سه‌شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۱
یک جنگجو که نجنگید اما شکست خورد

کاظم هاشمی نویسنده کتاب «بن‌بست از دو سو: تحلیل جامعه‌شناختی به اشعار نصرت رحمانی» در سالمرگ نصرت رحمانی و در گفت‌وگو با ایبنا به شباهت نصرت رحمانی و صداق هدایت پرداخت و درباره تاثیر جامعه روی این شاعر صحبت کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کم نیستند شاعران و نویسندگانی که در ادبیات معاصر ما تاثیرگذار بوده‌اند و هیچ وقت به حق‌شان نرسیده‌اند. بدون شک نصرت رحمانی یکی از این افراد است که شاید نسل جوان ما آن‌طور که باید و شاید او را نمی‌شناسد و شاید در بهترین حالت فقط اسم او را شنیده است. البته این اتفاق دلایل متعددی دارد؛ یکی از دلایل آن، روحیه طغیانگر نصرت است که باعث طرد شدن او شد. البته شاعران و نویسندگان یاغی در سال‌های پیش از انقلاب کم نبودند، اما او اهل حاشیه‌سازی نبود و از طرفی به دلیل بایکوت شدن از سوی افراد تاثیرگذاری مثل رضا براهنی، هیچ‌وقت در راس رسانه‌ها قرار نگرفت. بیست و هفتم، خردادماه سالمرگ نصرت رحمانی بهانه‌ای شد تا به سراغ کاظم هاشمی، نویسنده و پژوهشگر کتاب «بن‌بست از دو سو: تحلیل جامعه‌شناختی به اشعار نصرت رحمانی» برویم و با او درباره نصرت رحمانی صحبت کنیم.
 
یکی از جدیدترین کتاب‌هایی که در سال‌های اخیر درباره نصرت رحمانی نوشته شده، حاصل سال‌ها پژوهش و فعالیت شماست. کمی درباره این کتاب و سیاست‌های فکری آن توضیح دهید.
کتاب «بن‌بست از دو سو: تحلیل جامعه‌شناختی به اشعار نصرت رحمانی» درباره نگاه نصرت رحمانی به جامعه است و من در آن به این موضوع مهم پرداختم که جامعه چقدر روی شعر این شاعر تاثیر گذاشته است.
 
این اثر پژوهشی بر اساس چه نظریه‌ای انجام شده است؟
این تحقیق بر اساس نظریه آرای هانری زالامانسکی انجام شده است که به جامعه‌شناسی محتواها می‌پردازد و می‌گوید که جامعه با توجه به شرایطی که دارد چه پاسخی را از سوی هنرمندان و اهل قلم دریافت می‌کند. از طرفی می‌خواهد ببیند که مشکلات جامعه چگونه مطرح شده است و ما چگونه به آنها جواب داده‌ایم.
 
بخش عمده فعالیت‌های نصرت در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی بوده است؛ شما به همان دوره پرداخته‌اید یا آثار بعد از انقلاب هم بررسی شده است؟
بررسی‌های مربوط به سال‌های قبل از انقلاب 57 است؛ چراکه نصرت بعد از انقلاب از وضعیت گذشته فاصله می‌گیرد و کم‌کم شعرهایش درونی‌تر می‌شود. نصرت در مجموعه‌‌شعرهایی مثل «کوچ»، «‌کویر»، «ترمه»، «معیاد در لجن»، «حریق باد» به جامعه خود پرداخته است که «میعاد در لجن» اوج آن است و در آن جامعه را به‌صورت لجن‌زار می‌بیند و امیدی به آینده ندارد.
 
به نام کتاب بپردازیم؛ چرا «بن‌بست از دو سو»؟ این عنوان نشان دهنده وضعیت خفقان سال‌های فعالیت نصرت است؟
اسم کتاب از نام یکی از شعرهای نصرت گرفته شده است. او جامعه را در یک خیابانی می‌بیند که از هر سو به بن‌بست ختم می‌شود و در آن فقر و بدبختی بیداد می‌کند. نگاه نصرت به جامعه نگاه کاملا منفی است و پاسخی که به جامعه آن روزها داده، این است که چون خفقان زیاد بوده است، او و همفکرانش روش مبارزه منفی را انتخاب کرده‌اند؛ ‌یعنی به تاثیر از شاعران فرانسوی مثل شارل بودلر، راه مبارزه منفی را انتخاب کرده‌اند و آمدند به اعتیاد، مسائل غیراخلاقی، مرگ و خودکشی اندیشیده‌اند. شما اگر کتاب‌های شاعرانی مثل نصرت رحمانی و نادر نادرپور را که بخوانید، متوجه می‌شوید که نگاه کاملا منفی است.
 
یعنی شما معتقدید که نگاه نهیلیستی داشته‌اند؟
دقیقا همین طور است. یعنی پیش خود گفته‌اند: ما که نمی‌توانیم جامعه را تغییر دهیم و علیه ظلم و ستم قیام کنیم، پس بیاییم علیه خودمان قیام کنیم. یعنی با رفتن به سمت اعتیاد و مسائل اروتیکی و یاس، خودزنی کردند. این یاس و ناامیدی در شعرها و حتی عناوینی که برای شعرها و کتاب‌های خود انتخاب می‌کردند نیز به خوبی نمایان است.
 
در بررسی‌های انجام شده به چه نتیجه‌ای رسیدید و نصرت رحمانی را چطور توصیف می‌کنید؟
وقتی نصرت رحمانی را آنالیز می‌کنیم، متوجه می‌شویم که او یک صادق هدایت دیگر است که به جای داستان در شعر اتفاق افتاده است. خودش هم می‌گوید که بیشتر از اینکه وام‌دار نیما باشد، وام‌دار هدایت است. شاید به لحاظ فرمی، نیما روی او تاثیر گذاشته باشد؛ اما به لحاظ اندیشه و فکری کاملا تحت‌تاثیر هدایت است. حتی شعری به نام «لوطی» دارد که قشنگ، خودبیگانگی و تنهایی یک نفر را نشان می‌دهد، درست کاری که هدایت انجام می‌داد.
 
وضعیت نصرت بعد از انقلاب چگونه است؟‌ آیا همان دیدگاه‌های گذشته را دارد؟
نصرت بعد از انقلاب آنچنان که باید و شاید دیده نمی‌شود و خیلی‌ها معتقدند که اوج کارهای او «میعاد در لجن» است که در سال 46 منتشر شده و اوج شرایط بد سال‌های پیش از انقلاب را در شعرهای این کتاب می‌بینیم. بعد از انقلاب این نگاه کمتر می‌شود و دیگر آن نگاه بودلروار ر ا ندارد و چندان در پی این مسائل نیست. دهه پرکار نصرت دهه 30 و 40 است، کارهایی که هنوز دیده می‌شوند و حرف برای گفتن دارند.
 
این نگاه یاس در «حریق باد» تغییر نمی‌کند؟
من فکر می‌کنم که نصرت در این مجموعه تحت تاثیر جنگ‌های چریکی می‌خواهد بگوید که من هم هستم و شعر مبارزانه و چریکی را مطرح می‌کند اما نمی‌تواند موفق عمل کند و به همین دلیل بین امید و ناامیدی در نوسان است. البته این امید و ناامیدی تحت‌تاثیر جامعه است؛ چراکه جامعه یک روز حال خوبی دارد و حال شاعر نیز خوب است و یک روز بدبختی‌ها و فلاکت‌‌ها حمله‌ور می‌شوند و او هم حالش بد است. بنابراین این تناقض در شعر ما، تناقض جامعه را نشان می‌دهد.
 
همه به خوبی می‌دانیم که نصرت متفاوت از شاعران هم دوره خود است. به نظر شما این تفاوت به دلیل نگاه و ابزارهایی (کلمات و آرایه‌های خاص) است که استفاده می‌کند؟
شاملو می‌گفت چراغ را به من بدهید، می‌خواهم به جنگ نابرابری‌ها بروم اما نصرت این طور نبود و می‌گفت: سیگار را به من بدهید. نصرت در شعرهایش نه می‌گفت دوستی دارم و نه می‌گفت میهنی دارم. او می‌گفت بگذارید من در منجلاب غرق شوم تا با غرق شدن خودم، بگویم که جامعه لجن‌زار است و چنین لجن‌زاری وجود دارد و من را نگاه کنید که تا کجا در این لجن‌زار هستم. برای اثبات این موضوع شاعران و نویسندگان آن دوره یا به سراغ اعتیاد رفتند یا مسائل غیراخلاقی. اگر بخواهم با شما رک صحبت کنم، باید بگویم که محتوای غزل پست مدرن این روزهایمان را من در غزل دهه 30 دیده‌ام، البته این فقط به نصرت مربوط نمی‌شود و تم غالب دهه 30 است و فقط این وسط نصرت دارد این دهه 30 را مدیریت و رهبری می‌کند. یعنی ما اعتیاد را در شخصی مثل اخوان هم می‌بینیم؛ اما به این شکل بلد نمی‌شود.
 
به تاثیر نصرت از شعر شاعران فرانسه مثل بودلر اشاره کردید. کمی درباره این موضوع توضیح دهید.
وقتی ما شعر فرانسه را می‌خوانیم، می‌بینیم که همه یا لات و لوت هستند یا در خیابان ولو هستند و چنین رفتارهایی از نصرت نیز سر می‌زند.
 
منظور شما کتک زدن و چاقوکشی برای رضا براهنی است؟
دقیقا می‌خواستم به اینجا برسم. این مسائل در شعر او مطرح شده است و حالا باید بیاییم و ببینیم که دلیل این اتفاقات چه بوده است. برای مثال بودلر می‌آید و می‌گوید من نه وطنی دارم، نه دوستی، نه خواهری و نه برادری. پس اجازه دهید، مست کنم و رها باشم. ما قشنگ بودلر را در نصرت می‌بینیم. یعنی قیصر ملهم از نصرت رحمانی است و کیمیایی هم این موضوع را گفته است ومن نیز این را قبول دارم. نصرت رحمانی می‌گوید که ما بعد از شکست کودتا مشتی آواره شدیم و از آرمان‌هایمان دور افتادیم، شکست خوردیم و فهمیدیم حزب توده نیز سرابی بیش نبوده است و همین شد که خودمان را زدیم و علیه خودمان قیام کردیم. نصرت می‌گوید ما مشت داشتیم اما در جیب‌مان بود. در شعری می‌گوید: «بر سنگ گور من بنویسید/ یک جنگجو که نجنگید/ اما... شکست خورد.» و خفقان همین است.
 
 

در عکس روی جلد کتاب نصرت سیگار به دست ایستاده است. آیا این هم با توجه به محتوای مورد نظر شما انتخاب شده است؟
بله. عکس روی جلد، نصرت را سیگار به دست نشان می‌دهد، یعنی از روی جلد آمده‌ام و به صورت برائت استهلال گفته‌ام که جلد کتاب من نشان می‌دهد که چه چیزی را می‌خواهیم دنبال کنیم و قرار است که به چه چیزی در کتاب پرداخته شود. این عکس آدم سیگار به دستی را نشان می‌دهد که آدم خنثایی است و با همین خنثی بودنش می‌خواهد به جنگ برود.
 
سر همین اتفاقات و ویژگی‌هاست که نصرت، آن طور که باید و شاید دیده نشد و به حق‌اش نرسید؟
دلیل اصلی مطرح نشدن نصرت اخلاق اوست؛ او با عرف نمی‌ساخت و از این رو بایکوت شد. در آن زمان می‌گفتند نوجوانان و جوان را منحرف می‌کند. از طرفی کفریات می‌گفت و همه این‌ها باعث شد دیده نشود.
 
همین رفتار را صادق هدایت هم در داستان داشت، چرا این اتفاقات برای صادق هدایت رخ نداد؟
قبول دارم؛ اما باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که مهمترین منتقد ادبیات ما در دهه 30 رضا براهنی است که بنا بر دلایلی که به آن اشاره کردیم، نصرت رحمانی را نقد نکرد و نصرت هم آنچنان که باید و شاید دیده نشد. او در کتاب «طلا و مس» هیچ حرفی از نصرت نمی‌زند. البته نباید از این نکته نیز غافل شویم که نصرت هم آدم محافل ادبی نبود و تنها کار خودش را می‌کرد. یعنی شعر می‌نوشت و کنار می‌گذاشت. دنبال سروصدا کردن نبود. براهنی در آن زمان قدرتی داشت که می‌توانست یک شبه کسی را تبدیل به نفر اول شعر کند یا یکی را بایکوت کند و از آسمان به زمین بزند. من فکر می‌کنم که رضا براهنی برای نصرت راه دوم را انتخاب کرد. شما «طلا و مس» را بخوانید، شاید در حد دو سه خط از او مطلب می‌بینید.
 
همان دو سه خط هم تعریفی نیست؟
بله دقیقا. خاطرم هست در جایی گفته هرچقدر که سهراب سپهری خوبی می‌بیند، نصرت رحمانی یک غول بدبین یک چشم است که همه چیز را بد ‌می‌بیند. یعنی مقابل سهراب سپهری، نصرت رحمانی را داریم. نکته دوم نیز اجتماعی نبودن نصرت است. ما در آن دوره یک نقد درست و حسابی یا یک مصاحبه درست و حسابی از نصرت نمی‌بینیم. او فقط شعرش را گفته و در اجتماع حاشیه‌ساز نبوده است.
 
شما در کتاب به مساله اعتیاد نصرت هم پرداخته‌اید؛ این هم از همان خودزنی‌هاست؟
بله. جالب است که بدانید، طبق تحقیقات انجام شده نصرت زمانی که شعر «نصرت! شنیده‌ام که تریاک می‌کشی...» را سرود، اعتیاد نداشته است. من این موضوع را به شکل مفصل در کتاب مطرح کرده‌ام. در واقع نصرت جوانان هنرمندی مثل داریوش رفیعی را می‌بیند که به سمت اعتیاد رفته‌اند و برای پرداختن به آنها در شعرش، خودش را می‌زند؛ چراکه قهرمان یا ضدقهرمان‌های شعرهای نصرت خود اوست. مبارزه با اخلاقیات همین است. یعنی خودش را قهرمان یا ضدقهرمان می‌کند تا بگوید همچین مسائلی در جامعه هست. نصرت نمی‌گوید فلانی معتاد است؛ از خودش شروع می‌کند و می‌گوید خودم معتادم.
 
به عنوان سوال پایانی، در این رویکرد نصرت تنها بود؟
دو نفر این کار را در ادبیات ما کردند، یکی نصرت بود و دیگر اخوان ثالث. یعنی خواستند گواهی بدهند به لجن‌زار بودن جامعه. در این بین مساله مهم این است که نصرت نسبت به اخوان خیلی افراطی‌تر بوده است. نصرت انعکاس‌دهنده ویرانی نسل دهه 30 ایران بود و ما سه تم پررنگ یعنی اعتیاد، اروتیک و یاس‌اندیشی را در نصرت می‌بینم.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • عیوضی ۰۹:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
    با سلام. دست مریزاد خیلی مصاحبه مفیدی بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها