مرکز فرهنگی شهر کتاب به مناسبت بزرگداشت ابوریحان بیرونی، فیلسوف برجسته ایرانی همایش مجازی دو روزه «میراث علمی و فکری ابوریحان بیرونی» را برگزار کرد.
درباره رابطه میان محمود غزنوی و ابوریحان بیرونی اختلافنظرهایی وجود دارد. برخی بر این باورند که محمود غزنوی نیز ابوریحان را بسیار گرامی میداشت و افزون بر حمایت از پژوهشهای علمی او، از او کمک و مشورت میگرفت. برخی دیگر هم از روزگار سیاه ابوریحان در اسارت غزنویان حکایت میکنند. به هر روی، بیرونی در بیشتر جنگهای محمود غزنوی در هندوستان همراه او بود و در همین سفرها با دانشمندان هندی معاشرت کرد و زبان سانسکریت آموخت و اطلاعات دقیقی دربارهی هند به دست آورد که در کتاب عظیم «تحقیق ماللهند» به رشتهی تحریر درآمده است. این کتاب امروز در جایگاه اولین اثر مردمشناسانه منطبق بر روشهای امروزی پژوهش شناخته شده است. او علوم و فنون زمان خود را بدون تعصب آموخت و بر دانشهای گوناگون بهخوبی احاطه داشت. روح تحقیق و تدقیق، عشق به حقیقت و بیپروایی ابوریحان بیرونی در کنار زدن پردههای تعصب و خرافات بینظیر است.
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، در آغاز این همایش اظهار داشت: ابوریحان بیرونی از اندیشمندان تراز اول جهان اسلام و جهان است. عصر او و ابنسینا زمانهی قدرتنمایی علم و اندیشه است. در این دوره کارهای اساسی بسیاری شده است و در مقایسه به قرون پسوپیش خود دورهی درخشانی در تمدن و فرهنگ اسلامی به شمار میآید. در ۱۳۵۲ ش. هزارهی ابوریحان بیرونی با حضور دانشمندانی از ایران و چند کشور و دبیری ذبیحاله صفا برگزار شد که مجموعهی سخنرانیهای آن در «یادنامهی بیرونی» چاپ شد. اما، متأسفانه با مرور آثار منتشر شده دربارهی بیرونی و از بیرونی از آن زمان، کارنامهی پربرگوباری در این حوزه پیشروی خود نمیبینیم. در این چهل سال، حدود شصت عنوان کتاب از بیرونی و دربارهی او منتشر شده است که نیمی از آنها شرح حال زندگی بیرونی به قلم افراد ناشناس یا غیرمتخصص برای کودک و نوجوان یا بسیار کمحجم است. به جز این، از کتابهای خود بیرونی در این دوره، «الصیدنه فیالطب» یکبار با ترجمهی ابوبکربنعلیبنعثمان کاشانی و تصحیح منوچهر ستوده و ایرج افشار و بار دیگر، با تصحیح و مقدمهی عباس زریابخویی منتشر شده و فرهنگستان نیز آن را با ترجمهی باقر مظفرزاده منتشر کرده است. همچنین، «التفهیم» با تصحیح جلالالدین همایی، «الجماهر فی الجواهر» با تصحیح یوسف هادی و بهتازگی، «تحقیق ماللهند» با ترجمهی منوچهر صدوقی سُها و «آثار الباقیه» با ترجمه و تعلیق پرویز اذکایی منتشر شده است. پیشازاین، نیز اذکایی تلخیص و ترجمهای از «آثار الباقیه» منتشر کرده بود.
او در پایان گفت: در کل، مجموع آثار بیرونی در این چهل سال، ۱۲۰٫۰۰۰ نسخه بوده است. با این ارزیابی کمّی و کیفی میتوانیم چشماندازی برای پژوهش دربارهی ابوریحان بیرونی ترسیم کنیم. پژوهشکدهی تاریخ علم و انجمن حکمت و فلسفه برای ترجمهی برخی از آثار ابوریحان بیرونی پیشقدم شدهاند و امید است بهزودی آثار بیشتری از این اندیشمند بزرگ در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.
داوری اصحاب کلید
حسین معصومی همدانی اظهار داشت: ابوریحان بیرونی در حوزههای بسیار متنوع نوشته دارد و یکی از علل آنکه نمیتوان چندان دربارهی او صحبت کرد، این است که عمدهی آثار و آثار عمدهی او ریاضیاتی است. راجع به ریاضیات هم خیلی نمیتوان حرف زد، چراکه تا اصطلاحی ناآشنا بهکار ببرید، مخاطب چشم و گوش میبندد و به خواب میرود. موضوع صحبت من هم بیرونی در مقام مورخ علم است که تا حدودی به ریاضیات مربوط است.
او در ادامه آثار ابوریحان را گنجینهی بزرگی از اطلاعات دربارهی ریاضیدانان و علمای قبل از خود و کارهای آنها دانست. سپس، دربارهی رسالهی «مقالید علم الهیئه» یا «کلیدهای دانش نجوم» گفت: این کتاب راجع به ماجرایی است که در تاریخ علم به آن کشف همزمان میگویند و به این اشاره دارد که یک قضیه یا مساله یا نظریه را دو سه نفر در فاصلهی زمانی کوتاهی کشف کنند. از قدیم، کشف همزمان بیشتر اوقات منجر به دعوا شده است.
او ضمن اشاره به ماجرای کشف همزمان مواردی چون فرمولاسیون مکانیک کوانتومی و دی.ان.ای. دربارهی کشفی همزمان درخصوص ابوریحان بیرونی توضیح داد: ای. اف. کندی، مورخ امریکایی، و یکی از اساتید معروف ایرانی هر دو ادعا کردهاند که از روی حجم آثار باقیماندهی ابوریحان بیرونی این طور برآورد کردهاند که او در زمان حیات خود ۱۳۰۰۰ صفحه مطلب نوشته است. اینکه محاسبهی تقریبی دو نفر براساس مفروضات ذهنی به نتیجهای واحد منجر شود، امری عجیب است. اما در عمل نمیتوان در این باره داوری کرد، چراکه ممکن است هر یک از اینها از برآورد دیگری مطلع شده باشد.
معصومیهمدانی بیان داشت: سولا پرایس، مورخ علم و بنیانگذار علمسنجی، میگوید، برخلاف اینکه مردم فکر میکنند، الآن انگیزهی اندیشمندان در کار علمی حقیقتیابی نیست، بلکه رقابت است. منتها این رقابت ازاینرو است که بسیاری از این افراد حس میکنند، عنقریب حقیقتی کشف خواهد شد و آنکه خودش را زودتر برساند، کاشف آن خواهد بود. این خود نشانهی بلوغ علمی است. این علم به جایی رسیده است که مسائل آن به نوعی روشن شده است و مسائلی که جواب مبرم میخواهند اینقدر موضوع تحقیق است که همه کموبیش حس میکنند که این مساله حل خواهد شد.
او بیان داشت: «کلیدهای علم نجوم» بیرونی دربارهی کشف همزمان یکیدو قضیهی ریاضی است. در علم نجوم قدیم و در نجوم کروی امروزی باور بر این است که همهی ستاره بر روی یک کرهی آسمانی قرار دارند. بنابراین، فاصلهی هر دو ستاره یا هر دو نقطه قوسی از یک دایره است و آنچه ما میبینیم یک زاویه است که مابهازای آن یک کمان روی آسمان است. برای حل یک مسالهی نجومی باید شکلی در آسمان پیدا کنیم که معلوماتی از آن داشته باشیم تا از روی آن بتوانیم مجهولاتی را به دست بیاوریم. کلید اصلی این قضیه یک قضیهی ریاضی به نام منلائوس بوده است که رابطهای بین شش کمیت است و برای به دست آوردن هر کمیت مجهول در آن باید پنج کمیت را دانست. در قرن چهارم و پنجم هجری، دو قضیهی ریاضی به نامهای قضیهی سینوسها در مثلثات کروی (شکل مغنی یا بینیازکننده) و قضیهی تانژانتها در مثلثات کروی (شکل ظلی) کشف میشود که جای قضیهی منلائوس را میگیرد و چند نفر تصریحاً و تلویحاً مدعی کشف آنها میشوند. این کتاب ابوریحان هم برای داوری در این ادعاها است که در نوع خودش کاری بینظیر است.
او ضمن بیان اینکه ابوریحان در مقدمه پس از اشاره به آنکه در دورهی پررونق علمی زندگی میکند، از دشمنی و حسد رقیبان علمی و جعل دانش دیگران به نام خود سخن میگوید و سرانجام به دعوای قضیهی شکل مغنی و شکل ظلی میپردازد، توضیح داد: بیرونی ماجرای منازعه را چنین شرح میدهد که ابوسعید احمد بن عبدالجلیل سجزی، ریاضیدان و منجم، روشهای هندسهدانان و منجمان برای تعیین سمت قبله از راه حساب و اندازهگیری مساحتها با کمک ابزارها را جمع کرده بود، اما این روشها نتایج مختلف میداد و با اثبات همراه نبود. ابوریحان به او میگوید که استاد و سرورش ابونصر عراق در این گونه مسائل بسيار مهارت دارد. سجزی به ابوریحان میگوید که از ابونصر بخواهد تا در این باره تأمل کند و براهین صاحبان این روشها و انگیزههای ايشان را کشف کند. ابونصر این درخواست را اجابت میکند و کتاب «السموت» را مینويسد و در آن برخی از نتایج شکل مُغنی را بهدست میآورد. در بغداد، ابوالوفای بوزجانی خبر این کتاب را میشنود و وقتی ابوریحان کتاب را برای او میفرستد آن را بسیار میپسندد و فقط ایراد میگیرد که وقتی او (ابوالوفا) روشهای سادهتر و کوتاهتری برای بهدستآوردن سمت دارد، چرا ابونصر هنوز از شکل قطاع استفاده کرده است.
ابونصر در پاسخ ابوالوفا میگوید، میخواسته پاجایپای گذشتگان بگذارد و نتایج ایشان را به شیوهی خودشان (با استفاده از شکل قطاع) به دست بیاورد. و درعینحال، میگوید که پاسخ خواستهی ابوالوفا در دو قضیه از «السموت» یافت میشود و نشانی آنها را به ابوریحان میگوید. گذشته از این، در نامهای به ابوریحان شکل مُغنی را برای او توضیح میدهد. یک سال بعد از آن، ابوالوفاء کتاب «مجسطی» را برای بیرونی میفرستد که در آن شکل مغنی را از راه سادهتری ثابت میکند و آن را در همهی مسائل نجومی بهکارمیبرد. ابوریحان در سفری به ری، ابومحمود خجندی را ملاقات میکند و ابومحمود کتابی از نوشتههای خود را به او نشان میدهد که موضوع آن محاسبات مربوط به شب با استفاده از ستارگان ثابت بوده است. خجندی در اوائل این کتاب شکل مغنی را با برهانی دیگر، و طولانیتر، ثابت کرده بوده و همهی محاسبات آن کتاب را با استفاده از این قضیه انجام داده بوده است. پس از آن، ابوریحان در جریان نگارش کتابی بهدست کوشیار جیلی قرار میگیرد که در آن نیز همین قضیه جزو مقدمات کتاب، و با اثبات خجندی، آمده بوده است. کوشيار در کتاب خود، با استفاده از این قضیه که به نقل بیرونی آن را «مغنی» نامیده بوده، بيشتر مسائل مقالهی دوم «مجسطی» را حل کرده بوده است.
او در پایان گفت: بیرونی پس از آنکه گزارشی را از معاصرانش در استفاده از شکل مغنی میآورد، به روشن کردن سهم ابونصرعراق، بوزجانی، خجندی و کوشيار، در ابداع و معرفی قضیههای جدید میپردازد و میان آنها داوری میکند و در داوری نهایی، حق را به جانب ابونصر عراقی میدهد.
مساله سکون و حرکت زمین
امیرمحمد گمینی اظهار داشت: بطلمیوس در قرن دوم میلادی در «مجسطی» مجموعهای از الگوهای هندسی و ریاضی مفصل را پرورش میدهد تا بتواند به طور کمی حرکات سیارات را در آسمان تبیین و حتی براساس رصدها و اندازهگیریها پیشبینی بکند. این کتاب در قرون میانهی دوران اسلامی مبنای نجوم و کیهانشناسی هندسی میشود. یکی از مباحث بنیادین او در «مجسطی» شکل زمین، مکان زمین و متحرک بودن یا نبودن آن است. نظریهی بطلمیوس بر آن است که زمین کروی است و بیحرکت در مرکز عالم قرار گرفته است. اصلیترین استدلال بطلمیوس برای سکون زمین این است که اگر زمین بخواهد حرکت بکند، اجسامی که از زمین جدا میشوند باید از آن عقب بمانند و همینکه پرندهها، پرتابه یا تیرها از زمین عقب نمیمانند، نشان میدهد که زمین ثابت است. همچنین، زمین جسم بسیار بزرگ و سنگینی است، اما افلاک که خورشید و ماه و ستارگان را دور زمین میچرخانند، سبکاند و چرخش آنها خیلی سادهتر است تا زمین.
او افزود: وقتی ترجمهی «مجسطی» به دست مسلمانان میرسد، برخی از دانشمندان و منجمان دربارهی استدلال بطلمیوس اظهارنظر میکنند. یکی از اولین اینان ابوریحان بیرونی است. ابوریحان در «استیعاب» دربارهی اسطرلاب زورقی از ابوسعید سجزی که در آن صفحهی ستارگان ثابت بوده و خط افق بر آن میچرخیده است میگوید، سجزی این اسطرلاب را بر اساس باور مردم به گردش زمین به دور خود ساخته است و این فرض را نمیتوان با هندسه و علم هیئت رد کرد و برای رد آن باید از طبیعیات کمک گرفت. خیلیها گمان میکنند که ابوسعید سجزی به نظریهی حرکت زمین اعتقاده داشته است و حتی به گردش زمین دور خورشید هم اعتقاد داشته است! اما در اینجا شاهدی برای این امر نیست. ابوریحان بهصراحت گفته سجزی این اسطرلاب را بر اساس اعتقاد برخی از مردم ساخته است. نکتهی دیگر اینکه ابوریحان خود میگوید، با علم هندسه و هیئت نمیتوان سکون زمین را رد کرد. پس، این استدلال بطلمیوس را هم نمیپذیرد که اگر اجسام از زمین عقب نمیمانند، زمین ثابت است.
او گفت: ابوریحان در رسالهی دیگری دربارهی اسطرلاب، با اشاره به اینکه اسطرلاب زورقی را در کتاب ابوسعید سجزی دیده است میافزاید، در کنار این یک اسطرلاب واقعی زورقی دیدم که جعفر بن محمد بن جریر ساخته بود و تاریخ ساختی نداشت. پس، نمیتوانم مطمئن باشم که این اختراع سجزی باشد. او اشاره میکند که سجزی متوجه نبوده است که این اسطرلاب برپایهی نظریهی آریابهاتا مبنی بر گردش زمین به دور خود است و شاید فقط بهسبب سادگی این اسطرلاب را ساخته است. ابوریحان در ادامه میگوید، بطلمیوس نسبت دادن شبانهروز به حرکت زمین گرد خودش را رد کرده است. اینجا، ابوریحان دیگر نمیگوید که رد کردن حرکت زمین فقط با فلسفهی طبیعیات ممکن است و با سکوت از کنار این مساله عبور میکند. به نظر میرسد، نظر ابوریحان تغییر کرده و آزمایشهای تجربی را در اثبات سکون زمین پذیرفته است. وقتی به آثار دیگر او مراجعه کنیم، قضیه قدری برایمان روشنتر میشود.
گمینی ادامه داد: ابوریحان در «قانون مسعودی» که پرمحاسبهترین کتاب نجوم او و شاید تمام دورهی اسلامی باشد، به شیوهی بطلمیوس حرکت زمین را رد میکند. ابوریحان میخواهد استدلال فلسفهی طبیعی را در حرکت زمین رد کند. این استدلال میگوید، زمین به طور طبیعی میتواند به دور خودش بچرخد، چون هر تکهسنگی مایل به مرکز زمین است. ابوریحان برای رد کردن آن میگفت که وقتی تکهسنگ نمیخواهد حرکتی چرخشی به دور مرکز کند،. پس، نمیتوان فرض کرد که زمین (مجموعهی تکهسنگها) طبعاً میخواهد دور خودش بچرخد. اما ابوریحان میگوید، یکی از مبرزان در علم هیئت گفته که میتوان فرض کرد اجسامی که رهایشان میکنیم و میافتند دو حرکت داشته باشند: حرکت طبیعی به دور مرکز زمین و دیگری حرکت در جهت مرکز زمین. و بدین ترتیب، تمام اجسام زمینی علاوه بر اینکه تمایل به سقوط به سمت مرکز دارند، تمایلی به حرکت به دور مرکز دارند. پس، از زمین عقب نمیمانند. ابوریحان میگوید اگر فرض کنیم اجسام دارای چنین حرکتی به سمت شرق باشند، آنوقت حرکت دادن اجباری اجسام و پرندگان به سمت غرب مشکل خواهد بود و در زمان نگارش این کتاب این استدلال را رد میکند. البته اینکه کسی بگوید دلایل سکون زمین کافی نیست، به معنای این نیست که به حرکت زمین اعتقاد دارد.
گمینی افزود: دربارهی استدلال بطلمیوس مبنی اینکه زمین سنگین است و نمیتواند بچرخد، ابوریحان باز نظری مخالف آورده است. او در «قانون مسعودی» میگوید، اساساً سبکی و سنگینی اجسام در عالم امری نسبی است و بستگی به موقعیت آنها دارد. مثلاً طبق سخن ارسطو فلک در مکان خودش نه سبک است و نه سنگین. سبکی و سنگینی بستگی به تمایل اجسام در حرکت طبیعیشان دارد. اگر جسمی را رها کنیم و پایین بیفتد، سنگین و اگر رها کنیم و بالا برود سبک است، مثل آتش. زمین و فلک هم در مکان خودشان نه سبکاند و نه سنگین. پس، استدلال بطلمیوس بر اساس سبکی و سنگینی رد میشود.
او جمعبندی کرد: با این شواهد میتوان گفت که ابوریحان مانند بسیاری از منجمان زمان خودش به سکون زمین مطمئن نبوده یا حداقل با دلایل سکون زمین مشکل داشته است. چند قرن پس از ابوریحان برخی منجمان رصدخانهی مراغه از جمله خواجهنصیرالدین طوسی، مؤیدالدین عرضی و قطبالدین شیرازی و کسانی که این سنت را ادامه دادند، در آثار خود شکیات ابوریحان به دلایل سکون زمین بطمیوس را ادامه دادند. خواجه نصیر برای اولین بار این دلایل را کنار میگذارد و میگوید فقط دلایل فلسفی کافی است. قطبالدین برخلاف او میگوید که اتفاقاً علم تجربی سکون زمین را نشان میدهد و دلایل فلسفهی طبیعی نمیتواند این کار را بکند. بعدها شبیه همین استدلالها در کتاب کوپرنیک ظاهر میشود. برخی باور دارند که احتمالاً کوپرنیک کتاب خواجه را دیده بوده است. کوپرنیک هم باور دارد که دلایل تجربی نمیتواند سکون را نشان بدهد. اما این را نمیپذیرد که دلایل فلسفی بتواند این مساله را نشان بدهد. او، همچنین میکوشد دلایلی برای حرکت زمین بیاورد و با این کار راه را برای نظریهی حرکت زمین باز میکند.
گمینی در پایان گفت: قرنها طول کشیده تا ذهن بشر بتواند همین نظریات بسیار ساده را از پیچوخم دلایل و استدلالها و عقاید فلسفی و ریاضی زمان خودش حرکت بدهد و متحول کند. موافقت یا مخالفت ابوریحان بیرونی با نظریهی امروزی حرکت زمین برای ما مهم نیست. نظریات علمی در طی تاریخ مدام حرکت میکنند و درستی و غلطی آنها ملاک سنجش کار دانشمندان نیست، بلکه این پیروی از روش علمی و استدلال درست است که کار علمی هر دانشمندی را نشان میدهد.
دیگری در نظر ابوریحان بیرونی
لیلا هوشنگی اظهار داشت: تتبع ابوریحان بیرونی در «تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل او مرذوله» این اثر را منحصربهفرد میکند. عنوان اثر نشان میدهد که ابوریحان برخلاف ملل و نحلنویسان، به هیچوجه درصدد حق و باطل کردن عقاید و آدابورسوم هندوان نیست. او در مقدمه تأکید دارد که این کتاب جدل و احتجاج نیست، بلکه نقلی است از کلام هندیان، آنگونه که هست. این چیزی شبیه روش مورد تأکید در پدیدارشناسی دین است و سبب لقب دادن بیرونی به «عاشق حقیقت» را مشخص میکند.
او افزود: تعبیرات بیرونی در «تحقیق ماللهند» کاملاً همدلانه است. او با لحنی بیطرفانه میکوشد با شناختن پدیدههای فرهنگی، دریافت مفاهیم دینی و فلسفی به زبان خود هندوها، با روشی تطبیقی فهم مسائل پیچیدهی آنها را سادهتر کند. بیرونی بر اهمیت زبان تأکید دارد و برای تحقیق دربارهی هند، ابتدا زبان سانسکریت را یاد گرفته و متون اصلی هندوها را خوانده است. او در معادلیابیها کاملاً دقت نظر دارد و وقتی نتوانسته اصطلاحات را به عربی برگرداند، آنها را آوانویسی کرده است. شاید بتوان گفت او اولین مسلمانی است که متون اصلی سانسکریت را دیده و توانسته به نحو احسن معرفی کند.
هوشنگی گفت: «تحقیق ماللهند» مشتمل بر یک مقدمه و هشتاد باب است. ابوریحان بیشتر بابها را با یک مقدمهی کوتاه شروع کرده است و کلیات مطالب را آورده است. هر بابی سه بخش دارد: طرح مسئله، آرای هندوان دربارهی آن مساله و مقایسهی موضوعات نامأنوس با آرای یونانیان. ابوریحان بهواسطهی احاطهی خود بر فلسفهی یونان، مشابهتها و مفارقتهای برخی موضوعات را با آرای یونانی بررسی کرده است. جالب اینکه مبنای دستهبندیهای او براساس فلسفهی یونانی است.
او ادامه داد: در دیدگاههای جدید برای دین دو ساحت تعریف کردهاند که یکی نظری و دیگری عملی است. ابوریحان باب دوم تا سیزدهم کار خود را به دین و فلسفهی هندی اختصاص داده است و کاملاً متفاوت با ملل و نحلنویسان، تاریخِ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی را لحاظ کرده و تاریخ دینی هند را براساس منابعی مثل مهابهاراتا، رامایانا گزارش کرده است. در کنار آن، او جغرافیای اساطیری و مباحث دیگر را هم لحاظ کرده است. بیرونی در جنبهی عملی دین کاستها، طبقات هندو، قربانی، زیارت، خوراک و پوشاک، صدقه، ازدواج و تولد و قوانین کیفری هندوها را توضیح داده و بررسی کرده است. الآن جدیدترین کتابهای مطالعات ادیان هم در این دو محور پیشرفتهاند. افزون بر این، ابوریحان قائل به یک الگوی نخستین دین است و باور دارد که همگان در این الگو سهیماند. البته این الگو را از آن خواص میداند و میگوید عوام در آن سهمی ندارند.
او افزود: شاید جالب و چشمگیرترین بحث در مطالعهی بیرونی در ادیان هند این باشد که او کاملاً ساحت فکر را از ساحت سیاست دور دانسته است. به بیانی دیگر، فارغ از اینکه او متعلق به منظومهی فکری جهان سنتی است، پارادایم فکری او کاملاً با دو قرن اخیر متفاوت است. بیرونی از آن ذهنیت دوگانه یا ثنویتی که ما هنوز در قرن بیستم درگیر آن هستیم، فاصله گرفته است. امروز مفهوم دیگر یا دیگری در مطالعات ادیان بسیار مطرح است. حتی تحقیقاتی به ذهنیت مسلمانان به دیگر و دیگربود پرداختهاند. آنچه ابوریحان بیرونی از دیگر یا دیگری (در اینجا هندوها) لحاظ کرده است، فارغ از منطقهی جغرافیایی و سنت دینی است و کاملاً به نگاهی امروزی در موضوع دیگربود نزدیک است.
هوشنگی توضیح داد: اگر در بحث دیگر و دیگری سه ساحت ارزش، کردار و شناخت مطرح است. ابوریحان بیرونی خوب و بد نکرده و بدون ارزشگذاری به هندوها نزدیک شده است. مطابق با ساحت کارکرد، او هم نزدیک شدن، ارتباط و یکیشدن را در نظر داشته و مطابق با ساحت شناخت، به دنبال شناخت هویت دیگری بوده است. خود ابوریحان میگوید، هرکسی از مسلمانان سراغ هندوها رفتند، گزارشهای مغلوط و بیاساس دادند. چون آنها بر اساس ذهنیت خود به دنبال شناخت دیگری رفتند و به وجود عینی هندوها توجه نکردهاند و روشمند و براساس مشاهده کار انجام ندادهاند. او در بیان عوامل جدایی و مباینت مسلمانان و هندوها میافزاید که وقتی مسلمانان هند را گرفتند، علمای هندو به سرزمینهای دورتر فرار کردند و مسلمانان نتوانستند با این دانشمندان ارتباط داشته باشند. زبان اینان بسیار متفاوت و دامنهی علومشان بسیار وسیع بود، پس مسلمانان هیچوقت نتوانستند هندوها را آنطورکه هستند، بشناسند.
او در پایان گفت: سنت تحقیقیای که ابوریحان پایهگذاری کرد، در جهان اسلام دنبال نشد. افراد معدودی در قرن یازدهم هجری به سراغ متون هندی رفتند، اما نتوانستند با دقت ابوریحان از پس انجام کار بربیایند. به نظر میرسد، ، ما همچنان حسرتبهدل نگرشی هستیم که ابوریحان بیرونی بیش از هزار سال قبل، در دورهی اوج و رونق علم در جهان اسلام، به آن دستیافته بوده است.
مراسم اهدای جایزه مهتاب میرزایی
از کاث تا هند
محمد دهقانی، مؤلف کتاب «ابوریحان بیرونی» از مجموعهی تاریخ و ادبیات ایران، اظهار داشت: ابوریحان بیرونی در بخش شرقی خوارزم، در جایی به نام کاث به دنیا آمد و ۱۰۴۷ سال از زمان ولادت او میگذرد. چون زادگاه او بیرون از محدودهی شهر بود بر حسب اصطلاح خوارزمیان به بیرونی معروف شده است. ابوریحان تا حدود 25 سالگی در خوارزم بود و در همانجا درس خواند. هنگامیکه محیط سیاسی خوارزم براثر اختلافات درونی خوارزمشاهان دچار آشوب و ناامنی شد، ابوریحان به دعوت قابوس بن وشمگیر به گرگان رفت و در آنجا «آثار الباقیه» را به نام این امیر زیاری منتشر کرد. بعد از چند سال، خوارزم آرامتر شد. اختلافات فیمابین خوارزمشاهان برطرف شد و بالاخره آلمأمون بر آن خطه حاکم شدند و ابوریحان در اوایل 394 قمری به خوارزم برگشت و در خدمت پادشاه خوارزم، ابوالحسن علیبنمأمون، قرار گرفت. ابوریحان در دربار خوارزم از احترام ویژهای برخوردار و حتی طرف مشورت بود. روایت شده است که روزی ابوالعباس خود به حجره محل خدمت ابوریحان آمد و خواست به احترام او از اسب فرود آید. ابوریحان زمین بوس کرد و او را سوگند داد تا فرود نیاید. خوارزمشاه در پاسخ گفت: العلم من اشرف الولایات/ یاتیه کل الوری و لا یاتی؛ یعنی دانش از ارجمندترین قلمروهای فرمانرواییهاست/ همهی مردمان بهسوی دانش میآیند، ولی دانش به خدمت کسی نمیرود. در واقع، خوارزمشاه با خواندن این بیت ابوریحان را دانش مجسم یا نماد دانش دانسته است.
او ادامه داد: هنگامیکه اوضاع خوارزم به علت شورش سپاهیان متشنج شد، محمود غزنوی فرصت یافت تا دراوضاع خوارزم دخالت کند. او به بهانهی سرکوب شورش سپاهیان خوارزم به آنجا لشکرکشی کرد. در ظاهر میخواست به ابوالعباس خوارزمشاه کمک کند، ولی نقشهی تصرف خوارزم را در سر داشت و چنین کرد. ابوریحان بیرونی و جمع دیگری از دانشمندان دربار خوارزم، به میل خود یا به اجبار، با محمود به غزنین، پایتخت غرنویان، رفتند. از این به بعد، ابوریحان در خدمت محمود غزنوی قرار گرفت و تحقیقات خودش را در دربار او انجام داد. «تحقیق ماللهند» کتاب مهم و بینظیری است که ابوریحان در دربار غزنین نوشت.
او ادامه داد: مثل بیشتر آثار ابوریحان بیرونی «تحقیق ماللهند» هم به زبان عربی نوشته شد. این کتاب اهمیت فراوانی دارد، اما متأسفانه تاکنون کامل به فارسی ترجمه نشده است و هیچکدام از ترجمههای ناقص موجود هم بهکار نمیآید. ترجمه و تحقیق بسیار خوب زاخائو از «تحقیق ماللهند» به زبان آلمانی و سپس به زبان انگلیسی مهمترین کاری است که در این حوزه انجام شده است. خوب است که ما ایرانیان نیز با کمک ترجمه و تحقیق زاخائو در قرن نوزدهم، از این اثر ترجمهی خوبی به فارسی فراهم آوریم.
او در پایان گفت: هیچ مبالغه نکردهایم اگر ابوریحان را یکی از معدود دانشمندان جهان بشمریم که، با عدول از معیارهای فکری و عقیدتی حاکم بر روزگار خودشان، بنیادهای تازهای برای دانش بشر پیافکنده و زمینههای تحول آن را فراهم کردهاند. تیزبینی و صراحت بیان نقادانهی بیرونی چنان است که گویی با دانشمندی امروزی در ردیف بزرگانی چون فروید و اینشتین و راسل سروکار داریم. او را میتوانیم نخستین هندشناس و دینپژوه و مردمشناس جهان (به معنایی امروزی آن) بدانیم؛ مردی مانند لئوناردو داوینچی که قرنها از زمان پیشتر بود و به مسائلی میاندیشید که به خاطر کمتر کسی از مردمان زمان خودش یا حتی بسیاری از انسانهای روزگاران بعد خطور میکرد. به گفتهی باباغفوروف، بیرونی چنان از روزگار خود پیشتر بود که درخشانترین اکتشافهای او را اغلب دانشمندان زمانش درک نمیکردند. نخستین کسی بود که به فرمولی ساده برای اندازهگیری محیط زمین دست یافت و این را محتمل میدانست که زمین به دور خورشید بچرخد.
نظری بر وجوه گوناگون ابوریحان
پیمان متین، پزشک و مترجم، اظهار داشت: ابوریحان بیرونی علاوه بر اینکه دانشمندی پرکار در حوزههای مختلف کانیشناسی، شیمی، داروشناسی، جغرافیا، تاریخ، ریاضیات، نجوم و دیگر علوم است، انسانشناس و مردمنگار است. آشنایی اولیهی من با او به مقالاتی برمیگردد که در سال ۱۹۷۳به فاصلهی چند ماه در دو سمپوزیوم در بزرگداشت هزارمین سالروز تولد این دانشمند در مرکز ایرانشناسی دانشگاه کلمبیا و دانشگاه تهران برگزار شد. احسان یارشاطر این مقالات ارزشمند ابوریحانشناسان بزرگ را گردآوری کرد. من هم ترجمهی آنها را به عهده گرفتم که در قالب کتاب «ابوریحان بیرونی، نخستین مردمشناس»، منتشر شد.
او توضیح داد: نگاه عمدهی این دانشمندان به ابوریحان بیرونی از جنبهی شخصیت فردی و شخصیت علمی او است. غلامحسین یوسفی شیفتهی حقیقتجویی ابوریحان بیرونی شده است و میگوید، بیرونی در آثار خود نشان داده است که هرگز هیچ واقعه یا رویداد یا گزارشی را قبول نخواهد کرد، مگر اینکه خودش آن را بررسی کند و صحت و سقم آن را بسنجد. او بهراحتی گفتههای راویان را نمیپذیرفت و از منابع دستدوم استفاده نمیکرد. بروس لارنس، استاد وقت دانشگاه دوک، میگوید، بیرونی به خاطر ذهن دقیق ریاضیوار و تفکر بشاش و پویای تحلیلی خود نمیتوانست جدا از اعداد و ارقام و بدون استفاده از واقعیتهای دقیق چیزی را بپذیرد. فرانسوا روزنتال، استاد دانشگاه ییل، به این نکتهی جالب اشاره میکند که بیرونی در مطالعات اجتماعی خود از روششناسی تطبیقی استفاده کرده و مثل دانشمندی امروزی کوشیده تا مطالعاتش براساس روش و چارچوب مشخص علمی پیش برود. سرانجام، احسان یارشاطر در مقالهی آخر، با اتکا به گزارش دقیق ابوریحان بیرونی از فهرست پادشاهان هخامنشی و مقایسهی آن با فهرست ابنعبری، دقت بیرونی را ستایش میکند و این فهرست را کمنظیر و حتی بینظیر دانسته است.
متین بیان داشت: عمدهی این دانشمندان بعدها هم شخصیت ابوریحان بیرونی را از ابعاد مختلف بررسی کردند. منتها بُعد انسانشناختی یا مردمشناختی یا مردمنگارانهی شخصیت علمی او کمتر مورد توجه قرار گرفته است. از میان دانشمندان ایرانی، علی بلوکباشی و یونس کرامتی به این وجه بیرونی توجه داشتهاند. پیش از ایشان نیز برخی دانشمندان جهان اسلام به این امر توجه داشتهاند. احمد اکبر در مقالهی مشهور خود به دنیای غرب، ابوریحان بیرونی را نخستین مردمشناس معرفی کرد. حسن شعبانی، انسانشناس برجستهی تونسی، معتقد بود که ابوریحان بیرونی در آن زمانه به ابعاد بسیار امروزیِ انسانشناسی، مانند مسالهی زنان، اختلافات و تبعیض میان طبقات، مسائل زبانشناختی و مطالعات تطبیقی دین پرداخته است. یکی از اساتید غربی دانشگاه نیویورک، در نامهای خطاب به دخترش تأکید میکند که نباید در قرن نوزدهم و در میان دانشمندان غربی به دنبال بنیانگذار این رشته بود، بلکه بنیانگذار انسانشناسی دانشمندی ایرانی در هزار سال پیش است که به مانند یک نظام علمی امروزی به این رشته پرداخته است.
متین افزود: دانشمندان دیگری نیز به انسانشناسی و مردمشناسی بیرونی اشاره داشتند، اما کارهای جدی در این زمینه معمولاً بیشتر بر «تحقیق ماللهند» بیرونی تمرکز داشتهاند و آن را کتابی جامع و تحقیقی ناب و بسیار پرمایه از مطالعات تطبیقی در حوزهی دینپژوهی دانستهاند. حتی جان والبریج معتقد است که انسانشناسی دین را ابوریحان بیرونی بنیانگذاری کرد. چراکه او با ذهنیتی کاملاً پاک، فارغ از تعصب، بدون پیشفرض و با استفاده از منابع دست اول و گزارشگران قابلاعتماد و بررسی گفتههای این گزارشگران و منابع کار کرده است. همچنین، پس از جمعآوری این اطلاعات آنها را تحلیل و با هم مقایسه کرده است. این همان چیزی است که امروز در روششناسی مطالعات و روشهای مردمنگاری مورد استفاده است.
او در پایان گفت: ابوریحان بیرونی هزار سال پیش از روششناسی علمی و امروزی ما برخوردار بوده است و آن را در آثار خود، به خصوص در «تحقیق ماللهند» در بررسی ادیان و فرهنگها و باورهای مختلف از عوام تا خواص به کار برده است. امیدوارم اندیشمندان، دانشجویان و کسانی که در حوزهی انسانشناسی، به ویژه انسانشناسی دین، فعالیت میکنند، از این بعد بیشتر به ابوریحان بیرونی بپردازند و این وجه شخصیت او را بیشتر تحلیل بکنند تا ما از این میراث بزرگ جهانی و بشری در حد مطلوب بهره ببریم و به ایرانیبودنمان افتخار کنیم.
نظر شما