علیاصغر عزتیپاک در نشست نقد و بررسی «رونی یک پیانو قورت داده» رونی را شخصیتی تر و تازه در ادبیات داستانی ما معرفی کرد و گفت: این شخصیت دغدغهها و مسائل جدید را درک کرده و با آنها زیسته است.
علیاصغر عزتیپاک در این جلسه بیان کرد: این رمان را سه بار خواندهام و هر دفعه که بیشتر توجه میکنم لذت بیشتری میبرم. تیمور آقامحمدی حواسش بوده که چه کاری دارد انجام میدهد و رمانی شریف، باشخصیت و محترم نوشته است. این اثر پایبند به مکتب کلاسیسیسم است و تلاش میکند تا از مد روز بگذرد و اسیر موجهای زودگذر نشود، بلکه به ارزشهای ادبی و مضمونی پایدارتر بپردازد که نشان از عبور نویسنده از دوره هیجان دارد؛ بهگونهای که میکوشد به جایگاه جدی ادبیات فکر کند و تاریخ مصرفدار ننویسد.
این نویسنده و منتقد ادبی افزود: نویسنده در فرم داستانی محافظهکارانه رفتار میکند و تجربهگرا نیست و تلاشش بر این است که از آنچه فهمیده و درونیکرده بهره بگیرد و این ارزشمند است. در عینحالی که ارزشهای روایی را در فرم و مضمون پی میگیرد، در عمق، بهروز است و به مسائل روز نوجوانان توجه میکند. شخصیت از خانه بیرون آمده و قرار است صاحب نقش باشد. رونی مربوطترین داستان به نوجوان امروز است. نویسنده تلاش کرده این بهروز بودن شخصیت باعث نشود که او نقش، جایگاه و مسائل خودش را فراموش کند، او باید پنهانی حواسش باشد که اموری را پیش ببرد.
وی با بیان اینکه شخصیت رونی را کپی شخصیتهای دیگر داستانهای نوجوان ندیدم و این خیلی مهم است، افزود: متاسفانه در داستان نوجوان، نویسندهای میآید و خلاقیتی به خرج میدهد و شخصیتی میآفریند که مخاطبان از آن استقبال میکنند بعد گروه بزرگی از نویسندگان متوسط به دنبالهروی از او، میکوشند آن شخصیت را بازبیافرینند بلکه مورد توجه قرار بگیرند؛ طبعاً همهشان شکست میخورند چون تقلید و تقلب میکنند. رونی از این حیث، شخصیتی تر و تازه در ادبیات داستانی ماست. در بین داستانهای ترجمه نیز تا آنجایی که مطالعه کردهام، شخصیتی که به این شکل دغدغهها و مسائل جدید را درک و با آنها زیسته باشد، سراغ ندارم.
عزتیپاک با اشاره به اینکه لحن و زبان داستان، تازه و اثرگذار است، گفت: من نقصانی در نثر داستانی این رمان ندیدم و خیلی تر و تمیز، شکیل، به اندازه و بدون پرگویی است. نثر داستانی با توجه به عمق صحنههای موجود، شاعرانه، گزارشوار و... میشود. طنز خوبی دارد و با اینکه برای سومینبار میخواندم، همچنان در بخشهایی میخندیدم.
رمانی جسور و متعادل
وی در ادامه بیان کرد: یکی دیگر از دالهای رمان، تولد است. برخی از داستانهای پرفروش نوجوان که سویههای تربیتی دارند، نوجوان را جدی نمیگیرند و میگویند در جهان خودت بمان و عبور نکن، نمونهاش داستانهای وحشت است. در این داستانها، مخاطب باید پله را بالا برود و بپرد پایین و دوباره آن را تکرار کند، مخاطب از آنها تجربهای نمیگیرد، در صورتی که کارکرد کتاب باید این باشد که مخاطب را یک گام پیش ببرد. این شکستن پیله و شکوفایی در رونی و دوستانش اتفاق میافتد و نویسنده با تمهید تولد به این امر میپردازد.
عزتی پاک گفت: تولد در داستانهای نوجوان مختص یک نفر است اما در این رمان ما با تولد گروهی از نوجوانان و به خودشناسی رسیدن آنها مواجهیم. شخصیتها با تجارب مشترک و کمک به یکدیگر، یکباره صحنه پایانی اثر را میفهمند و انرژی جمعشده پشت سد سبب میشود تا همه به یک کشف برسند که دوستداشتن، عنصر غایب زندگی است که میتوان با آن زندگی را شروع کرد. زمانی میشود زندگی را آغاز کرد که معنای «یه ذره عاشق باش» را بفهمیم. تولد زمانی اتفاق میافتد که بفهمی باید دوست بداری تا دوست داشته شوی.
این نویسنده «رونی یک پیانو قورت داده» را جسور و متعادل دانست و گفت: طرح مسأله خودکشی برای نوجوانها امری خطرناک و سنگین است، اما نویسنده با جسارتی متعادل و به دور از بیپروایی به سراغ آن رفته است. برای همین من فکر میکنم فصل آخر تبیین خیلی خوبی است که نویسنده خیلی ملایم و لطیف میکوشد بگوید که در چه زمینی با شما حرف زدم و سخنم چه بود. مسأله اصلی داستان، زودگذر و روزمره نیست که سالها بعد تاریخ مصرفش بگذرد.
متعهد به مسئولیتها
عزتیپاک در ادامه بیان کرد: قصهگویی از محاسن کتاب بهشمار میرود و نویسنده همه آنچه که به زبان و اندیشه میآید را تبدیل به قصه کرده و ما صحنهها و شخصیتها را در بستر قصه معنا میکنیم؛ کسی که با این رمان مواجه شود، با این مسائل و دغدغهها به شکل عریان روبهرو نخواهد شد. اینها معارفی است که ذهن مخاطب را درگیر میکند.
وی افزود: نویسنده هر چیزی را که طرح میکند، از آن استفاده میبرد؛ برای مثال وقتی ابزار موسیقی را میآورد، قرار است که در صحنه پایانی به نغمهای سامانمند، بهنجار و کامل برسد. در آن صحنه پیچ تندی ایجاد شده و این صدا در جان شخصیت به نمایش گذاشته شده. آنجا نوا نه از ساز که از زبان شخصیت بیرون میآید، همان نواختن است ولی اینبار جان شخصیت ماست که به ریتم مناسب و متناسب با زندگی رسیده است. در آن صحنه رونی فریادی میزند که فریاد این داستان نیز محسوب میشود: «یه ذره عاشق باش». اصلا رونی به خاطر همین جمله معروف شده و این کتاب هم به خاطر همین جمله نوشته شده است.
وی اضافه کرد: هنوز دارم به نکته آقای دیزگاه درباره اینکه رونی میتوانست با فلوت بهار را نجات دهد، فکر میکنم و نتوانستهام با آن کنار بیایم. من میگویم موسیقی سرریز کرده به درون شخصیت و او کنسرت خیابانی خود را راه میاندازد. جانشین کردن کنسرت سالنی با کنسرت زندگی، کار خوبی بود. آیدا نوه استاد جمشیدی به خاطر هیجان و عجله، خودکشی کرده است. آنجا هم ما باز برمیگردیم به دالهای مرکزی رمان، مدام این اتفاق میافتد در اثر. صبوری کاری است که رونی در پیش گرفته و آیدا نه. این عنصر نیز مانند سایر عناصر در ارتباط و تعامل سایر اجزاست، اگر یکی را بیرون بکشی میبینی، یک جایی خالی شد، آنها دارند هم را تکمیل میکنند. این ارتباط در لایه دوم است که مخاطبان آن را دریافت میکنند. این ماجراها رونی را تأیید میکنند که برای رسیدن به رستگاری، باید صبور بود.
عزتی پاک همچنین بیان کرد: در داستانهای بازاری و پرمخاطب، نویسنده دست به تخریب ارکان خانواده و بنیادهای اجتماع میزند. نه اینکه عمدی در کار باشد، از آنجا که نوجوانها این کارها را میپسندند و چون در عمل نمیتوانند انجام دهند، نویسنده در تخیل و رؤیا این کار را میکنند و خواستههای نوجوان را ارضا میکنند. به رغم اینکه نویسندههای این داستانها سعی میکنند در نهایت کار را جمع کنند اما تأثیرات فرهنگیاش باقی میماند؛ اینکه میگوییم «رونی یک پیانو قورت داده» داستانی شریف و نجیب است و نویسنده به مسؤولیتها و تعهدات خودش پایبند است، برمیگردد به رفتارهایش با بنیادها و ارکان خانواده. علیرغم اینکه رونی شخصیت خاصی است و با پدر و عمه و آدمهای بزرگ داستان رفتارهای متفاوت مبتنی بر ایدههایش برای زندگی دارد، ولی قرار نیست جایگاهها و نقشها تخریب شوند. این رمان میتواند الگویی برای نویسندههایی باشد که قرار است مسئولیتهای خود را نادیده نگیرند.
این رمان در باب نوجوانیت است
ابراهیم اکبریدیزگاه، دیگر سخنران این نشست، نیز گفت: من همیشه گاردی نسبت به داستان نوجوان دارم و این ژانر را جدی نمیدانم و معتقدم در این آثار، تأمل و تفکر یک رمان را نمیشود پیدا کرد؛ اما بر خلاف تصورات من «رونی یک پیانو قورت داده» اینگونه نبود. این اثر، رمانی در باب نوجوانیت است؛ نوجوانیت امری میانی است که انسان از دوره کودکی به جوانی وارد میشود، هم ویژگیهایی از کودکی را همراه خود دارد و هم نشانههایی از جوانی. این میانیبودن نادیده گرفته میشود و آن را مستقل در نظر میگیرند که به نظر من غلط است. نوجوانی دوره گذار است و نمیشود در آن استقرار داشت. برخلاف دیگر رمانهای نوجوان که به شکلی ساندویچی هستند و مخاطب میخواند و از آن میگذرد، این رمان علاوه بر اینکه درباره نوجوان است به تأمل درباره نوجوانیت میپردازد که برای من امری تازه بود.
موسیقی و مادرانگی در رشد شخصیت رونی مؤثر است
این نویسنده و پژوهشگر، رونی را شخصیتی منحصر به فرد خواند و گفت: او از دورهای پا به دورهای دیگر میگذرد و ما تکامل شخصیتی او را میبینیم. دو امر در رشد شخصیت او مؤثر است؛ موسیقی و مادرانگی. این موسیقی است که او را میسازد و بزرگ میکند نه تحصیلات مدرسهای. رونی در موقفی ایستاده که جدا از اینکه دختری نوجوان است باید مادرِ شاهرخ، پدر و دوستانش باشد. به نظرم این موسیقی است که به نقشپذیری مادرانگی رونی کمک میکند. در اسطورههای هندویی الههای به نام شیوا وجود دارد که با موسیقی جهان را میپرورد و به تربیت هستی میپردازد؛ این ماجرا در رونی قابل مشاهده است که با اتکال به موسیقی و فلوت به مربیگری خود، پدر، برادر و دوستانش میپردازد. فصل پایانی به نظرم اضافی است و رمان در فصل قبلش که رونی میرود تا دوستش بهار را نجات دهد، تمام میشود. نجات، دال مرکزی رمان است و در آن فصل چرا رونی موعظه میکند و از موسیقی استفاده نمیکند؟
رمانی نجیب و ظریف
اکبریدیزگاه، با اشاره به اینکه چند جور بلوغ در این داستان وجود دارد، گفت: درباره بلوغ بیولوژیکی صحبت نمیکنم. وقت مطالعه از خودم میپرسیدم که حاصل آن اتفاق مترو چه میشود؟ بعد دیدم که آن ضربه به یک بلوغ معرفتی در رونی انجامید. نویسنده در پرداختن به عشق، ظریفانه و نجیبانه رفتار میکند، او بدون پردهدری از عاشقشدن یک نوجوان سخن میگوید. رونی کتابی نجیب است و این نجابت در همه عرصههای رمان به چشم میخورد. در خیلی از رمانها شخصیتها به خانواده، دوستان و زمین و زمان بد و بیراه میگویند و قضاوت میکنند، ولی لعاب نجابتی که در چهره رونی است، این اثر را متفاوت میکند.
این نویسنده و منتقد ادبی افزود: در این کتاب، نوجوان از لاک خود بیرون آمده و به نخستین چیزی که میاندیشد ابتدا و انتهاست، تولد و مرگ. تولد رونی گره خورده با مرگ مادرش، او عهد کرده که دیگر در هیچ تولدی شرکت نکند، ولی ماجرایی پیش میآید که باید به تولد بهار که مراسم مرگ است برود. تنیده شدن مرگ و تولد، ابتدا و انتها در رمان به این شکل، از برجستهترین کارهایی است که در یک رمان فارسی (تا آنجایی که من خواندهام)، صورت گرفته است. برای همین گفتم که این رمان نمیتواند خیلی نوجوان باشد، این اثر برای بالای چهل سال نوشته شده. من تمام داستانهای تیمور آقامحمدی را خواندهام و گارد داشتم که این اثر را بخوانم چرا که تصور میکردم شبیه رمانهای نوجوان رایج است، اما دیدم این همان نویسنده است، با همان دغدغههایی که در رمان «همه» (رمان بزرگسال در دست انتشار از سوی نشر شهرستان ادب) داشته است؛ حتی نکاتی را در این رمان طرح کرده که در «همه» نیست.
نگاهی تمدنی به انسان ایرانی
اکبریدیزگاه ادامه داد: توجهی که در رونی به دیگری وجود دارد به این معناست که باید آن دیگری را دوست داشت. یکی از رمانهایی که به امر نوجوانیت توجه کرده رمان «ناتور دشت» نوشته جی. دی. سلینجر است. هولدن کالفیلد، شخصیت اصلی ناتور دشت، دیگری را دوزخ میبیند و میخواهد او را تخطئه کند، چرا که از دیگری نفرت دارد. «رونی یک پیانو قورت داده» سویه دیگری از آن رمان است، شخصیتْ آنجا پسر است و اینجا دختر. در رمان رونی، شخصیت اصلی، دیگری را بهشت میبیند و فرضش این است که باید او را دوست داشت و یک ذره عاشقش بود و جهان را ساخت. در 2500 سال قبل درگیریای بین معلمان و متفکران یونانی پیش آمد که مواجهه ما با دیگری چگونه باید باشد؟ سوفیستها میگفتند ما دانشمندیم و به خاطر تربیتی که میکنیم پول میگیریم، در مقابل سقراط میگفت: من دانشمند نیستم، دوستدار دانشم؛ و کوشید تا بر پایه آن طرحی برای ساختِ مدینه بیندازد. آن کس که نفرت دارد، بنایش بر انتقام و تخریب است، خانواده، منزل، شهر و کشور را تخریب میکند؛ آن کس که بنایش بر دوستداشتن است، همهاش میخواهد بسازد. رونی به ما آموزش زیستن برای ساختن را میدهد و نگاهی تمدنی به انسان ایرانی دارد که حلقه مفقوده ماست. من بهروز بودن این اثر را در این میبینم که با آموزش دوستداشتن، آموزش ساختن میدهد که امروز انسان ایرانی مقداری از آن دور شده و میخواهد خانه را خراب کند.
رونی بزرگواری میکند
مرضیه فعلهگری، نیز در این نشست بیان کرد: «رونی یک پیانو قورت داده» ویژگیهایی دارد که در سایر آثار نوجوان کمتر دیده میشود. یکی از مهمترین عناصر داستان، شخصیتپردازی است. رونی شخصیتی چندبعدی دارد که ما جلوههای مختلفی از آن را در برخورد با برادر، پدر، عمه، گروه دوستان، استادان کلاس موسیقی، دختر همسایه و... میبینیم. جزئینگری رفتارهای یک نوجوان امروز قابل ستایش است و به نظرم رونی در مواجهه با دیگران نه تنها بزرگی بلکه بزرگواری میکند. پختگی و مادرانگی رونی همه برآمده از اتفاقات زندگی و محیطی است که او در آن قرار رشد کرده. توجه به جنبههای دقیق شخصیتی باعث شده که مخاطبان خود را رونی بدانند و دستکم آن را در بخشی از وجود خود کشف کنند. از این حیث من این شخصیت را متفاوت و جذاب میبینم. افزون بر شخصیت اصلی، شخصیت پدر و عمه نیز از پردازش خوبی برخوردار بود. تنوع شخصیتی زیاد نبود اما تکرار و شباهت را در آنها نمیبینم و استقلال و گونهگونی رعایت شده است.
به گفته وی، ویژگیهای دخترانه - از حیث تغییرات جسمی و روانی- به خوبی در این رمان بیان شده و نویسنده نجیبانه به طرح مسأله بلوغ نوجوانان دختر پرداخته است، جایی که برای برخی خط قرمز محسوب میشود و بهاشتباه باعث خجالت است.
توجه به واقعیتهای جاری زندگی
فعلهگری این کتاب را اثری بهروز دانست و گفت: این نگاه بهسبب توجه به امکانات تکنولوژیکی جدید نیست. توجه دقیقی که به ابعاد نوجوانی شده، باعث شده مخاطبان نوجوان و بزرگسالی که رونی را مطالعه کردهاند بگویند که ما خودمان را در رونی میبینیم. نویسنده کوشیده تا از واقعیتهای جاری زندگی یک نوجوان ایرانی استفاده کند و این واقعنمایی، سبب شده رونی شخصیتی امروزین، باورپذیر و تأثیرگذار باشد. شاید بزرگسالی که رونی را بخواند تصور کند که قهرمان داستان، نه یک نوجوان که شخصیتی بزرگسال و پخته است، اما نوجوانها وقتی میبینند که کتابی از خودِ واقعیشان سخن میگوید، آن را از خود میدانند و بخشهایی از وجودشان را در آینه رونی جستوجو میکنند و میگویند: چرا من نویددهنده نباشم؟ چرا من تکیهگاه نباشم؟ بدون اغراق باید بگویم مسائلی در این رمان مطرح شده که بر هر نوجوانی لازم است که این کتاب را مطالعه کند.
«رونی یک پیانو قورت داده» رمانی واقعنماست
تیمور آقامحمدی نیز درباره اثرش گفت: من از همه کسانی که این رمان را با تأمل میخوانند و نظر میدهد، صمیمانه تشکر میکنم. نوشتن امری کاملاً جدی است برایم و جدیت هم شوخیبردار نیست. همتم این است که غایت تلاشم را بکنم و بهترین اثری که میتوانم بنویسم را پیش روی مخاطب بگذارم، بدون اندکی کمکاری. در نوشتن میکوشم به ساخت و بنای رمان بیندیشم و جزء را روی جزء بگذرم و جهان رمانم را کامل کنم. طراحی اجزا و فکر کردن به پرسشهای مختلف در حین نوشتن، دغدغه من است. «رونی یک پیانو قورت داده» رمانی واقعنماست و انرژی زیادی از من برای راهیافتن به دنیای نوجوان امروز و نوشتن از او برای او گرفته است. معتقدم مخاطبان ما، انسانهایی شریف، فهیم و باهوشند و دستکم گرفتن و کمکاری در قبالشان، پذیرفتنی نیست. خوشحالم که این رمان جدی گرفته شده است.
نظر شما