دماوند کوه اسطورهای ایرانزمین در درازنای تاریخ پر فراز و نشیباش تلخیهای بسیاری دیده و ضربههای سختی بر پیکرش وارد شده است و دیگر تاب این را ندارد که بخشی از وجودش وقف شود.
دماوند مهمترین اثر ملی طبیعی و از مناطق حفاظتشده سازمان محیطزیست است که در سال 1387 بهعنوان نخستین میراث ملی طبیعی ایران به ثبت رسیده است. اکنون تصور کنید این چکاد اسطورهای یک کیک است که به ۱۱ بخش تقسیم شده و اکنون برای ۱۰ قسمت از آن یک سند به نام منابع طبیعی صادر شده و یک قسمت آن نیز با صدور سند به تملک اوقاف در آمده است. امید است که با همکاری سازمانها و مسئولان دولتی این مشکل حل شود. اما در ادامه این گزارش نگاهی خواهیم داشت به بازنمایی کوه دماوند در اسطورهها و متون کهن ایرانی.
نماد پایداری و استواری در متون کهن
ایرانیان بر این باورند که هنوز ضحاک در کوه دماوند دربند است و هرگاه دوباره مردم ایران مغرور شوند و یا از راه راست دوری گزینند، ضحاک آزاد شده و باز بر مردم ظلم خواهد کرد. دماوند این کوه استوار از بالاترین نقطه ایران سالیان سال است بر مردم ایران نظارت دارد و کسی از دید او پنهان نمیماند. از این کوه در داستانها و ادبیات فارسی بسیار نام برده شده گاهی گنبد گیتی خوانده شده و گاه نماد ملیت و وحدت ایرانیان.
دماوند این کوه ستبر در اسطوره، تاریخ، ادبیات نو و کهن ایرانزمین به عنوان نماد پایداری و استواری یاد شده که نماد و نمود ستم را در بند داد خود نگاه داشته است. به باور بسیاری از پژوهشگران و ادیبان، چکاد دماوند، در اساطیر ایرانی مرکز جهان و جایگاه میترا و کیومرث پنداشته شده است. جمشید سوار بر گردونهای که دیوان آن را میکشیدند، سفری هوایی از دماوند به بابل داشت. ضحاک در دماوند به جمشید تاخت. فریدون در روستایی نزدیک به دماوند زاده شد زیرا مادرش به آنجا پناه برده بود. ضحاک تا پایان جهان در دماوند زندانی است. منوچهر در دماوند زاده شد و آرش کمانگیر تیرش را از کوه دماوند پرتاب کرد. دیو سپید در دماوند مَسکن دارد و دخترش در صخرههای آن سرگرم نخریسی است. اژدها در نزدیکی همین کوه در خواب به رستم برمیخورد.
چکامهسرایی درباره دماوند
بسیاری از چکامهسرایان درباره دماوند سرودههایی را به یادگار گذاشتهاند. قصیده «دماوندیه» اثر محمدتقی ملکالشعرای بهار، تنها یکی از چندین چکامهای است که درباره دماوند سروده شده است. در این قصیده باشکوه و زیبا به خوانش دگرگونی برمیخوریم که ویژگیهای اسطوره دیو سپید، اژدها، دربند بودن ضحاک و حماسه فریدون را در ژرفساخت خود دارد، هر چند درونمایهاش نو است. دماوند افزون بر اسطورههای ایرانی، در شعر فارسی از دیرباز تاکنون الهامبخش بسیاری از چکامهسرایان بوده است. در سرودههای فارسی، نام دماوند بیشتر در پیوند با اسطوره به بند کشیده شدن ضحاک و دیو سپید است. دماوند با چکاد سربه فلک کشیدهاش از روزگاران باستان کوهی دستنیافتنی، تسخیرناپذیر و جادویی برای آریاییها بوده است. از این رو، از دوران اوستایی تا عصر شاهنامه و تاریخ دوره اسلامی، اسطورههایی زیبا و بیهمتا درباره آن آفریده شده است.
اسطوره به بند کشیده شدن ضحاک
نام دماوند بیشتر در سرودههای کهن ایرانی در ارتباط با اسطوره به بند کشیده شدن ضحاک دیده میشود. فردوسی در شاهنامه سترگش در ابیاتی داستان به بند کشیده شدن ضحاک توسط فریدون را این چنین به تصویر میکشد:
برآن گونه ضحاک را بسته سخت / سوی شیرخوان برد بیدار بخت
همی راند او را به کوه اندرون / همی خواست کارد سرش را نگون
بیامد هم آنگه خجسته سروش / به خوبی یکی راز گفتش به گوش
که این بسته را تا دماوند کوه / بِبَر همچنان تازیان بیگروه
ضحاک در ایران زمین پادشاهی کرد. دوران او برای ایرانیان، دوران بیداد و ستم بود اما سرانجام فریدون به همراهی کاوه آهنگر بر ضحاک شورید. از پادشاهی برکنارش کرد و او را در کوه دماوند به بند کشید. برخیاط اسطورهشناسان بر این باورند ضحاك شكست میخورد ولی كشته نمیشود زيرا در اسطوره اگر ضحاك كشته شود تكههای جسدش باعث تباهی و ويرانی ايران خواهد شد.
نام دماوند در تاریخ ایران
نام دماوند در تاریخ ایران و در کتابهای بسیاری از مورخان آمده است. بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب در کتاب تاریخ طبرستان که در حدود ۶۱۳ هجری قمری تألیف شده اینگونه از دماوند یاد کرده است: «عجایب طبرستان یکی کوه دماوند است که علی ابن ربن الکاتب در کتاب فردوس الحکمه آورده است که از دیه اسک تا قله به دو روز شوند و او همچون گنبدی مخروط است و بر همه جوانب او ابدا برف باشد الا بر سر او، مساحت سی گری زمین هیچ جا برف نایستد بزمستان و تابستان و آنجا ریگ بود چنانکه چون پای بر وی نهی فرو شود و چون بر سر کوه ایستی بر آن ریگ همه کوهها چون پشته نماید و دریای خزر در مقابل او راست است، سی سوراخ در سر این کوه باشد که دود کبریت از آن بیرون آید و آوازهای عظیم با سهم از این سوراخها شنوند از لهیب آتش که حقیقت شود که در جوف و میان کوه آتش است و هیچ حیوان قرار نتوان گرفت از سختی باد که جهد...»
نمیتوان از دماوند و عظمت و شکوه آن به سادگی گذشت، سخن برای این چکاد اسطورهای ایرانزمین بسیار است و نوشتن درباره آن «مثنوی هفتاد من» کاغذ میشود. افزون بر اسطورهای بودن کوه دماوند و دیدگاههای بسیار مورخان و پژوهشگران، وجود معدنهای بیشمار و برداشتهای بیرویه از آن، برداشت و فروش کوهپایههای آن، صعود کوهنوردان بدون هیچ برنامهای و... در درازنای تاریخ پر فراز و نشیب ایران به پیکر دماوند ضربههای سختی زده است و دیگر تاب این را ندارد که بخشی از وجودش هم وقف شود. دماوند اینک دلتنگ و تنها چشم به آسمان دوخته است و آرش و فریدونی دیگر را برای رهایی آرزو میکند.
نظر شما