راوی رمان، پسری نوجوان به نام سام پسری دو ملیتی است و سرگردان میان هویتی ایرانی- آمریکایی که برای کشف هویت ایرانی خودش، جای همراهی با پدر و مادر برای واکسینه کردن کودکان آفریقای جنوبی، به ایران میآید
رمان نوجوان «تابستان من با خرس سیاه و شعر نو»، نخستین رمان مهسا تکاپومنش بقایی در ۱۸۵صفحه، توسط کتابهای نردبان انتشارات فنی ایران منتشر شده است. لوگوی نردبان سبز از مجموعه کارهای محیط زیستی است. از نقاط قوت داستان، لحن طنز گونه راوی است که گاه و بیگاه با حرفها و موقعیتهای داستانی لبخند بر لبهای خواننده رمان میآورد.
راوی رمان، پسری نوجوان به نام سام پسری دو ملیتی است و سرگردان میان هویتی ایرانی- آمریکایی که برای کشف هویت ایرانی خودش، جای همراهی با پدر و مادر برای واکسینه کردن کودکان آفریقای جنوبی، به ایران میآید تا تعطیلات تابستانی خود را دور از پدر و مادرش، در رودانِ استان هرمزگان میگذراند. او را به عمه رویا و همسر او سعید، و پسر عمه سعید و دختر عمه الهه میسپارند. اما درست در اولین شب تعطیلات خود، سام خوابآلود، با شنیدن صدایی زوزه مانند بیدار میشود. صحنه عجیبی در حیاط انتظار سام را میکشد. توله خرس سیاه توی مرغدانی میان مرغ و خروسها گیر افتاده. توله خرس سیاه آسیایی که همراه با آن ماجراهایی کهنه و قدیمی سر باز میکند. گویا قرار نیست تعطیلات آن طور که انتظار داشته پیش برود. سعید، شوهر عمه، با تفنگ شکاری سام را نشانه میرود، به تصور اینکه دزدی وارد مرغدانی شده، در این میان، توله خرس فرار میکند.
تعقیب و گریز در باغ و پیدا کردن توله خرس و روبهرو شدن با یوسف درویشی سام را از انزوایی که به دور خود کشیده است، جدا میکند. نگاهی که از بالا به همسالان خود دارد، با توجه به تربیت دوگانه و تضاد فرهنگی او که بزرگ شده آمریکاست بیتأثیر نیست. سام با عمه رویا که بیمار است و این بیماری از او و خانوادهاش پنهان شده روبهرو میشود. طی داستان با امین، پسر عمه که دانشجوی خوابگاهیست و از فعالهای محیط زیست رودان است همراه میشود.
لحن راوی معماگونه است. در پی مطرح کردن سؤال برای خود و مخاطب، سعی میکند تا قدم به قدم پرسشها را پاسخ بدهد و معماهای پیش رویش را حل کند. با پیدا شدن خرس که سام اسمش را رابرت فراست میگذارد، داستانهای قدیمی رو میشود. سالها قبل، زمانی که سام و امین کوچک بودهاند، خرس سیاهی به رودان حمله کرده و پسر یکی از اهالی دستش را در این حادثه از دست میدهد. برای کشف این داستان کهنه که پشت وقایعی مبهم و رازآلود پنهان شده، سام دست به عملیات ویژهای میزند و در این راه خودش مجبور میشود تا قوانینی را زیر پا بگذارد.
داستان سه دوست قدیمی، یوسف درویشی، سعید شوهر عمه و پدر خودش راستین و رویا خواهر راستین که همهجا در کنار آنها بوده است. درویشی همان کسی است که توله خرس سیاه یا به عبارت دیگر، رابرت فراست را از آنجا پیدا میکند. بیست و پنج سال قبل، طی حادثهای در شکار گنجشکها اتفاقی میافتد که نتیجهاش تا به امروز در خانواده باقی مانده است. زینب مادر سعید هم به همان بیماری رویا مبتلا بوده است.
سرطان کبد!
اطلاعات پزشکی- دارویی سام، در سراسر داستان، نکات جالبی را برای مخاطب روشن میکند. ترس از بیماری و واکنش نشان دادن به زخمی شدن و گاز گرفته شدن توسط رابرت فراست از طرفی و خودداری و حفظ خونسردی و موقعیتشناسی او از طرف دیگر ترکیب جالبی از تضادهای درونی یک نوجوان را به خوبی نشان داده است.
نویسنده انتخاب ویژهای در فصلبندی داستان داشته است، بنابه فضاهایی که سام در آن قرار میگیرد و نسبت به موقعیتهای نفس گیر و همذات پنداری او، از نام فیلمهای معروف تاریخ سینما بهره برده است. تعلیق پایانی هر فصل، کنجکاوی مخاطب را به ادامه دادن ترغیب میکند. داستان با هیجان بازیای که سام راه میاندازد، بیشتر میشود. علاوه بر آن سام گرافیتی میکشد؛ چیزی که اغلب نوجوانها به آن گرایش دارند.
سام تصمیم میگیرد تا توله خرس را نجات بدهد، غافل از اینکه آدمهایی هستند که برای توله خرس و مادرش نقشههای شومی دارند. آدمهایی با سوء استفاده از احساسات سعید شوهر عمه رویا، که به خاطر مرگ فجیع مادرش در بیمارستان و اشتباه دکترها، دیگر به علم پزشکی اعتقادی ندارد، سعی در پیدا کردن جای خرسها دارند. سام هم که تابستان گذشته همراه دختری به نام کاتیا، دورهای کارآموزی در باغ وحش گذرانده، به علم و دانش خود اتکا میکند و از رابرت فراست در غاری پرستاری میکند.
دوستان امین، در لحظههای حساسی به کمک او میآیند. هر کدامشان دغدغهای متفاوت در این کار دارند. عشق کمرنگی میان او و کاتیا از لابهلای عکسهای اینستاگرام سر بر میآورد. احساسات نوجوانانهای که این روزها بد نیست در رمانهای نوجوان بیشتر ببینیم.
نظر شما