نصرالله حدادی در یاداداشتی مروری داشته بر درگذشتگان فروردینماه و تعطیلی نمایشگاه کتاب.
ادب عامه و یا به زبان بهتر «ادبیات عامیانه» همواره برای من جذاب بوده و هست و به همین سبب، به استاد علی بلوکباشی، زندهیادان محمدجعفر محجوب، سیدابوالقاسم انجوی شیرازی و جعفر شهری ارادت خاصی داشته و دارم و دعاگوی سیداحمد وکیلیان هستم و امیدوارم خداوند شفای عاجل به او عطا کند و در این روزگار، به همراه استاد بلوکباشی، تنها محمدجعفر قنواتی است که در این زمینه فعال است و خدایش حفظ کند که میراث این بزرگان را پاس میدارد و جناب حسن ذوالفقاری نیز در این زمینه دستی بر آتش دارند و علاوه بر سه جلدی «ادبیات مکتبخانهای» باورهای عامیانه مردم ایران و فرهنگ دوجلدی ضربالمثلهای فارسی ـ که خردههایی چند میشود بر آن گرفت، از جمله ترجمه ضربالمثل مثلاً آذری، به زبان فارسی، که معنا و مفهوم کنایهای خود را از دست میدهند ـ را روانه بازار کتاب ـ کردهاند.
ثبت و ضبط بازیهای کودکانه دوران ما ـ پنجاه و شصت سال پیش ـ کاری سترگ است که از سوی زندهنام، مرحومه ثریا قزلایاغ ـ به منصه ظهور رسید و اگر همت والای این زن و بزرگ بانو نبود، بعید میدانم این کتاب سروسامان مییافت:
قزلایاغ، ثریا؛ راهنمای بازیهای ایران، با همکاری شهلا افتخاری، زیرنظر عباس حُری، 896 صفحه وزیری، چاپ اول، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1379، تهران.
مرحومه قزلایاغ، در مقدمهای مستوفا، از سختیهای تهیه و تدوین این کتاب گفته است و گلایه میکند: «... دیگر کودکان با دست دستی و لیلی لیلی حوضک و کلاغپر و عمو زنجیرباف، نیست که مهارتهای حسی و حرکتی و کلامی را میآموزند. دیگر اوقات فراغت بزرگسالان را میهمانیها و جشنهای خانوادگی، بازیهای نمایشی و فکری و کلامی پر نمیکند. دیگر قهوهخانهها محل تُرنا بازی نیست تا هم سرگرمی باشد و هم رسم جوانمردی و احترام به بازرگان را تمرین کنند. بازیهای دشتهای فراخ، جنگلهای وهمآور، کوهستانهای بلند و ساحلهای شنپوش که انسان را به تجربه سختی فرا میخواند و او را کار آزموده میکرد، دیگر منسوخ شده است. اوقات فراغت زندگی امروز را تلویزیون و سینما و سایر دستگاههای صوتی و تصویری و بازیچههای پیشرفته مکانیکی و الکترونیکی پُر میکنند و خلاصه اینکه در دنیای امروز نه بازی در قالب ورزشها، کارهای نمایشی و اسباببازی وابسته به انگیزه سودآور است».
خدایش بیامرزاد که با پرنیان و آب، لالاییها و ترانههای نوازشی و دهها اثر تأثیرگذار، نامش را جاودانه ساخت و در کنار توران میرهادی، پوری سلطانی و ... قرار گرفت.
در فروردین ماههای سالهای پیش، کم نبودند و نیستند نویسندگان و شعرای نام آشنایی را که از دست دادیم. فریدون آدمیت، در سکوت خبری، در دهمین روز از فروردین 1387 و در هشتاد و هشتمین سال حیاتش رو در نقاب خاک کشید. پیرامون آرا و نظریات آدمیت چه در زمان حیات او، چه بعد از آن، حرف و حدیث وجود داشت و از سنتیترین اقشار جامعه، تا روشنفکران و چپگرایان، کم به او نتاختهاند و با همه این احوال و اوضاع، کتابهای او، قابل تأمل و خواندنیاند.
شاهرخ مسکوب در 23 فروردین 1384، آن هم در غربت (پاریس) پس از 82 سال زندگی، با انبانی از کتابهای به یادماندنی، رخ در نقاب خاک کشید. بانو قمر آریان نیز در 23 فروردین 1391، پس از نود سال، در حالی که سالیانی چند بود همسر فرهیختهاش، عبدالحسین زرینکوب را از دست داده بود، به دیار باقی شتافت و علاوه بر همسری زرینکوب، و تشریک مساعی، برای فراهمآوری آثار آن مرد بزرگ، خود نیز بزرگیها به روزگار گذارد و «زن در داستانهای قرآن» او بس خواندنی است.
و سرانجام در 23 روز از فروردین 99، حسن انوشه را از دست دادیم. خدایش بیامرزد که چون جنگلهای سرسبز زادگاهش بابل، سبز و باطراوت بود.
من که این توفیق را داشتم با «مزدک» فرزند بزرگوارش مدتی همکار باشیم، روزی به من زنگ زد و گفت: شنیدهام راجعبه «فرهنگ الوات و اراذل» تحقیق کردهای و من نیاز به آنها دارم. گفتم: راوی، نا اهل بوده، من کجا و تحقیق کجا؟ و قدری صحبت کردیم و قرار شد در ملاقاتی حضوری طرح موضوع کند. گویا قصد داشت درباره «فرهنگ افراد فرودست جامعه» و شرح احوال برخی از آنها کتابی فراهم آورد و پرسان پرسان، به من رسیده بود. روز قبل از ملاقات با او، شرح کشافی از او درباره یکی از شاعران نوپرداز خواندم که سراپا تعریف و تمجید بود. محل ملاقات انتشارات خانه فرهنگ و هنر گویا بود و بدون مقدمه به او گفتم: آب ما، در یک جوی نمیرود! با تعجب گفت: چرا؟ گفتم: این بزرگواری که مورد تعریف و تمجید قرار دادهای، اولاً در کجای ادبیات فارسی قرار دارد، ثانیاً مخالفان بسیاری در میان شاعران نوپرداز دارد و ثالثاً خودش و شعرش «احمدا» هستند و زندگی پر از اعوجاجش، نشان از چه دارد؟
نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گفت: زندگی شخصیاش، به خودش ربط دارد. من شیفته شعر او، با تعبیرهای خاصش هستم و خیلی جرأت داری که اشعار او را «احمدا» مینامی. یا شعر نمیدانی چیست و یا احمدا نخواندهای. به شوخی گفتم: مثل آن بابا که شمردن بلد نبود و با صدای بلند شروع به خنده کرد و وقتی پیرامون موضوع صحبت کردیم، به او گفتم: ترجیح میدهم، آنچه که در اینباره فراهم آوردهام، یک جا چاپ شود، حالا اگر پنجاه سال بعد از فوتم هم که باشد، بهتر است و ناقص و ابتر، دوست ندارم این اثر، به چاپ رسد، چون من نظراتی راجعبه نقش برخی از این افراد دارم که شاید صلاح نباشد، مطرح شود و با لبخندی، حاکی از رضایت، گفت: هر طور که راحتی. خدایش بیامرزد که تمامی کارهایش مانا و پایدارند.
مهمان ناخوانده امسال، باعث لغو نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران شد و به یقین اگر قصد برگزاری آن را داشته باشیم، علاوه بر تقویم جهانی و عدم تطابق آن، یا باید از نیمه خرداد ـ صد البته اگر کرونا بگذارد ـ برپا شود و یا همانند اولین دوره آن در سال 1366، آبانماه میتواند مناسب باشد و این در حالی است که نمایشگاه سال 1400 نیز تقارن با ماه مبارک رمضان پیدا میکند و میباید در پایان خرداد 1400 برپا شود و به این ترتیب به نظر میرسد، دو نمایشگاه پایانی این دولت با چالشهای خاصی مواجه شده و بعید است که برپا شوند و چه خوب است، بودجه اختصاص یافته برای نمایشگاه، بدون تبعیض و نور چشم بازی، به کل ناشرانی اختصاص یابد که اولاً در این نمایشگاه قصد شرکت داشتند و ثانیا: به صنعت نشر کشور، از ابتدا تا انتها قرار گیرد، تا بتوانند قد راست کرده و در برابر ماهها رکورد و تورم لجام گسیخته بایستند.
اسفندماه میتوانست برای بسیاری از ناشران، فرصت خوبی باشد که کرونا اجازه نداد. تعطیلی فروردین مزید بر علت شد و با آغاز ماه مبارک رمضان و شروع فصل گرما، هر ساله شاهد افت فروش کتاب بودیم و هستیم، مگر این که امسال مردم خرق عادت کرده و باعث رونق بازار کتاب شوند، که بعید میدانم اما بودجه اختصاص یافته ـ که گفته میشود سی و پنج میلیارد تومان است ـ میتواند کمک حال ناشران شود و به امید روزهای بهتر، تابستان را پشت سر گذاشته و از مهرماه، شاید بازار کتاب رونقی بگیرد. این فرصت را از ناشران دریغ نداریم و اگر چنین نشود، بعید ندانید که بسیاری از گردونه خارج میشوند و عطای کار را به لقایش میبخشند. چرا که شمارگان 200 تا پانصد نسخه کتاب، باعث تداوم حیات بسیاری از ناشران نخواهد شد.
کتاب «راهنمای بازیهای ایران» زندهنام ثریا قزل ایاغ، در چاپ اول، و در 896 صفحه وزیری، در سال 1379 ـ دقیقا بیست سال پیش ـ با جلد گالینگور و روکش، به قیمت هفت هزار و پانصد تومان به بازار کتاب عرضه شد، آن هم در شمارگان سه هزار نسخه، با یک حساب سرانگشتی، صفحهای 84 ریال.
طی 20 سال گذشته این قیمت به حداقل صفحهای 1500 ریال و بیشتر رسیده، و به زبان بهتر، بیست برابر شده و باز هم به زبان آسانتر، هر سال، نسبت به سال قبل دو برابر و به عبارت بهتر سال به سال، دریغ از پارسال!
تیراژ یک کتاب، راجع به بازیهای سنتی ایران، سه هزار نسخه بود و در حال حاضر اگر در سیصد نسخه چاپ شود، باید کلاهمان را به آسمان پرتاب کنیم. قیمت، بیست برابر، شمارگان، ده به یک. چه بلایی به سرمان آمده است؟
آیا جا ندارد، حالا که کرونا آفت همه چیز شده، بودجه اختصاص یافته به نمایشگاه امسال و احیاناً سال آینده را به کل صنعت نشر اختصاص دهیم تا چاپخانهداران ورشکسته نشده، صحافها بیکار نشوند، حروفچینها، دلگرم به کارشان ادامه دهند و بقیه دستاندرکاران نشر، ادامه حیات دهند و کتاب قدری ارزانتر به دست اهلش برسد.
تجربه چهل سال اختصاص یارانه، وام بدون بهره، خرید کتاب ـ بدون حساب و کتابش و یا با حساب و کتاب آن را کاری ندارم ـ و هرگونه کمک دیگری به ناشران را نصبالعین قرار داده و در دو سال پایانی حیات این دولت، خاطرهای خوش برای صنعت نشر کشور عموما و ناشران خصوصاً رقم بزنیم.
نظر شما