ادبیات و جهان پساکرونا در گفتوگو با شاعر و مترجم بوشهری؛
ادبیات از کرونا لطمه جدی خواهد دید/ ویژگی کارهای من سرهمبندی است
علی قنبری، شاعر و مترجم بوشهری، روی آوردن مردم به شعرخوانی و داستانخوانی در فضای مجازی را در این ایام، یک موقعیت موقتی میداند و معتقد است: هنر و ادبیات پس از کرونا بسیار صدمه خواهد دید و وجه مصرفی آن بهشدت کموسعت خواهد شد.
در دوره سختی قرار گرفتهایم؛ دوره شیوع کرونا. از دید شما این بحران چه پیامدهایی بر زندگی انسان به ویژه وجوه فرهنگی و هنریاش دارد؟
کرونا ضربهای مرگبار برای جان و مال و روح انسانها در پی داشته است. ادبیات بسیار صدمه خواهد دید. این بحران، بحران اقتصادی وحشتناکی را در پی خواهد داشت و بحران اقتصادی یعنی اینکه مردم حتی نیازهای اولیهشان را هم نمیتوانند مرتفع کنند و بدین ترتیب وجه مصرفی هنر و ادبیات بهشدت کم وسعت خواهد شد. شما نگاه نکنید در این ایام مردم در فضای مجازی در حال شعرخوانی و داستانخوانی هستند. این یک موقعیت موقتی است. حتی مردم وقتی مجبور میشوند بهخاطر بمباران هوایی هم مدتها در پناهگاه دور هم جمع شوند، شروع میکنند به قصه گفتن برای همدیگر.
زندگی خود شما در دوران کرونا دچار تغییر و تحول خاصی شده است؟
میدانید! ایام قرنطینه برای من چندان قرنطینه نیست. خیلی از دوستانم که در این مدت تماس میگرفتند، میگفتند: تو اساساً در قرنطینهای. راستش برای اولین بار احساس کردم چقدر شرایط مردم به من نزدیک شده است. میدانید! حقیقت این است که مرگ خیلی نزدیک است؛ ولی یک ضرب المثل عربی است که میگوید: «عزای عمومی عیش است».
یک موقعیت جالبی است، بیشتر مردم تصور جالبی از مرگ کرونایی دارند، خیلی نمیترسند، نه بهخاطر اینکه ترسو نیستند؛ بلکه بهخاطر این است که از آن آگاه نیستند و مرگ از کرونا را فقط در فضای مجازی میبینند. چه موضوعی من را که نه اما خیال من را از جهنم فارغ میکند؟
شما از زمره نویسندگان و شاعرانی هستید که کارگاههای آموزشی شعر و داستان برگزار میکردید. شیوع این ویروس در این زمینه شما را با چالش روبهرو نکرده است؟
من قبلاً هم کلاسهایم را بهصورت آنلاین برگزار میکردم که محاسنی دارد، ازجمله خلاص شدن از تردد در شهر که برایم عذابآور است و اینکه در کلاسهای آنلاین شهرستانیها و کسانی که خارج از کشور هستند، هم میتوانند شرکت کنند.
پس شما قبل از کرونا هم گویا برایش آمادگی داشتید؟
راستش را بخواهید از این جهت برای من خیلی شرایط فرق نکرده است؛ چون من همیشه خانهنشین هستم و در حال نوشتن و فقط ازجهت اجرای پرفورمنس و یا فیلمی که قصد ساختش را دارم، دچار وقفه شدهام؛ اما خُب در این دوره قرنطینه موفق شدم رمانم را تمام کنم و چیزهایی را هم ترجمه کنم. من کارم نوشتن و ادبیات است، در هر شرایطی.
به ساختن فیلم اشاره کردید. شما با ساخت مستند «سرهمبندی با نادر مشایخی» نشان دادید در این عرصه نگاه متفاوتی دارید. آیا باز هم به سراغ مستندسازی میروید؟
بله البته. فیلم و سینما برای من با ادبیات هیچ فرقی ندارد. من به مرزهای ژانریک اعتقاد ندارم، هر کاری که بتوانم انجام میدهم. در واقع هر کاری که نکردهام، انجام میدهم. مستندسازی برایم بسیار لذتبخش است و من برای مستند ایدههای بسیاری دارم. میدانید! هنر برای من بسیار به زندگی نزدیک است و مثل زندگی، انجام بعضی کارها هزینهی بیشتری را طلب میکند.
جایی در مستند «سرهمبندی...» آقای مشایخی مخاطب را دعوت میکند که از اشتباه کردن نترسد، خود شما در ساخت این مستند چقدر از اشتباه نترسیدید و اگر اشتباهی رخ داد، دوست داشتید به خاطر پایبندی به خلاقیت، تصحیحش نکنید؟
همانطور که گفتم من مرزی میان ژانرها قائل نیستم. من دوست ندارم کاری را که میتوانم انجام بدهم، مرتب تکرار کنم. چرا باید کاری را که میتوانم انجام بدهم؟ اینجا فقط یک دوربین در میان است و تصویر. دوربین برای من مثل یک چشم است که چیزهایی را میبیند و چیزهایی را نمیبیند. چیزهایی را بهسختی میبیند و یا بد میبیند.
در روزهای اول فیلمبرداری من کمی با فیلمبردار و صدابردارم چالش داشتم؛ اما بعد آنها سریعاً به نگاه من پی بردند و همهچیز حل شد. مثلاً وقتی موقع حرف زدن نادر در اصفهان یک کامیون رد شد، فیلمبردار میخواست قطع کند و به من نگاه کرد و من به او فهماندم که «نه، من همینو میخوام». من یک فیلمبردار داشتم که اصول و قواعد فیلمبرداری را بهخوبی میدانست و وقتی پروژه کلید خورد، متوجه شد که ما داریم لذت میبریم از کارمان و هیچ ترسی از اشتباه وجود ندارد و اگر هم اشتباهی پیش بیاید، بخشی از کار خواهد بود.
من میخواستم تجربه کنم که بیاموزم، به این حرف دقت کنید: «تجربه کنم که بیاموزم» و چنین کسی چطور میتواند نگران اشتباه باشد. تمام پروسه ساختن این فیلم در این حرف مولوی خلاصه میشود: «گر زانکه نهای طالب، جوینده شوی با ما ... ور زانکه نهای مطرب، گوینده شوی با ما»
یک نکته که در مستند «سرهمبندی...» برایم جالب بود، اینکه این مستند نوعی دعوت به گوش دادن است و البته به روایتی تشویق به شجاعت گوش دادن هر چیزی است، چقدر موافق هستید با این گزاره؟
خب بله بخشی از حرف فیلم همین است که شما گفتید. در واقع تفاوت شنیدن و گوش کردن و چند تا از پرفورمنسهایی هم که ما اجرا کردیم، در همین راستا بود. برای من نه در فیلم؛ بلکه در رمان و شعر و پرفورمنس هم نقش اتفاق بسیار اهمیت دارد. مهم نیست چه چیزی در اختیار دارم، من از هر آنچه که در اختیار دارم، چیزی میسازم و میتوانم غریبترین چیزها را هم به عقد هم دربیاورم. چون دورترین چیزها هم با هم نسبتی برقرار میکنند. کاتآپ یا همان سرهمبندی مؤلفه مهم کارهای من است.
اگر موافق باشید برگردیم به موضوع کتاب. وضعیت نشر و پخش و فروش کتابهایتان در سالی که گذشت، چطور بود؟
در سال گذشته پنج کتاب منتشر کردم که عبارت بودند از «گرترود استاین»، «پابلو پیکاسو»، «اندی وارهول»، «جان کیج» و «آنتولوژی شعر پست مدرن» اما تیراژ کتابها در همان حد اسفباری است که همه از آن خبر داریم و به تبع چاپ اولش خیلی زود به پایان رسید؛ اما با این تیراژها رسیدن به چاپ دوم چطور میتواند خوشحال کننده باشد؟!
این مسئله میتواند به تبلیغات فروش کتاب هم ارتباط داشته باشد؟
تبلیغات قطعاً تأثیر دارد؛ اما تبلیغات یک مکانیزمی دارد که باید برای جامعه هدف مشخص صورت بگیرد. الان تبلیغات بیشتر در فضای مجازی است که از سوی ناشر و مؤلف صورت میگیرد؛ اما اینکه تبلیغات تأثیر بسزایی در فروش کتاب داشته باشد، نه اینطور نیست. قبلاً هم گفتهام، الان مردم قدرت خرید کتاب ندارند، اگر پولش را داشته باشند، وقتش را ندارند که بخوانند، اگر پول و وقت داشته باشند، حوصلهاش را ندارند.
از دید شما میتوان کتابخوانی را به یک دغدغه تبدیل کرد؟
فکر میکنم با این وضعیت اقتصادی و با این سیاستهای کلان، کتابخوانی به دغدغه تبدیل نخواهد شد. خانه از پای بست ویران است، فرهنگ رو به زوال است. کسانی مثل من که در جهنم، در حال تولید ادبی و هنری هستند، دیوانهاند؛ در دنیای واقعی زندگی نمیکنند و ممکن است این دنیای ظالمانه ناگهان مثل یک کوسه آنها را ببلعد.
از آثاری که در دست چاپ دارید، برایمان بگوئید.
کتابهایی که بهزودی از من منتشر خواهند شد، عبارتاند از: آثار ترجمه؛ جک کرواک، ویلیام باروز، آلن گینزبرگ، کورت وونگات، آی وی وی، آنتولوژی شعر کانکریت. آثار تألیفی؛ کتاب تئوریک «شعر زبان و زبان شعر»، کتاب شعر «توضیح المسائل شعر به لی لی»، رمان «یک زن تئوری در کافه بیتلز».
و سخن پایانی؟
سخن پایانی؟! دلم میخواهد فریاد بکشم، اما در نوشتار ممکن نیست.
نظر شما