«حسین قربانزاده خیاوی»، نویسنده مشگینشهری حوزه کودک و نوجوان، در یادداشتی برای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، وضعیت ادبیات داستانی و بهویژه ادبیات کودک و نوجوان را اسفبار و شایسته توجه دانست.
وقتی میگوییم «ادبیات کودک و نوجوان»، از چه حرف میزنیم؟ دقیقاً از یک فرصت. از دانش و مقولهای که میتواند دنیای بهتری بسازد. نویسندهها و پژوهشگران عرصه ادبیات کودک و نوجوان، از این دنیا پردهبرداری کرده و از آن تصویر ارائه کردهاند؛ پس دنیایی ناشناخته نیست.
ساختن دنیای بهتر باید از کودکی و نوجوانی مدنظرم باشد. ما نتوانستهایم جامعه را به این باور برسانیم که کار زیربنایی نیاز است اما انگار برایمان اولویت ندارد.
علیرغم اینکه مخاطب در بازار کتاب حضور ندارد، کتابهای ترجمه جولان میدهند. با افت شدید تیراژ کتاب مواجه هستیم. کتاب در سبد خانوار جایی ندارد و ناشرها از رمق افتادهاند.
نویسندگان کودک و نوجوان، آثار شایسته و درخور توجهی خلق کردهاند، اما کتابهای تألیفی مسیر راحتی تا رسیدن به دست مخاطب پیش رو ندارند. ناشر و نویسنده ایرانی بازار جهانی را هم از دست داده و ادبیات کودک و نوجوان کشور سهم ناچیزی در بازار کتاب سایر کشورها دارد، در حالی که استقبال از چند کتاب و نویسنده در کشورهای دیگر نشان داده مخاطب جهانی خواهان مطالعه کتاب در خصوص فرهنگ کشورمان است.
در چنین شرایطی مخاطب خودمان آشنایی چندانی با نویسندگان حتی نامی کشورمان ندارند. توان معرفی 5 نویسنده و کتاب هم در دانشآموزان مدارس دیده نمیشود؛ مگر اینکه استثنائاً در محافل خاص ادبی عضویت داشته باشند. چرا چنین اتفاقی افتاده و میافتد؟!
نویسنده کودک و نوجوان در صدا و سیما جایی ندارد. کتابها در تلویزیون تبلیغ نمیشوند. نه ناشر و نه نویسنده توان پرداخت هزینه تبلیغ تلویزیونی را ندارند.
به خاطر دارم چند سال پیش، از مسئول صدا و سیما خواهش کردم پنج دقیقه در روز به معرفی کتاب اختصاص دهند. چنان هزینهای درخواست کرد که قادر به پرداخت نبودیم. وقتی گله کردم که هر روز ساعتها مشغول تبلیغ پفک هستید، متین و با صراحت گفت: پفک صاحب دارد، هزینهاش را میپردازد، هر چند ساعت که خواست برایش تبلیغ میکنیم.
شاید حق با ایشان بود. صاحب کتاب کیست؟ نویسنده؟ ناشر؟ ارشاد؟ دولت؟ چه کسی باید این هزینه را بپردازد؟ در این بازار رقابت بدیهیست کتاب در برابر پفک بازنده خواهد بود.
کتاب به مدارس راه پیدا نمیکند، یعنی محلی که اولین محل حضورش باید باشد. در کتابهای درسی نشانی از نام و عکس نویسنده نیست. مطالبی که دانشآموز یک ماه بعد از پایان سال تحصیلی درصد قابل توجهی از آن را فراموش خواهد کرد، چنان حجیم است که به چنین معرفی و حضوری مجال نمیدهد.
ادبیات داستانی گاه از سوی معلمها و والدین، مضر و مخل آموزش قلمداد میشود؛ با این تفکر که آموزههای غیردرسی قدرت یادگیری و تستزنی را از بین میبرد. با این اوصاف، حال ادبیات داستانی و در رأس آن ادبیات کودک و نوجوان نمیتواند خوش باشد.
برای بهبود حال ادبیات کودک و نوجوان باید به بازار تقاضا و تبلیغ نظر داشته باشیم. اگر تلویزیون نمیتواند از دریافت هزینه صرفنظر کند، خود متولیان آموزش و فرهنگ باید به فکر باشند. ورود کتاب و نویسنده به مدرسهها و کتابهای درسی قدمی مؤثر است.
به نظر شایسته است ناشر یکی از بندهای قرارداد با شاعر و نویسنده کودک و نوجوان را طوری تنظیم کند که صاحب اثر در تعدادی مشخص شده از مدارس حضور یافته و کتابش را معرفی کند. بدیهیست آموزش و پرورش باید چنین بستری را فراهم آورد تا شاعر و نویسنده به سادگی در مدارس حضور یابند. درِ مدارس باید به روی شاعران و نویسندهها باز باشد. مسئولین باید با خرید کتابهای تألیفی، آن را در اختیار کتابخانههای مدارس قرار دهند. اگر چنین باور و تفکری پدید نیاید و عملی نشود، سالیان سال شاهد رکود فرهنگ مطالعه و افت تیراژ کتاب خواهیم بود.
اگر کودک و نوجوان را در مدرسه با فرهنگ مطالعه و جایگاه کتاب آشنا کنیم، شاید در آینده بشنویم که «حال ادبیات کودک و نوجوان خوب است؛ باور کن»!
نظر شما