معرفی و بررسی کتاب «علمورزی زنان در میدان دانشگاه»
کتابی که روایتگر چالشهای زنان در میدان دانشگاه است
کتاب «علمورزی زنان در میدان دانشگاه» روایتگر چالشهایی است که زنان استاد و پژوهشگر در زندگی حرفهایشان با آنها مواجهاند؛ چالشهایی که از همان آغاز ورود زنان به دانشگاه و نشستن بر نیمکتهای دانشکدههای دانشگاه تهران در سالهای آغازین تأسیس دانشگاه در ایران، آغاز شده است و همچنان در زندگی زنان دانشگاهی حضور دارد.
طبق گزارش سال 2012 یونسکو درباره آموزش، حضور مردان در مشاغل پژوهشی، بسیار گستردهتر از زنان است. این گزارش نشان میدهد که با وجود حضور گسترده زنان در دانشگاهها در دورههای لیسانس، حضور آنها در دورههای فوقلیسانس و دکتری کاهشی چشمگیر مییابد. درواقع، زنان هنگام بالارفتن از نردبان آموزشی، با موانعی گسترده مواجه میشوند و برای رسیدن به مشاغل پژوهشی، مردان امتیازاتی گسترده نسبت به زنان دارند. مردان 71 درصد صاحبان مشاغل پژوهشی در جهان را تشکیل میدهند، درحالیکه سهم زنان فقط 29 درصد از این مشاغل در سطح جهان است. در اکثر 54 کشور از 90 کشوری که دادههای دردسترس دربارهشان وجود دارد، زنان 25 تا 45 درصد پژوهشگران را تشکیل میدهند. آنها فقط در 21 کشور بیش از 45 درصد پژوهشگران را تشکیل میدهند (UNESCO, 2012).
از عواملی که میتوانند تعداد کم پژوهشگران زن را بهویژه در پستهای بالا توضیح دهند، میتوان به تلاش برای ایجاد تعادل بین کار و زندگی خصوصی، وجود کلیشههای مبتنی بر جنسیت، وجود معیارهای ارتقاء و بهبود جایگاه بیتوجه به وضعیت زنان، مدیریت و نقش پژوهشگران در جامعه اشاره کرد. واقعیت این است که زنان در حوزه پژوهش اغلب نسبت به مردانی که قابلیتهایی یکسان با آنها دارند، درآمد پایینتر و شانس پیشرفت کمتری دارند و به طور نظاممند در رتبههای پایین نظام علمی تمرکز یافتهاند (Ibid).
آمارها در مورد جایگاه زنان در پژوهش و آموزش عالی نشان میدهد که 1- زنان پژوهشگر در مراکز پژوهشی در اقلیتاند، 2- سهم پژوهشگران زن در رشتههای علمی در کشورهای مختلف متفاوت است و 3- «سقف شیشهای» که در مشاغل بهصورت عمومی برای زنان وجود دارد، به شکلی ویژه در آموزش عالی و مراکز پژوهشی عمل میکند. فرهنگ و سازماندهی دنیای دانشگاهی و برخی از پروسهها و عملکردها، در بازتولید نابرابریهای حرفهای بین پژوهشگران زن و مرد نقش داشتهاند. بااینحال، تلاشهایی برای تغییر این وضعیت در جهان آغاز شده است که از آن جمله میتوان به اقداماتی برای گسترش برابری جنسیتی در دانشگاهها اشاره کرد؛ نمونههایی از این اقدامات در کتاب زنان در جهان دانشگاهی؛ دیدگاههای تطبیقی ذکر شده است (Rojers et Moulinier, 2016).
نگاهی به آمار حضور زنان در دانشگاههای ایران نشان میدهد که بهرغم رسیدن به تساوی و یا پیشیگرفتن دختران دانشجو از پسران در بسیاری از رشتههای دانشگاهی، بهویژه در دورههای کارشناسی، همچنان سهم زنان بهعنوان اعضای هیئتعلمی بسیار کمتر از همکاران مردشان است. دادههای دردسترس نشان میدهد که دسترسی به حرفه دانشگاهی برای زنان در کشور ما دشوار است، بهطوریکه درمجموع فقط 6/14 درصد از آموزشگران دانشگاهی را زنان تشکیل میدهند (مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، 1392). این در حالی است که هرچه از نردبان رتبه دانشگاهی بالا میرویم، سهم زنان کاهش مییابد، بهطوریکه فقط 336 نفر (8/7 درصد) از استادان را در تمام دانشگاهها و مراکز آموزش عالی اعم از دولتی، غیردولتی و علوم پزشکی زنان تشکیل میدهند. استادان زن 66 تن (7/7 درصد) از استادان رشتههای علوم پایه و 61 تن (5/7 درصد) از استادان رشتههای علوم انسانی و 12 تن (6/1 درصد) استادان رشتههای فنی و مهندسی را تشکیل میدهند. این در حالی است که 69 درصد از دانشجویان رشتههای علوم پایه، 1/63 درصد دانشجویان رشتههای علوم انسانی و 3/34 درصد دانشجویان رشتههای علوم مهندسی زنان هستند (همان).
این کتاب، روایتگر چالشهایی است که زنان استاد و پژوهشگر در زندگی حرفهایشان با آنها مواجهاند؛ چالشهایی که از همان آغاز ورود زنان به دانشگاه و نشستن بر نیمکتهای دانشکدههای دانشگاه تهران در سالهای آغازین تأسیس دانشگاه در ایران، آغاز شده است و همچنان در زندگی زنان دانشگاهی حضور دارد؛ هرچند در هر دورهای، شکل و نوع این چالشها تغییر کرده است. مجموعه مقاله پیش رو، حاصل همکاری گروهی هفت پژوهشگر است که در چارچوب برنامه مطالعاتی خدیجه کشاورز در گروه مطالعات زنان پژوهشکده تلاش کردهاند هرکدام وجهی از وضعیت زندگی زنان دانشگاهی و بهویژه استاد- پژوهشگران زن در ایران را روشنی بخشند. لازم به یادآوری است که تمامی مقالات حاضر در این مجموعه در فاصله پاییز96 تا تابستان 97 نوشته شدهاند. کار ویراستاری و نیز رفت و برگشت مقالات بین نگارنده این سطور و نویسندگان مقالات تا پاییز سال 97 بهطول انجامیده است.
در مقاله اول با عنوان «پیشگامان زن در آموزش عالی در دوران پهلوی (1357-1300)؛ موانع و استراتژیها»، فاطمه عزیزی با نگاهی تاریخی، به پیشگامان زن در آموزش عالی ایران میپردازد. او با استفاده از اسناد دردسترس و تاریخ شفاهی نگاشتهشده و نیز مصاحبه با تعدادی از زنان استاد و دانشجو تلاش میکند بخشی از تجربه زنان دانشگاهی در مقام دانشجو و استاد دانشگاه را از سالهای آغازین ورود زنان به دانشسرای عالی در سال 1314 و پسازآن، دانشگاه تهران تا پیش از انقلاب 1357 را به تصویر بکشد. مقاله عزیزی نشاندهنده مقاومتهایی است که در برابر پذیرش زنان بهعنوان دانشجو و هیئتعلمی وجود دارد؛ برای مثال، یکی از مهمترین چالشهای نسل اول دانشجویان دختر ممنوعیت تحصیل در برخی رشتههای دانشگاهی برای آنها بود؛ این ممنوعیتها نه براساس قانون، بلکه ناشی از مقاومت برخی دانشکدهها در مقابل پذیرش دختران بود. عزیزی نشان میدهد که اگرچه افزایش تعداد زنان در دانشگاه در دهههای 40 و 50 سبب شد که آنها بهعنوان مهمان ناخوانده دیده نشوند و فضای مردانه دانشگاه تا حدودی تغییر کند اما ساختار جنسیتزده دانشگاه تا سالها زنان را با چالش مواجه میکرد و آنها را به مبارزه هرروزه فرامیخواند.
مقاله دوم با عنوان «فهم تجربه حرفهای زنان دانشگاهی؛ مطالعهای کیفی در دانشگاههای دولتی شهر بوشهر»، به قلم نگارنده این سطور است. این مقاله که با استناد به نتایج مطالعهای کیفی در دانشگاههای خلیجفارس و پیام نور شهر بوشهر فراهم شده است، به چالشهای حرفهای استاد-پژوهشگران زن در این دانشگاهها پرداخته است. یافتههای پژوهش که با استفاده از مصاحبه نیمهساختاریافته با 10 استاد-پژوهشگر در این دو دانشگاه انجام شده است، حاکی از دشواری دستیابی به حرفه دانشگاهی و پسازآن، وجود چالشهایی است که زنان در زندگی حرفهایشان با آن مواجهاند. این یافتهها نشان میدهند که مهمترین چالشهای زنان در دانشگاههای بوشهر، دشواریهای ارتقاء و ایجاد تعادل میان وظایفشان بهعنوان پژوهشگر، آموزشگر و نیز مادر و همسر است.
مقاله بعدی با عنوان «مقایسه احساس نابرابری جنسیتی در میان استادان زن دانشکدههای فنی و علوم اجتماعی دانشگاه تهران» به قلم مینا عزیزی به مقایسه تجربه احساس تبعیض جنسیتی در میان دو گروه از استادان زن در دو فضای متفاوت در دانشگاه تهران میپردازد. نویسنده با انجام مصاحبه متمرکز نیمهساختاریافته با مشارکتکنندگانی از هر دو دانشکده، با دو دسته کلی از نابرابریها مواجه میشود: نابرابریهای کلان و ساختاری و نابرابری در سطح روابط خرد و بینفردی. او همچنین به تجربه احساس نابرابری از منظر شباهتها و تفاوتهایی نیز میپردازد که روایتهای این دو گروه استادان مشارکتکننده در پژوهش با یکدیگر داشتند. عزیزی نشان می دهد که گرچه شباهتهای گزارششده در سطح کلان و در سطح خرد در میان دو گروه مشارکتکننده بیشتر از تفاوتهاست اما همچنان تعداد زنانی که در دپارتمانهای علوم اجتماعی به کار مشغولاند، نسبت به زنانی که در دپارتمانهای فنی کار میکنند، بیشتر است. حضور بیشتر زنان در سمتهای مدیریتی و اجرایی، در کنار وجود حساسیت جنسیتی بیشتر در میان زنان و آگاهی جنسیتی بالاتر در میان مردان دانشکده علوم اجتماعی، از دیگر وجوه افتراق این دو فضای آکادمیک است.
عطیه اصغرزاده و خدیجه کشاورز، در مقالهای با عنوان «چالشهای استاد-پژوهشگران زن در آموزش عالی؛ بررسی تطبیقی بین ایران و فرانسه»، با انجام مطالعهای کیفی با استناد به مصاحبه نیمهساختاریافته با استاد-پژوهشگران زن در چند دانشگاه در فرانسه و ایران تلاش کردهاند به مقایسه وضعیت دانشگاهیان زن در این دو کشور بپردازند. این مقاله نشان میدهد که با وجود شرایط بومی متفاوت، مشکلات زنان در جامعه دانشگاهی این دو کشور، نکاتی مشترک را دربردارد: مسئله سقف شیشهای، مشکلات آشتی میان کار حرفهای و مسئولیتهای خانوادگی و تأثیر هنجارهای مردانگی و زنانگی بر نابرابریهای جنسیتی در دانشگاه میان استاد-پژوهشگران هر دو جامعه مشترک است. طبق یافتههای این پژوهش، حتی در کشوری همانند فرانسه که به مطالبات زنان در برنامههای دولتی اهمیت داده میشود، برقراری برابری جنسیتی در جهان آکادمیک دشوار است. اقدامات سالهای اخیر در آموزش عالی فرانسه در جهت گسترش برابری زن و مرد در جهان دانشگاهی، گرچه به برابری زنان با مردان در بدو استخدام کمک کرده است اما تضمینکننده برابری آنها در مسیر پیشرفت حرفهای نیست.
فاطمه موسوی ویایه در مقالهای با عنوان «بررسی جامعهشناختی موازنه کار و زندگی خانوادگی در میان پژوهشگران زن» به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا در محیطهای آکادمیک نیز نابرابری جنسیتی و تعارض کار- خانواده برای زنان پژوهشگر را شاهدیم؟ او برای پاسخ به این پرسش، روایت زندگی 10 زن هیئتعلمی یا پژوهشگر را در مصاحبههای نیمهساختاریافته واکاوی میکند و راهبردهایشان را برای ایجاد موازنه میان کار و زندگی خانوادگی مورد بررسی قرار میدهد. یافتههای پژوهش وی نشان میدهد که تمام زنان مصاحبهشده، درگیر تعارض کار و زندگی خانوادگی بودند و برای اجرای نقشهای متعدد مادر، همسر، خانهدار، دانشجوی دکتری/هیئتعلمی ناچار بودند از ساعات استراحت و کیفیت کارشان بکاهند. درعینحال، تجربه استرسهای شغلی، فرسودگی روانی و احساس گناه را نیز گزارش کردند.
نسیمالسادات محبوبی شریعتپناهی و محیا شعیبی در مقالهای با عنوان «هنجار موفقیت در میان زنان پژوهشگر» به دشواریهای دستیابی به موفقیت در میان زنان پژوهشگر میپردازند. محققان با بررسی پژوهشهای انجامشده در این حوزه تأکید میکنند که زنان پژوهشگر نسبت به مردان، به موفقیتهای کمتری در عرصه پژوهش دست مییابند. پژوهش آنها در پی بررسی هنجار موفقیت در میان زنان پژوهشگر، چالشهای موفقیت آنها و ارائه راهبردها برای رسیدن این زنان به موفقیت در عرصه پژوهش با استفاده از نظریههای موفقیت و سقف شیشهای است. در این پژوهش، هنجار موفقیت در میان زنان در دو گروه موفقیت ذهنی و موفقیت عینی و چالشهای موفقیت آنها، در سه دیدگاه از نظریه سقف شیشهای یعنی دیدگاه شخصمحور (موانع شخصیتی و نقشهای خانوادگی)، دیدگاه ساختاری (ساختار مردانه و شبکههای ارتباطی) و دیدگاه اجتماعی (نگاه جنسیتی و عدمحمایت اجتماعی) ارائه شده است. زنان پژوهشگر آزاد، زنان عضو هیئتعلمی پژوهشی و زنان عضو هیئتعلمی آموزشی براساس تحلیل 20 مصاحبه و همچنین مرور اسناد مرتبط بررسی شدهاند.
شمیم شرافت و مریم واحدی در مقالهشان با عنوان «نقد اخلاقی زنان از منظر نگاه مردانه دانشگاه» با تکیه بر نتایج پژوهشی کیفی نشان میدهند که استادان زن در دانشگاه بیش از مردان زیر ذرهبین نقد قرار دارند. امکان دستیابی به فرصتهای ارتقاء، تصمیمگیری و اجرا نزد زنان کمتر از مردان است و این موجب میشود که زنانی که به این فرصتها دست یافتهاند، بیش از مردان در معرض نگاه خیره و موشکافانه دیگران قرار گیرند. به باور نویسندگان، در نگاه دانشجویان، زنان به علت تجربه کمتر در میدان عمل در رشتههای فنی و پزشکی و انسانی نسبت به همکاران مرد فاقد قدرتاند. دانشجویان پسر در کلاسها به علت داشتن نگاه تحقیرآمیز به استادان زن در مواردی به توهین، تحقیر یا بیتوجهی به آنها میپردازند. در میان استادان، دیدگاه پدرمآبانه استادان مرد نسبت به زنان موجب شده است به آنها نگاه فرودست داشته باشند و گاهی نظراتشان را به استادان زن تحمیل کنند.
کتاب «علمورزی زنان در میدان دانشگاه» به کوشش خدیجه کشاورز با شمارگان 200 نسخه، در 333 صفحه، به بهای 44 هزار تومان از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر شده است.
نظر شما