حسین سناپور مقدمهیی بر مجموعه داستان «شب» نوشتهاند که در عین توضیح درباره داستانهای این مجموعه که برگزیده دومین دوره جایزه ارغواناند، شرحی در اهمیت داستان کوتاه در ایران است.
داستان کوتاه شاید نویسندگانش را حرفهیی نکرده (به معنای این که نوشتن منبع درآمدشان باشد)، شاید شهرت جهانی برای نویسندگانش به همراه نداشته، شاید آنها را در حلقه کوچکتر خوانندگان خاص نگه داشته، اما هرچه بوده، اجازه داده تا نویسندگانمان ظریفترین و عمیقترین حرفهاشان و شناختشان از جامعه را در همین داستانهای کوتاه بازتاب دهند و هنوز هم ما خوانندگان مهمترین جنبههای فرهنگیمان را در آنها ببینیم و خودِایرانیمان را در آینه این داستانهای کوتاه خوب بشناسیم، با همه عمق تاریخی و گوناگونی فرهنگیاش.
تقریبا همه نویسندگانی که دست کم تا دهه هشتاد داستان نوشتهاند و به شهرت رسیدهاند (حتا اگر این شهرت از مسیر رمانهاشان بوده)، ابتدا از نوشتن داستان کوتاه شروع کردهاند، تواناییهاشان را در این عرصه آزمودهاند، خودشان را و جامعهشان را در همین داستانهای کوتاه کشف کردهاند، تکنیکهاشان را در همین داستانها صیقل زدهاند، و رسیدهاند به چنان جایی که حالا ما از ایشان به عنوان مهمترین نویسندگان ایران یاد میکنیم. در یک کلام باید بگویم نه فقط سنت داستاننویسان ما و پشتوانه تاریخی این سنت، بلکه گستردگی آن در طول و عرض جغرافیامان هم مدیون داستان کوتاه است. با داستان کوتاه است که نویسندگان جوان بسیاری همهجای ایران جرأت نوشتن پیدا کردهاند و حرفهاشان را در قالب آن ریختهاند. با داستان کوتاه است که ما خوانندگان فرهنگهای دورافتادهترین نقاط ایران را شناختهایم و گمنامترین سنتها آشنا شدهایم. داستان کوتاه راه رهایی همه نویسندگانی بوده که صدایی نه در سیاستِ مسلط داشتهاند و نه در فرهنگ مسلط. راه رهایی منِ فردی هر کدام از ما بوده زیر سلطه مای بزرگی که اجازه سخن گفتن به صداهای ناهمساز نمیداده. پس چه باک که داستانهای کوتاه جوانان ما انباشته باشد از تلخی، از خشونت، از تنهایی، از ناکامی، وقتی این صدای صریح و شفاف و از عمق برآمده همه کسانی است که راه دیگری برای بیان ناگفتههاشان پیدا نکردهاند؟ و اگر در سطح بالای قدرت و سیاست و فرهنگ هیچکس هم گوشش بدهکار این صداها نیست، چه کاری بهتر از گوشکردن ما به صداها و داستانهای کوتاهِ ایران؟
و کاش نشر ما چنان گسترده و چنان باز بود که کتابهای خوب این داستان کوتاهنویسان آنقدرها منتظر چاپ نمیماند، و کاش مجلات فرهنگی ما بسیار بود و جایی بسیار و درخور برای داستان کوتاههای خوب و جوانانمان داشت تا داستانهای خوبشان برای چاپ از این مجله به آن مجله ارسال نشود، و در نبود و کمبود آنها، کاش لااقل جایزههای داستان کوتاه (همچون ارغوان) چنان دوم و تعددی داشته باشند که پاسخگوی این همه صدا و این همه اشتیاق و این همه استعداد باشند. چنین باد.
برای درک بهتر اهمیت برگزاری جایزه ارغوان و جایزههای دیگر داستان کوتاه (بهخصوص آنها که برای جوانان برگزار میشود)، و همینطور فهمیدن وضعیت داستان کوتاه کشورمان، میشود به کم و کیف شرکتکنندگان این جایزه توجه دقیقتری کرد، چه به لحاظ جنسیت شرکتکنندگان، چه شهرهای محل سکونت برندگان و چه نوع داستانهایی که برندگان نوشتهاند.
از دهنفر رتبههای اول تا دهم، فقط سه نفرشان تهرانی نیستند و بقیه اهل شهرستانهای دیگرند، بعنی بخش عمده هم برندگان و هم شرکتکنندگان بهطور کلی در شهرستانهایی زندگی میکنند که برخلاف تهران دسترسی به امکانات فرهنگی و بهخصوص آموزشی در حوزه داستان کم و گاهی در حد هیچ است. اما نبود امکانات مانع کار آنها نشده و چهبسا نبود امکانات دیگر فرهنگی در آن شهرستان، انگیزه مضاعفی هم به این دوستان جوان داده است. ظرفیت زیادی که در داستاننویسی شهرستانها وجود دارد، فعلاً جز همین جایزهها راه دیگری برای بروز و کشف ندارد.
حضور پررنگ زنها در میان برندگان (هر سه رتبه اول تا سوم از آن خانمها بوده است، و جایگاههای ششم، نهم، و دهم هم) و همینطور تعداد کل شرکتکنندگان (بیش از پنجاه درصد) نکته مهم دیگری است که نشان میدهد زنها نه فقط از این طریق راهی برای بیان خود و جهانشان یافتهاند، که چه بسا آینده فرهنگی ما را رقم خواهند زد.
اما آنچه درباره خودِ داستانهای ده نفر اول (و باز بهعنوان مشت نمونه خروارِ کلیت داستانها) میتوانم بگویم این است که: اول، اغلب این داستانها وجه اجتماعی پررنگی دارند و حتا بیش از آنکه لزوماً مسائل زنان را طرح کنند، مسائل اجتماعی پیرامون زنان را منعکس کردهاند. یعنی زنهای ما به چنان جایی رسیدهاند که از صرف بیان خود و مسائلشان گذاشتهاند و درک و دریافت خود از حیات اجتماعیمان را بیان میکنند. در واقع کاری میکنند که از چشم زنان مسائل پیرامونیمان را ببینیم، بهخصوص داستانهایی که زنها در آنها محوریت ندارند (مانند داستانهای «شب پادشاه ستمگر و ننهاش» از زهرا گودرزی، «کابوسهای شبانه» از فیروزه زارع، «میشه بخوابم؟» از آرمیتا زراسی). دوم، به لحاظ موضوعی پایداری و ناپایداری خانواده از مهمترین موضوعات داستانهای برنده است، چه موضوع رابطه یک مادر و دختر («یک قوطی نرمکننده» از سیده فاطمه حجازیان) و چه کلیت یک خانواده باشد و پاشیدنش («فصل کشتار» از محمدرضا عزیزی) . تنهایی در میان جمع هم از جنبههای پرسامد و ناگزیر چنین داستانهایی است (بهخصوص در داستان «فروردین، ماه اول پاییز» از محمد صادق افشاری). هرچه هست به لحاظ موضوعی فضاهای داستانها اغلب بازتابی از وضعیتی ناهنجارند که گاهی با مهاجرت و گاهی با از دست رفتن یکی از اعضای خانواده و گاه با خیانتی در عشق حاصل آمدهاند. سوم: میشود گفت که کمبود عشق در داستانها محسوس است و آنجا هم که عشقی در کار بوده است، به خیانت منجر شده (مثل «شب کاری» از سارا (عظیمه) کنعانی، یا «روسیاه» از منوچهر زارعپور). همه این موضوعات البته در قصههایی جذاب و باورکردنی گنجانده شدهاند و جزئی از زندگی روزمره ما هستند.
داستانها به همین جهت واقعگرایند و قصهگو و چندان از موضوعات غریب و احیاناً غیرواقعگرا خبری نیست. در واقع چنان مسائل اجتماعی و درونگرایانه در داستانها پُررنگاند که جای باری موضوعات و فرمهای غریب باقی نگذاشتهاند. از این جهت خوانندگان هم با قصهگویی جدیتر روبهرو خواهند بود و هم مسائل خودشان را در میان داستانها به راحتی پیدا خواهند کرد. هرچه هست، به نظر من این رویکرد داستان کوتاهنویسی و حتا رماننویسی امروز ماست و آن کلیت بزرگ را میشود در همین جمع کوچک هم سراغ گرفت.»
شب پادشاه ستمگر و ننهاش نوشته زهرا گودرزی، شب کاری نوشته سارا کنعانی، یک قوطی نرم کننده نوشته سیده فاطمه حجازیان، روستا نوشته منوچهر زارع پور، کابوسهای شبانه نوشته فیروزه زارع، فروردین ماه اول پاییز نوشته محمد صادق افشاری، فصل کشتار نوشته محمدرضا عزیزی، میشه بخوام نوشته آرمیتا زراسی، شب نازبانو نوشته فرناز قربانی داستانهای برنده دومین دوره جایزه ارغوان است که در کتاب شب گردآوری شده است.
کتاب «شب: داستانهای برگزیده دومین دوره جایزه ارغوان»، گردآورنده اوژن حقیقی با مشخصات ظاهری 86 صفحه با شمارگان 900 نسخه و بهای 19 هزار و 800 توسط نشر مرکز راهی بازار نشر شد.
نظر شما