به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در سمنان، رمان «بعد از ابر» نوشته «بابک زمانی» که در سال ۱۳۹۷ ازسوی نشر ایجاز در ایران منتشر و پس از آن چندین بار تجدید چاپ شد، چندی پیش با برگردان «مانا خسروشاهی» به انگلیسی ترجمه و ازسوی انتشارات شمع و مه (Candle & Fog) در انگلستان منتشر شد. ساجده اثنیعشری نمونهخوان، لیزا نوریس ویراستار و پژمان رحیمیزاده هم طراح جلد این کتاب بودهاند.
«بعد از ابر» در سبک رئالیسم اجتماعی، به تبعات مخرب سدسازی غیراصولی در ایران و آثار آن بر زیستبومها و زندگی مناطق غیرشهری میپردازد. این رمان چندین داستان موازی را در قالب یک خط داستانی جامع در دلِ خود دارد و مفاهیم و موضوعات گوناگونی را در قالب یک زندگی روستایی با تمامی وجوه آن به تصویر کشیده است؛ تنهایی انسانها، ایستادن و جنگیدن برای بردن و ساختن، شکست و تسلیم، خودخواهی، دروغ، عشق، طمع و ... از جمله درونمایههای این اثر است.
طبق اعلام انتشارات شمع و مه، نسخه انگلیسی رمان «بعد از ابر» از هفته آینده بهزودی سایت آمازون قابل خرید خواهد بود و قرار است تور جهانی داستانخوانی این رمان در سراسر جهان برگزار شود.
به بهانه انتشار نسخه انگلیسی این رمان که از آثار پرفروش سالهای اخیر در داخل کشور بوده است، سراغ «مانا خسروشاهی» مترجم جوان شاهرودی که کار ترجمه رمان «بعد از ابر» را به انگلیسی انجام داده است، رفتیم که مشروح این گفتوگو در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
مانا خسروشاهی در ابتدای این مصاحبه از روی آوردنش به نویسندگی گفت و عنوان کرد: از کودکی جزو تفریحاتم این بود که در ذهنم داستانسازی کنم. اتفاقاتی را که میخواستم بیفتد، در ذهنم صحنهسازی میکردم و به حرفهای خودم و واکنشهای اطرافیان فکر میکردم؛ سفر که میرفتیم، ساعتها از پنجرهی ماشین به بیرون خیره میشدم و به داستانهای مختلف فکر میکردم. دوران راهنمایی بودم که شروع کردم به تلاش برای اینکه این تصاویر و داستانها را روی کاغذ بیاورم. ماههای آخر سوم راهنمایی بود که مادرم با کارگاه داستان حوزه هنری آشنا شد و من را تشویق کرد که آن را پیگیری کنم؛ کارگاه داستان با مربیگری خانم مریم میرحسینی نقطه عطفی در زندگیام شد و بیشتر و بیشتر غرق نویسندگی شدم.
برگزیده بخش ویژه جشنواره زایندهرود در سال ۱۳۹۸ ادامه داد: هنوز خودم را تازهکار میدانم، ولی اگر موفقیتهایی در جشنوارههای مختلف کسب کردهام، به نظرم دلیلش این بوده که همیشه سعی میکنم با دغدغه بنویسم. اعتقاد دارم نویسندگی یک رسالت است و در هر داستانم سعی میکنم موضوع مهمی را مطرح کنم. البته که خیلی وقتها شکست میخورم و موضوع را نمیتوانم به خوبی بیان کنم یا متوجه میشوم موضوع فقط برای من مهم بوده، اما دست از تلاشم برنمیدارم.
وی ضمن بیان اینکه تاکنون کتابی چاپ نکردهام و فقط داستان کوتاه نوشتهام یادآور شد: برخی داستانهایم در جشنوارههای مختلف برگزیده شده است، به همین دلیل نمیتوانم داستان خاصی را انتخاب کنم ولی در همان سال اولِ پیوستنم به کارگاه داستان، یک داستان نوشتم با راوی اول شخص از زبان یک دختر نابینا و با اینکه الان داستان را خیلی خام میدانم اما آن موقع در جشنوارهی شهرستانی حائز رتبه اول شد و در ذهن خیلی از اطرافیانم ماندگار شده است.
مهمترین رکن نویسندگی، شجاع بودن نویسنده است
مانا خسروشاهی با اشاره به اینکه در جایگاه از بالا به پایین توصیه کردن نیستم، افزود: بهعنوان یک همقطار فکر میکنم مهمترین رکن، شجاع بودن نویسنده است. اگر حرفی برای گفتن دارید، آن را بنویسید و نگران واکنشها نباشید؛ خودسانسوری نکنید. یک نویسندهی کانادایی یک بار حرفی به من زد که در ذهنم ماندگار شده است. از او پرسیدم آدم چطور میتواند بفهمد که کارهایش برای چاپ به اندازه کافی خوب و پخته است؟ گفت: «تلاشت را بکن و کارت را بفرست برای ناشران خودت، خودت را رد نکن، اجازه بده بقیه ردت کنند». به نظرم خیلی مهم است که خودمان را رد نکنیم و حرفی را که میخواهیم، کامل و بیپرده روی کاغذ بیاوریم.
حس مداوم غم در داستانهای دهه هفتادیها جاری است
وی گفت: هنوز کتابی از داستانهای خودم چاپ نکردهام؛ ولی تصور میکنم اگر روزی چاپ کنم، مخاطبم بیشتر آدمهایی هستند که سوال دارند. آنهایی که وقتی در زندگی روزمرهشان پیش میروند، گاهی برایشان این سوال پیش میآید که «چرا باید اینطوری باشه؟» و خب فکر میکنم یک حس مداوم غم هم در داستانهای من جاری است که نسل ما دهه هفتادیها و البته دهه شصتیها در روزمرههاشان تجربه میکنند و با آن ارتباط برقرار میکنند.
شعار ندادن و تزریق نکردن ایدهها به مخاطب مسئله مهمی در داستاننویسی است
مقام سوم بخش ویژه جشنواره استانی شاهوار در سال ۱۳۹۴ ضمن برشمردن مشکلاتش در حوزه نویسندگی گفت: اولین مشکلم در این حوزه کمبود وقت است؛ همیشه راحت نیست آدم همزمان دانشجو یا دانشآموز باشد و وقت برای داستاننویسی هم پیدا کند؛ خصوصا که بخش زیادی از نویسندگی همیشه وابسته به خواندن آثار داستانی دیگران است؛ نه کتابهای درسی!
وی ادامه داد: اگر از مشکلات درون وجود خودم بخواهم بگویم، مسئلهای که گاهی تجربه میکنم جدا کردن خودم از داستانهایم است؛ شعار ندادن و تزریق نکردن ایدهها به مخاطب خیلی مسئلهی مهمی در داستان نویسی است و چون عقایدِ بهنسبت محکم و سختی دارم، خیلی باید سعی کنم که صدایم قاطی صدای راوی نشود؛ مشکلات بیرونی هم که فکر میکنم برای همهی نویسندهها مشابه است، مثلا نمیشود از نویسندگی نان درآورد!
مانا خسروشاهی تصریح کرد: اگر بخواهم در مورد ترجمهی کتاب «بعد از ابر» صحبت کنم، اینطور اتفاق افتاد که کتاب را خواندم و عاشقش شدم؛ به نظرم جزو بهترین رمانهای ایرانی بود که خوانده بودم. ضمنا تجربهی زندگی در کانادا باعث شده بود حس کنم چقدر دلم میخواهم ادبیات داستانی معاصر ایران جهانی بشود و به خارجیها تصور کاملتری از ایران بدهد. از طریق اینستاگرام به بابک زمانی پیام دادم و پرسیدم که آیا به ترجمهی کار فکر کرده است؟ بابک زمانی هم گفت که اتفاقا با انتشارات شمع و مه دارد همکاری میکند اما هنوز مترجم قطعی برای پروژه انتخاب نشده است. از من خواست نمونه کار برایش بفرستم و من ترجمهی فصل اول رمان را برایش فرستادم که خیلی خوشش آمد و گفت کارم را برای انتشارات میفرستد و پیشنهاد میکند.
این داستاننویس نامزد دریافت جایزه جشنواره ارغوان در سال ۱۳۹۹ ضمن تبیین موضوعاتی که برای نوشتن و ترجمه انتخاب میکند، گفت: موضوعاتی را که برای نوشتن انتخاب میکنم، میتوانم تقریبا به دو دسته تقسیم کنم؛ دسته اول مسائلی هستند که برایم دغدغهی اجتماعی محسوب میشوند و باور دارم باید راجع به آنها صحبت بشود. من خیلی به نگاه کردن به مسائل از زاویه دیدهای مختلف اعتقاد دارم و اگر حس کنم یک زاویه دید به اندازه کافی دیده نشده است، دلم میخواهد راجع به آن بنویسم.
وی ادامه داد: دسته دومِ موضوعاتی که راجع به آنها مینویسم، احساساتیتر هستند؛ مثلا خودم یا اطرافیانم چالشی را تجربه میکنیم و حس میکنم نوشتنش میتواند حالم را بهتر کند گاهی یک شخصیت در ذهنم است و بهخاطر علاقهام به آن شخصیت داستان را مینویسم.
معیارم برای ترجمه «بعد از ابر» ارائه تصویری ارزشمند از ایران به مخاطب انگلیسیزبان بود
خسروشاهی گفت: معیار اصلیام برای ترجمه این بوده که این اثر تصویر ارزشمندی از ایران به مخاطب انگلیسیزبان بدهد. ایران کشور خیلی پیچیده و چندلایهای است و توضیح این پیچیدگی برای خارجیها خیلی سخت است. ادبیات داستانی خوب یکی از راههایی است که میشود این پیچیدگی را منتقل کرد. رمان «بعد از ابر» را به این خاطر برای ترجمه انتخاب کردم که خودش هم مثل ایران پیچیده و چندلایه است.
این مترجم جوان اضافه کرد: از چاپ شدن این ترجمه خیلی احساس خوبی دارم ترکیبی از افتخار و فروتنی؛ خوشحالم که قدم پیش گذاشتم و توانستم نقشی در این پروژه داشته باشم. هر چند مقداری نگران هم هستم که امیدوارم موفق بشوم تا مطمئن شوم ترجمهام دِینش را به نویسنده ادا کرده است. ضمنا این ترجمه در تجربههای دانشجویی من، تنیده شده است؛ وقتی بعد از یک روز درسی مینشستم در اتاق خوابگاه و با «بعد از ابر» خودم را وصل میکردم به ایران، تجربهی خوبی برایم بود.
وی گفت: مادر و پدرم همیشه در همه موارد مشوقم بودند و بیدریغ حمایتم کردند. ولی فکر نمیکنم اگر به خاطر خانم مریم میرحسینی و اعضای کارگاه داستان حوزه هنری شاهرود نبود، انگیزهی این را پیدا میکردم که بیشتر بنویسم. آنقدر این محیط خوب و دوستانه و مفید بود که یکی از بهترین دوران زندگی من را شکل داده است.
نامزد نهایی کسب عنوان برگزیده در جشنواره لیراو در سال ۱۳۹۴ با تاکید بر تاثیر مسائل مالی بر ننوشتن بیان کرد: قطعا مسائل مالی بسیار مهم است و نویسندگی وقت میخواهد و انرژی. داشتن اینها هم منوط به این است که نیازهای اولیه آدم برطرف شده باشد؛ متاسفانه خیلی سخت است از نویسندگی پول کافی برای زندگی درآورد، بنابراین افراد مجبور هستند عمرشان را وقف تخصص دیگری بکنند و این موضوع ممکن است کلا نویسندگان را از نوشتن دور کند.
داستانی که گروهی نوشته میشود، عملا یتیم میماند
وی افزود: همه چیز و بهخصوص نوشتن را بهصورت فردی ترجیح میدهم. کار گروهی سخت است و به نظرم آخرش اثری تولید میشود که به دل هیچکس صددرصد نمینشیند. یک اصل روانشناسی اجتماعی هست به نام توزیع مسئولیتپذیری که میگوید وقتی افراد زیادی در یک موقعیت هستند، احتمالش کمتر است که هر کدامشان قدم پیش بگذارند و مسئولیت را به عهده بگیرند. داستانی که گروهی نوشته میشود، عملا یتیم میماند.
مانا خسروشاهی گفت: محور اصلی ترجمهی ادبی انتقال احساس است یعنی علاوه بر انتقال اطلاعات که در هر ترجمهای وجود دارد مترجم ادبی باید بتواند لغات را طوری انتخاب کند که مخاطب زبان مقصد با خواندن رمان احساسی مشابه احساس مخاطب زبان اصلی داشته باشد؛ وارد ترجمهی ادبی شدم، چون به دلیل سابقهی خودم در ادبیات داستانی پتانسیل این ژانر را میدانم و حس کردم دید نویسندگیام در کنار دانش زبانیام میتواند اثر خوبی خلق کند.
تخصص در ترجمههای علمی همیشه رعایت میشود اما متاسفانه در ترجمههای ادبی خیر
برگزیده بخش ویژه جشنواره زایندهرود سال ۱۳۹۸در پاسخ به این سوال که مترجم چطور میتواند کتاب مناسبی برای ترجمه انتخاب کند؟، توضیح داد: قبل از هرچیز ارتباط برقرار کردن با کتاب مهم است. اگر مترجم حس نکند که عمق کتاب را میفهمد، آن وقت ترجمه هم این را منعکس میکند و مخاطب زبان مقصد اصلا شانس این را پیدا نمیکند که عمق اثر را درک کند؛ تخصص هم نکتهی کلیدی هست در ترجمههای علمی این مسئله همیشه رعایت میشود اما متاسفانه در ترجمههای ادبی نه. به نظرم کسی که میخواهد داستان کوتاه یا رمان ترجمه کند، باید دورههای داستاننویسی و رماننویسی را از سر گذرانده باشد. یکی از تفاوتهای ترجمههای جدید با آثار قدیمی ما هم همین است؛ زمانی شاملو شعر ترجمه میکرد و آلاحمد و هدایت داستان ترجمه میکردند، کیفیت آن ترجمهها قطعا فرق دارد با بعضی کارهایی که امروزه منتشر میشوند و متاسفانه به نظر میآید مترجمی که ترجمه کرده، حتی تا به حال داستان خوبی هم نخوانده تا نثر داستانی را درک کند.
درونمایه داستان باید دغدغهمند باشد تا بتواند شاهکار شود ولی در کانادا دغدغهای وجود ندارد
وی ضمن مقایسه نویسندگی در ایران با کانادا گفت: در تورنتو که بودم، حدود یک سال به یک کارگاه نویسندگی پیوستم به این امید که تجربهای مشابه تجربهی خوب حوزه هنری شاهرود داشته باشم، ولی متاسفانه ناامید شدم. نمیخواهم تجربهام را تعمیم بدهم و ادعا کنم نویسندگی در کل کانادا را درک میکنم، اما در تعاملات کمی که شهروندان کانادا داشتم، حس کردم دغدغهمند نیستند. کلا من در سالهای زندگیام در کانادا به این نتیجه رسیدم اغلب مردم کشورهای توسعه یافته به خاطر رفاه نسبیای که تجربه میکنند، به اندازهی مردم منطقهای مثل خاورمیانه دغدغهمند نیستند؛ چه دغدغهی سیاسی - اجتماعیِ مطرح باشد، چه فقر، بیپولی، جنگ، بیماری، خشکسالی و سیل؛ به نظر میآمد ذهن نویسندههای کانادا درگیر مسائل پیش پا افتادهی روزمره بود.
این مترجم جوان شاهرودی در تکمیل توضیحاتش در این رابطه، افزود: نمیگویم از مسائل روزمره نمیشود داستان خوب درآورد، ولی واقعا اعتقاد دارم درونمایه داستان باید دغدغهمند باشد تا بتواند شاهکار بشود. بازتاب این عدم دغدغهمندی در حداقل بخشی از نویسندههای آمریکای شمالی را میشود در تمایلشان به طرحهای علمی - تخیلی و فانتزی هم دید؛ نویسندگی که با سرمایهداری درهم بیامیزد. کافی است چند کتاب زامبیمحور پرفروش بشوند، آنوقت نویسندگان خردهپا هم شروع میکنند به زامبینویسی. من از مسیری که فعلا در ایران روال هست راضیترم. جوانها به ادبیات کارگاهی علاقهمند شدهاند و شروع میکنند به خواندن شاهکارهای ادبیات مدرن و نه کتابهای پرفروش علمی - تخیلی؛ و در آثارشان حرف میزنند، چون دغدغه دارند.
ضرورت نگریستن به ترجمه بهعنوان اثر هنری و نه گزارش اداری
خسروشاهی ضمن توصیه به نویسندگان نوجوان گفت: برای مترجمان ادبی که از انگلیسی به فارسی ترجمه میکنند، ترجمه را یک کار هنری ببینید نه یک گزارش اداری. خیلی خیلی مهم است که لحن ترجمهی یک رمان با لحن ترجمهی معاهدات بینالمللی فرق کند؛ اینکه لغات درست ترجمه بشوند، همهچیز نیست، حس هم باید درست منتقل بشود. بهعنوان یک مخاطب فارسیزبان صادقانه کارتان را بخوانید و ببینید میتوانید از آن لذت ببرید یا خیر؟ برای مترجمان ادبی که از فارسی به انگلیسی ترجمه میکنند، ذکر این نکته ضروری است که سعی کنند گاهی آثار ادبی انگلیسی را بخوانند؛ خیلی از لغاتی که در ترجمه دنبالش میگردیم، در این کتابها پیدا میشود.
انتخاب منفعتگرایانهی ناشر مضرتر از ترجمه موازی است
وی ادامه داد: فکر نمیکنم ترجمههای موازی به خودی خود مسئله باشند. اگر مترجمی واقعا حس میکند کتابی را بهتر از دیگری میتواند ترجمه کند، باید هم این کار را بکند. به نظر من مشکل زمانی ایجاد میشود که این انگیزهی بهتر کردن کار دیگری، پشت ترجمه موازی نیست؛ بلکه انتخاب منفعتگرایانهی ناشر است که چون میداند کتابی خیلی محبوب است، به سرعت ترجمهاش میکند، حتی اگر کیفیت آن خیلی پایین باشد، سعی میکند از بازاری که ایجاد شده است، استفاده کند؛ چراکه متاسفانه خیلیها موقع خریدن کتاب روی اسم و نویسنده تمرکز دارند و ممکن است هر ترجمهای را بخرند.
برگزیده سوم بخش ویژه جشنواره استانی شاهوار ۱۳۹۴ در مورد برنامهریزی روزانه و ترجمه نیز گفت: برنامهام به نسبت انعطافپذیر بود ولی میتوانم بگویم در طول حدودا ۱۰ ماهی که رمان «بعد از ابر» را ترجمه کردم، به طور متوسط هفتهای ۱ تا ۲ فصل را ترجمه میکردم. بعضی فصلهای کتاب خیلی کوتاه بودند و یک روزه تمام میشدند سعی میکردم با حوصله ترجمه کنم نه از سر وفاداری به برنامه چون به نظرم در کیفیت کار تاثیر دارد.
«شیر مادر حلالت باشد» دشوارترین جملهای بود که ترجمه کردم!
مانا خسروشاهی گفت: با توجه به اینکه اولین تجربهام در ترجمه بود، ولی میتوانم بگویم دشوارترین جملهای که ترجمه کردم این بود: «شیر مادر حلالت باشد»!
وی در پاسخ به این سوال که در انتخابهایتان برای ترجمه چقدر به ابعاد سیاسی - اجتماعی آن و تاثیرگذاری اثر بر جامعه ای که مخاطب ترجمهتان خواهد بود، فکر میکنید؟، گفت: خیلی زیاد. اصلا من همه چیز را سیاسی - اجتماعی میبینم (بخشی از آن به خاطر رشتهام است). در مورد رمان «بعد از ابر» مهمترین تاثیری که به آن فکر کردم، این بود که تصویر کامل و چندجانبهای از ایران ارائه بدهد چون یکجانبه دیدن ایران یک مسئلهی متداول در غرب است.
مانا خسروشاهی با اشاره به زبان فارسی و توانایی انتقال پیام زبان اصلی در کار ترجمه چنین توضیح داد: به نظرم هر زبانی توانایی انتقال بعضی جزییات زبان دیگر را ندارد. الان که من خودم را دوزبانه میدانم، این را بیشتر از هر وقتی میفهمم. بعضی وقتها در حرف زدن عادی خودم احساس نیاز میکنم که کلمهی انگلیسیای بگویم چون واقعا معادلی برایش نیست و در ترجمهی فارسی به انگلیسی هم بارها حس کردم که هر کاری میکنم، ترجمه دستش از انتقال عمق آن معنا کوتاه است. مثلا همین که «غرقآباد» اسم روستای «بعد از ابر» هست و در داستان غرق میشود، مسئلهای است که من مجبور شدم در پاورقی توضیح بدهم چون اگر اسم شهر را ترجمه میکردم، طبیعی بودنش را از دست میداد.
وی گفت: وجود فضای مجازی برای کتاب قطعا مفید است بنده به این دلیل به خواندن «بعد از ابر» علاقهمند شدم که بریدههای کتاب را در کانالهای تلگرام یا صفحات اینستاگرام میخواندم و خُب اگر فضای مجازی نبود، من چطور میخواستم با بابک زمانی ارتباط برقرار کنم و بگویم که به ترجمهی کارش علاقه دارم؟ درست است که فضای مجازی میتواند وقت زیادی را از انسان بگیرد، ولی آدمهای کتابخوان همچنان وقت برای کتاب خواندن پیدا میکنند، فقط به اولویتها بستگی دارد و شبکههای اجتماعی فرصتی فراهم کردند که افراد نظراتشان را شریک بشوند و کتاب خواندن را به تجربهای اجتماعی تبدیل کرده که میتواند خیلی مفید باشد چون افراد با دیدگاههای مختلف آشنا میشوند.
نظر شما