این جمع نویسندگان، در این مجموعه با بازی با سبزیجات مهارتهای اجتماعی کودکان را به ایدهای نو مطرح کردهاند. از جمله تکنیکهای به کار رفته در این مجموعه، بازی با ساختار کلمههاست. آنها از باغچه که محیطی برای پرورش است به عنوان بستر خانواده استفاده کردهاند. با انتخاب کلمههایی که برای کودکان جذاب و تازه است، ترکیبهایی جدید از مفاهیم آموزشی داستان خودشان را تعریف میکنند. یزدانی در این مجموعه پنج جلدی دست روی مهارتهای اجتماعی نظیر توانایی نه گفتن، دوستی قول دادن و عدم برنامهریزی گذاشته است.
آیا واقعا پرداختن مهارتهای زندگی تا این حد برای خانوادهها مورد نیاز است؟ شما قبل از این مجموعه هم آثاری در نشر فنی ایران که با عنوان کتابهای نردبان منتشر میشد، تألیف کردهاید. این پیگیری در تألیف آثار مهارتی چه رویکردی دارد؟
بله. به نظرم آموزش مهارتهای زندگی از ابتدای زندگی به کودکان و البته بازآموزی این مهارتها به بزرگسالان مورد نیاز جامعه امروز ماست. متاسفانه در شرایط امروز جامعه، ما با مسائل و مشکلات متنوع و متعددی مواجهیم که بسیاری از آنها را میشد با بالابردن مهارتهایی مانند نه گفتن، کنترل خشم، حل مسئله، مسئولیتپذیری و ... حل کرد و یا کاهش داد و از طرفی با آموزش این مهارتها احساسات منفی مانند عدم اعتماد به نفس، حسادت، دروغگویی و ... را کاهش داد. من معتقدم کتاب کودک حداقل دو مخاطب دارد، به همین خاطر این دغدغه را در داستانهای کودکانه دنبال میکنم چون کودک و بزرگسال همراه با هم کتاب را میخوانند. کودک میآموزد و به بزرگسالی که به دلایل مشغلههای روزمره ممکن است بخشی از این مهارتها را از دست داده باشد، یادآوری دوبارهای میشود.
نه و آره دو کلمهای هستند که در حالت عادی گفتن یکی نافی دیگری است. یعنی وقتی شما به خواستهای نه نمیگویید آره میگویید و آره یعنی مسئولیتی را پذیرفتهاید. قولی دادهاید. تعهدی را بهعهده گرفتهاید و حالا باید از عهده آن بربیایید. این پذیرش گاهی فقط کارهایی مانند آنچه که تربچه باید انجام میداده است و گاهی بسیار خطرناکتر. بچهای که به غریبه یا آدم نامطمئن نه نمیگوید و همراهش قدمی برمیدارد ممکن است مجبور به تحمل تجربهای شود که تا پایان عمر تلخی آن همراهش باشد. اما آره گفتن هم لازم است و باید به کودک کمک کنیم که موقع مناسب گفتن نه یا آره را تشخیص دهد وگرنه ممکن است با نه گفتنهای از روی عادت دوستیها و تجربههای خوبی از زندگی را هم از دست بدهد.
در کتاب «صبح که شد چی صدات کنم» بحث برنامهریزی و اهمیت دادن به حرف را برای بچهها قصهگویی میکند. قول دادن و اعتبار قول چه رفتاری را در کودک تقویت میکند؟
راستش در صبح که شد چی صدات کنم اهمیت نظم در زندگی و رعایت برنامه ریزی مد نظرم بود. ما بینظمی را بیشتر در چینش اسباب و لوازم میدانیم اما بینظمی در سبک زندگی خیلی مهمتر است. وقتی که کاری را سر ساعتی انجام ندهیم، این تاخیر تبدیل به زنجیرهای از به هم خوردن کارها و در نهایت از دست دادن بخشی از اتفاقات مهم و کارهای اساسی شود یعنی همان اتفاقی که برای تربچه افتاد. از طرفی ما پدر و مادرها با اصرار کودکان برای دیر خوابیدن مواجه بودهایم. من با انتخاب ساعت خواب برای بیان موضوع بینظمی در برنامهریزی اهمیت به موقع خوابیدن را هم یادآوری کنم.
در کتاب «مامان تربچه لالایی بخوان» از پنهان کاری و عواقب آن قصهای باغچهای نوشته شده است. کودک چطور میتواند مرز میان رازداری و پنهان کاری را درک کند؟
این سوالیست که بهتر است متخصصین روانشناسی پاسخ بدهند تا من. اما به عنوان مادر و تجربهای که در تربیت دو فرزند داشتم فکر میکنم کودکان به مرور و بیشتر در تجربیات خودشان تا تذکرها و نصایح ما یاد میگیرند که راز چیست و پنهان کاری کدام است. برای خود من یادگرفتن مرز این دو در حسی بود که نسبت به هر کدام داشتم. در این داستان تربچه یک بچه قارچ را به خانه میآورد. کاری که دیگران تاکید کرده بودند انجام ندهد. به همین سبب نمیخواهد آن را آشکار کند و در نتیجه دردسرهای نگهداری از یک بچه با رشد سریع را به تنهایی به دوش میکشد تا جایی که دیگر از عهده برنمیآید و اینجاست که پنهانکاری برایش ممکن نیست...
به طور کلی بستر باغچه و سبزیجات انتخابی برای روایت قصه چه هدفی برای کودک داشته است؟
این مجموعه کتابها که مجموعه بیست جلدی به نویسندگی چهار نویسنده است برپایه یک کتاب اولیه نوشته شد به نام خندههای تربچهای که دوست خوبم سمیرا قیومی نوشته بودند و توسط انتشارات علمی و فرهنگی چاپ شده بود. این کتاب در نمایشگاه بولونیای سال 94 مورد توجه واقع شده بود و به همین سبب انتشارات تمایل داشت این شخصیتها به شکل مجموعهای با تعداد زیاد چاپ شود که ما در یک تیم چهارنفره شخصیت تربچه و باقی سبزیجات را باز طراحی و جهان داستانی که خانم قیومی ساخته بودند را کامل کردیم.
بازار بحث مهارتهای زندگی و رفتاری چند سالی است که میان نویسندهها و ناشران مطرح میشود، اما بیشتر از این که جنبه کاربردی داشته باشد بیشتر به ویترینی برای کارهای ناشر تبدیل شده است. چطور میتوان از این اتفاق اجتناب کرد؟
همانطور که قبلا گفتم این نیاز به قدری زیاد و شدید است که برای هر چه بیشتر پرداختن به آن جا هست اما وقتی جای نگرانی هست که ناشران و نویسندگان کودک این مبحث را آسان تلقی کرده و به خاطر نیاز خانوادهها و کشش بازار، بدون مطالعه و دور از مشورت و همراهی یک متخصص روانشناسی کودک وارد این حوزه شوند. کتابهایی که با محوریت مهارتهای زندگی نوشته میشوند حتما باید اساس درست علمی داشته باشند و صرفا یک ادبیات و داستان زیبا نمیتواند این موضوع را پوشش دهد. از طرفی تالیف کتابهایی که صرفا جنبه آموزشی دارند و برپایه نکات علمی نوشته شدهاند هم نمیتوانند مخاطب را برای مدت زیادی جذب خود کنند در حالیکه برای نهادینه شدن عادات و رفتارهای درست سبک زندگی لازم است کودکان به تکرار و از زاویههای مختلف و در لایههای چندگانه داستانی با این موضوعات آشنا شده و در واقع در ناخودآگاهشان ثبت شود.
نظر شما