانی در سطح جامعه باشد.
ما نیز به نوبه خود به سراغ نویسندگان و شاعران مطرح و توانای قمی رفتیم و از آنها خواستیم تا ده کتاب از میان بهترین کتابهایی که خواندهاند را با توضیحی کوتاه معرفی کنند و اولویت خود را در معرفی کتب، به آثار معاصر اختصاص دهند.
به عنوان چهارمین نفر در چهارمین روز به سراغ علی اصغر عزتی پاک، نویسنده توانای قمی رفتیم. عزتی پاک موسس «مدرسه رمان» و مدیر «دفتر داستان شهرستان ادب»، متولد ۸ شهریور سال ۵۳ شهر کبودرآهنگ کوهین همدان و تحصیلکرده حوزه علمیه قم است.
در سال ۸۴ نخستین کتاب خود را با عنوان «میمانم پشت در» در انتشارات هزاره ققنوس منتشر کرد و آثاری چون؛ زود برمیگردم، باغ کیانوش، آواز بلند، موج فرشته، نفس بلند و باغهای همیشه بهار در کارنامه ادبی او جا دارند.
از او خواستیم لیست دهتایی کتب منتخبشرا معرفی کند که در ذیل میآید. گفتنی است لیست معرفی شده توسط عزتی پاک، علاوه بر جذابیتهای داستانی، از غنای فرهنگی بالایی برخوردار است و علاوه بر سلیقه مخاطب عمومی، توجه مخاطب اهل فرهنگوتفکر را نیز برمیانگیزد که در ذیل میآید.
اول؛ نوشیدن مه در باغ نارنج: «نوشیدن مه در باغ نارنج» رمانی کوتاه ولی به غایت دلنشین و پرلطف به قلم مرتضی کربلایی لو است که در سال ۸۸ توسط نشر افراز منتشر شد. فضای ناب و تازهی این داستان، شخصیتهای جاندار و متفاوتش که چونان مه هم گشودهاند و هم فروبسته، و فکر و سلوک غریبشان، همه و همه خواننده را به جایی میبرند و میکشانند که عواطفش برانگیخته میشود و روح و روانش انباشته میگردد از ریح ریحان. اما لطافت این داستان از همین عنوانش هم پیداست؛ نوشیدن مه در باغ نارنج!
یک دیالوگ از این کتاب: حاجآقا روی مبل نشسته بود. گفت: "شما همیشه بیخبر میآیید. باران که خیستان نکرد؟ هرچند که پیامبر سر مکشوف میکرد میرفت زیر باران میفرمود قریبالعهد است به پروردگار...
دوم؛ شوالیه ناموجود: «شوالیه ناموجود» به قلم «ایتالو کالوینو» که توسط نشر چشمه و به همت پرویز شهدی ترجمه شدهاست، روایت بسیار دلنشینی دارد و دارای غافلگیریهای فوقالعاده در قصه و روایت است؛ غور نویسنده است در اموری بزرگ و مصائبی همچنان پابرجا!
به سخره گرفتن جنگهای صلیبی _که به زعم من امروز قدرتمندتر و پیچیدهتر از هر زمان دیگری در جریان است، کُشتی گرفتن با مفهوم و رفتار آرمانگرایانه در جهانی که پستی و پلشتی به فسادش کشانده، و افشای ماهیت ریاکاران و متظاهران به تقوا و تدین از مضامین مهم این داستان است که در بستری تاریخی روایت میشود.
پایان داستان جایی است که راوی آرمانگرا نیز دل از خواهشهای بزرگ میکَند و رضایت میدهد به همین آدمهایی نظیر ما که دایم برگردش میچرخیدند و روزنی برای نفوذ نمییافتند. بله؛ در نظر کالوینو در نهایت ما میمانیم و خودمان! غمانگیز است تصور جهانی که آدم بزرگ ندارد؛ و یا روح بزرگ درش جا نکرده!
سوم؛ دفتر بزرگ: «دفتر بزرگ» اولین کتاب از «سهگانه دوقلوها» نوشتهی «آگوتا کریستوف»، خانم نویسندهی مجارستانی است که توسط اصغر نوری ترجمه و به همت نشر مروارید منتشر شدهاست.
کتابهای دیگر «مدرک» و «دروغ سوم» هستند که البته من همین کتاب اول را میپسندم و دوستش میدارم. این دوست داشتن برای من یکجورهایی درافتادن با خویشتن هم هست. چرا که پذیرش این حجم از خشونت و حیوانیگری در قالب ادبیات همیشه برایم سخت بوده. اما چارهای نیست گاهی. باید برخی مواقع عریان دید امور را و کُنهِشان را فاش کرد؛ بدور از آرایش و بزک دوزک!
به نظر من نویسنده نه دربارهی جنگ، که دربارهی وضعیتی حرف میزند که اضطرار و وحشت بر جوامع حاکم میشود. او نحوهی مواجههی انسانها با دیگری را در چنین وضعیتی به تصویر میکشد؛ هولناک و تاسفبار.
تربیت و مدنیت با اولین تلنگرهای تنازع بقاء، کوچک یا بزرگ، رخت برمیبندد و نزاع شکل میگیرد؛ به غریزیترین حال؛ به فردیترین صورت. و یکباره میبینی حاصل دهها قرن تلاش و آموزش برای رفتار بهنجار آدمی، در لحظهای دود میشود و به آسمان میپرد.
یک نکته مهم ساختاری در «دفتر بزرگ» هست که آن را متمایز کرده از دیگر کارهای نوشته شده با این مضامین، و آن نثر بسیار خشک و خشنی است که مترجم هم به خوبی از پسش برآمده. دوری از هرگونه رفتار احساسی حتی در قوارهی کلمات، و صراحت و ایجاز غریب، در انتقال احوال آدمهای داستان آشکارا موثر افتاده است. لحن داستان، لحنی است درخور و متناسب با درونمایه.
چهارم؛ روزهای بیآینه: اینجا حرف زندگی وسط است؛ زندگی آدمهای دارای گوشت و پوست و صاحب روح و روان! به همین دلیل هم هست که در طول مطالعهی «روزهای بیآینه» مدام چشمانت میسوزد و هی فکر میکنی که آخر چه میشود گفت در این مقام؟!
نویسنده یا تدوینگر این کتاب گلستان جعفریان است و کار توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. شخصاً سپاسگزار جعفریان هستم که داستان این قهرمانان را با زندگی گرم آغازید، و پس از عبور از گردنه مصائب، با گرما و شور و شوقی افزونتر، با وارد کردن محمدرضا فرزند علی در محور روایت، به پایان برد.
شهید حسین لشکری و همسر مرحومش منیژه لشکریرا نمیتوان گزارش کرد. با آنان باید زیست؛ یا به جاشان باید بود. آخر درد بیگانه شدن با عشقت، و با فرزندت را کدام کلمه میتواند گفت؟ هیچ؛ الّا همان سکوتی که شهید پیشه کرده بود؛ و سکوتی که آن زن داشت، و یا همین سکوتی که پسرشان بر آن اصرار دارد!
حسین لشکری و منیژه لشکری از جمله ستونهاییاند که اگر در زمانهای نباشند، بیشک سقف آسمان فرو میریزد بر سر مردمان آن روزگار. خوشبخت ما که با اینان همعصر بودهایم.
پنجم؛ زمانی میان زمانها: لیلی عشقی که ساکن فرانسه است و کتاب «زمانی میان زمانها» را هم به فرانسه نوشته، که توسط نشر فلات و با ترجمه احمد نقیبزاده منشتر شده است.
عشقی در نگارش کتابش بسیار وامدار کتاب «اسلام ایرانی» هانری کُربَن است. او تشیع را جریانی زنده و پویا معرفی میکند که دائم در حال تجدید آرمان و حیات است، و به دلیل داشتن امام زنده، گیرم که غایب، رو به جلو دارد و نمیخواهد پیرو مسلکهای دیگر باشد.
عشقی مینویسد که انقلاب اسلامی خروج مردم ایران است از نسیان و بازیابی کرامت تاریخی خود با توسل به شخصیتهای مقدس و ملکوتی که خلق الساعه نیست و معلول ارادهای تاریخی است.
در نظر عشقی علاوه بر عقاید مستحکم شیعی، آموزههای فیلسوفانی نظیر سهروردی نیز در شکلگیری این جریان بیتاثیر نبوده است. او انقلاب به رهبری امام خمینی را "رویدادی گسیخته از زمان که در ابدیت به ثبت میرسد" معرفی میکند، و مینویسد این انقلاب "خودسازی یک ملت در حوزهی سیاست" است و "مردم ایران با به دست آوردن زمان وجودی به عالم ملکوت و جایگاه رویداد پرش کردند."
خلاصه که کتاب کتابی پر از تازگی و بحثهای قابل تامل است. دیدن انقلاب اسلامی از این منظر خالی از لطف که نیست هیچ، بلکه پرلطف و عین ثواب است.
ششم؛ هابیل: «میگل_د_اونامونو»، متالّه و متفکر اسپانیایی اما از جمله نویسندههایی است که حامل گونهای حکمت زندگی است. او انسان را شناخته و محترمش میداند، و ظاهراً معتقد است ما زندگی میکنیم و میاندیشیم برای انسان؛ فقط برای انسان!
اونامونو به معنای مالوف کلمه داستاننویس نیست. و چه خوب هم که نیست. او اندیشمندی است که دردمندانه زندگی را بازمیتاباند؛ گاه آرمانی مثل داستان بسیار زیبا و بسیار عمیق و بسیار انسانی «قدیس مانوئلِ نیکوکار شهید» و گاه آرمانباخته و غمانگیز همانند داستان «مرد مردستان» و تا حدودی «هابیل».
نویسنده ما در این داستانها هیچکس را تماما محکوم نمیکند، اما آنکس که لایق ستایش است را در نهان و گاه آشکارا میستاید. کتاب «هابیل» را جناب بهاءالدین خرمشاهی ترجمه و انتشارت ناهید منتشر کردهاست.
انسان در نظر اونامونو غایت والای همهی فلسفههاست. بنابراین، چنین نویسندهای تلاش میکند از تمام ابزارهای در دسترسش برای القای احساس سعادت و رستگاری آدمی استفاده کند. او خود را محدود نمیکند در این گروه و آن «ایسم»، و مستقلاً میایستد در برابر خلیفهی خدا و تعظیمش میکند!
شخصا دارم به مقولهی داستاننویس به مثابه داستاننویس مشکوک میشوم، و پس ذهنم این اعتقاد دارد شکل میگیرد که داستان را باید آدم حکیم بگوید و بنویسد؛ از فردوسی و عطار و مولانا بگیرید تا همین اونامونو؛ و تا همین اریک امانوئل اشمیت و داستایفسکی و تولستوی و یکی مثل ایتالو کالوینو. اگر نه وقت همهمان تلف خواهد شد در نهایت با خواندن آثار آدمهایی که خودشان بیشتر از خوانندههاشان معطلند این وسط!
هفتم؛ آخرین انار دنیا: «آخرین انار دنیا» یک مرثیهی تمامعیار است. «بختیار علی» نویسندهی کرد زبان قدرقدرتِ متفکرش آنقدر مصیبت دیده که نمیتواند هیچیک را ناگفته بگذارد؛ و نیز نمیتواند از تحلیل چرایی آنها بگذرد. ذهنش انباشته از سوال و چراست.
شخصیت اصلی داستان «مظفر صبحدم» است. به میانههای روزگار که میرسد، از فرط وحشت خود را میبازد؛ چرا که او برای آرمانی بزرگ فداکاری کرده بود، اما آنچه که در نور افشاگر وسط روز میبیند، جز فساد و تباهی آرزوها و آرمانهایش نیست. تمام چهرههای متصور برای فرزندِ بیمادرش دچار فسادند، و مردم ناامید و فروغلتیده در ظلمات استبداد. همه کس از خود تهی شدهاند.
قصه همچنان قصهی «غربت غربی» شیخ اشراق است. به نظر من نویسنده رمان گوشه چشمی به این داستان رمزی سهروردی داشته است. زبان رمزآلود و نمادین داستان نیز گواه این مدّعاست.
تقریبا در اکثر داستانهایی که از نویسندههای خوب منطقهی خودمان، همین حول و حوش ایران، خواندهایم شاهد آهنگی آرام در وقایع و توصیفات و رفتار شخصیتها بودهایم که رمان «آخرین انار دنیا» نیز از این سنت مستثنا نیست.
انگار ما نمیتوانیم حوادث پرتبوتابِ پشت هم بیاوریم و نفس مخاطب را ببرّیم! ما داستانمان را آرام و با طمانینه پیش میبریم تا مخاطب جان کلام را دریابد و عمق ماجراها را ببیند و مفهومشان را دربر بکشد. فیلمهای «نوری بیگله جیلان» و آثار کیارستمی و رمانهای عربی و ترکی و ایرانی و افغانی بیشترشان همینند؛ آهسته و سنگین و پرمهابت.
ویژگی دیگر اینگونه آثار، زبان حکمتآمیزشان است. یعنی پدیدهها تحلیل و تفسیر میشوند و اطرافشان با نور اندیشهی نویسنده و پدیدآورنده روشن میشود، و بعد گام بعدی و سخن و نظر تازه! این ممیزه هم طبعا بازمیگردد به سابقهی تعلیمی ادبیات در این گوشه از هستی.
ما عموما داستان گفتهایم تا درسی آموخته باشیم؛ تا عبرتی نشان داده باشیم. و بیتعارف همیشه هم نیاز داشتهایم به چنین متونی. ما آنقدر مسئله داشتهایم در طول تاریخ که هیچگاه به ثبات وضعیت نرسیدیم تا بگذریم از مرحلهی آموزش، و برسیم مثلا به سرگرمی و بازیهای شکلی.
«آخرین انار دنیا»،به قلم «بختیار علی» و ترجمه «مریوان حلبچهای» است که توسط نشر ثالث به چاپ رسیده و علیرغم قصهی تنبلش، اتفاقی ستودنی است در ادبیات سرزمینهای شرق میانه.
هشتم؛ نمایشنامه ایرانیان: سر و کارمان با یک ابَرمتن است؛ با «نمایشنامه ایرانیان» نوشته آشیل یا آیسخولوس شاعر و حماسهسرای یونان باستان.
این متن تا کنون بارها به زبان فارسی برگردانده شده و در هر نوبت هم با مقداری نقد و نظر. از جملهی مترجمان اولیهاش، در سالهای دور، یکی هم «علی اصغر شمیم همدانی» است که من در رمان در دست انتشار «تشریف» ادای دینی کردهام به او و کارش.
«مجتبی مینوی» و «مهدی فروغ» و «سهیل افنان» دیگر مترجمان این اثر تمدنی هستند. ترجمهی حاضر از سهیل افنان است با مقدمه و تفسیر و تحلیلی از دکتر داوری اردکانی، و نقدهایی از میرجلال الدین کزازی و حکمتالله ملاصالحی.
دکتر داوری معتقد است "همه چیز با آشیل و نمایشنامه ایرانیان شروع شد!" و این نظر شگفتی است از یکی از بزرگان فکر و اندیشه در ایران ما. او البته در بیان این نظر تنها نیست؛ چرا که شواهد کافی در نقدهای ضمیمه موجود است.
در نگاه استاد داوری این نمایشنامه که بر یک رویا استوار است_ رویای شکست ایران و بالتبع آسیا_ در طول تاریخ راهگشای آیندهی اروپا و غرب بوده، و اولین تقابل جدی شرق و غرب است.
داستان پس از شکست آتن به دست خشایارشاه نوشته شده، اما در آن برخلاف واقعیت، شاه انتقامجوی ایرانی شکست خورده و نژاد ایران نابود شده و آسیا به زانو درآمده. محل وقوع داستان کاخ شاهی است در شوش، و تمام همِّ سراینده نیز نمایش نوحه و زاری ایرانیان؛ از بزرگان کشور بگیر تا آتوسا مادر شاه و داریوش شاه درگذشته؛ پدر شاه مغلوب.
به نظرم علاوه بر مطالب درجهی یکی که داوری و دیگر منتقدان دربارهی این نمایشنامه میگویند، و مفصل گفته شده در طول تاریخ، رویا بودن و قصه بودن آن بسیار مهم و محل تامل است. یعنی بنابر ادعاهای موجود، همه چیز با «داستان سرایی» آغاز شده! به دیگر سخن، آبشخور تمدن بسیار بزرگ و پیچیدهی امروز غرب، فقط یک داستان است!
«نمایش ایرانیان» از ابتدا تا انتها سوگواری و نوحه است، اما تماشاچیاش در یونان حتما هیچگاه اشک نریخته. چون آنکه زاری میکند، دشمن به زانو درآمدهاش است. در واقع کار علیرغم ظاهرش، اتفاقا برای مخاطب خود راوی حماسه است.
درباره این متن حرف بسیار است، اما من در دل آن سوگواری تحمیل شده بر ایرانیان، یک بشارت هم میبینم: ایران طرف حساب است؛ فقط ایران! و این جنگ ادامه دارد!
حرفهای دکتر داوری در مقدمهی این کتاب و در تحلیل پایانیاش بسیار مهم و خواندنی است. لطفا از دست ندهید.
«نمایشنامه ایرانیان» را پژوهشگاه فرهنگواندیشه اسلامی منتشر کرده است و این نمایش هیچگاه در ایران اجرا نشده!
نهم؛ نام من سرخ: «نام من سرخ» رمانی کاملاً جدی و مهم از «اورهان پاموک» نویسنده ترکیهای است. اثری که به طرز غریبی صورتی از هنر، تاریخ و فرهنگ ما را در خود بازمیتاباند؛ به سِحرآمیزترن وجه. شخصا عاشق این رمان هستم؛ و سه نسخه از آن دارم؛ یکی به زبان اصلی و دو نسخه ترجمه؛ عینله غریب در نشر چشمه، و تهمینه زاردشت در نشر مروارید.
حال و هوای «نام من سرخ»، حال و هوای ذهنیت ماست از آنچه که داشتهایم در زمینهی هنر، و آنچه که در قرون اخیر با آنها روبرو شدهایم؛ از طرزهای جدید و شیوههای چهره نموده از سوی غرب فکری و فرهنگی. داستان، داستان تقابل و تفاوت نگاه به نظامات هستی، زندگی و بازنمایی است؛ بازنمایی هنری.
پاموک در این اثر میداند که در مرز ایستاده؛ هم مرز فرهنگی، و هم مرز جغرافیایی. او هر دو جبهه را خوب میشناسد؛ هم شرق اسلامی را، و هم غرب عیسوی را. تلاش او البته برای آشتی است؛ اما میداند کار سهل نیست. پیچدگیها و گرههای این تقابل به این سادگیها گشوده نخواهد شد.
ایران و فرهنگ و هنرش دل پاموک را برده است. اصلا او گیر این است که برگردد به ایران، یا برود یه یونان! مسئله این است. پاموک رسیده به جان مسئله؛ مسئلهای که در معرفی کتاب قبلی از زبان دکتر داوری اردکانی گفتم.
دهم؛ روایت دلخواه پسری شبیه سمیر: من اعتقاد دارم که انقلاب اسلامی ایران به هزار و یک دلیل ناگفته مانده. رها کنیم این غوغای رسانهای را که چون دریایی است با یک بند انگشت عمق! نه؛ هیچ چیز گفته نشده. مردمِ انقلابکرده در همان پنجاه و هفت رها شدند به حال خودشان و نویسندگان رفتند پیِ دغدغههای کوچک شخصی.
«محمدرضا شرفی خبوشان» حالا در کتاب «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» به همت انتشارات شهرستان ادب، انگار تصمیم دارد ناگفتههای انقلابرا روایت کند و دادِ دل عقبِ سر ماندگان را بدهد.
سلوک داستانی او نشان میدهد که میخواهد بخشی از ناگفتهها را بگوید و تسکینی باشد بر قلوب شهدا که هنوز چشمانشان باز است و گوشهاشان تیز تا بشنوند و ببینند آیا بازماندگان و آیندگان اساساً مقصود آنان را دریافتند یا نه؟
رمان «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» ادامهی پروژهی شرفی خبوشان است، و جزو متفاوتترین رمانهای این سالهاست؛ در نثر و روایت و مضمون. نویسنده چشماندازش را بر اثر وقایع سالهای بعد از جنگ فراخ گرفته و داستانی نوشته که روی سخنش فقط با ایرانیان نیست.
عراق و ایران بستر وقایع این داستانند. قصهی «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» سرگذشت جوانی ایرانی است که در جنگ زخمی میشود و بعد به دلیل شباهت با جوانی عراقی، توسط پدر او از مهلکه نجات مییابد و بدور از چشمان استخبارات بعث زندگی جدیدی را در نجف میآغازد.
او در آنجا، در جمع مردمانی از همهی دورانها، کمکم خود و هویت تاریخی و مذهبیش را درک میکند و به نحوی میفهمد که چرا همچون مردم روزگار دلباختهی امام خمینی شده. تاریخ ملی و مذهبی هر دو ملت در این رمان طوری روایت شده تا بخشی از چرایی وقوع جنگ و مسائل سالهای پساجنگ به چشم آید. آدمهای شرفی چنان مینمایند که انگار با هر حادثه برادرتر شدهاند؛ و در سایه آنها همدیگر را یافتهاند.
تاکنون مرضیه نفری، حامد حجتی و فاطمه دولتی لیستهای دهگانه خود را در روزیهای گذشته معرفی کردهاند.
در روزهای آتی به معرفی سایر نویسندگان و شاعران شهر قم و پیشنهادات دهگانه آنها جهت مطالعه کتاب در ایام تعطیلات کرونایی نوروز را خواهیم داشت.
نظر شما