چه شد که به فکر نوشتن «گلولههای داغ» افتادید؟
حدود سه سال پیش بود که در کارگاه نویسندگی استاد فیروزجایی بهصورت مجازی شرکت کردم. کلاس کوتاهی بود اما پایه نوشتن من شد. با تشویق استاد خواندن رمانها و داستانهای شاخص ادبیات ایران و جهان را آغاز کردم. برگزیده شدن در مسابقه کشوری خاطرات تبلیغی و شرکت در کارگاه خاطرهنگاری استاد مرتضی سرهنگی نقطه عطفی شد که من به فکر نوشتن سفرنامه اربعین افتادم و این کتاب حاصل این کارگاه است.
چقدر از تکنیکهای داستاننویسی استفاده کردید و این تکنیکها تا چه اندازه به شما کمک کردند؟
همان مختصری که بلد بودم و امکان داشت، از تکنیکهای داستاننویسی استفاده کردم. شرکت همزمان در کارگاه داستاننویسی استاد عزتیپاک و استاد کفاش کمک بسیاری به من کرد. البته بهنظر من مطالعه رمانها و داستانهای شاخص ادبیات به همراه نوشتن منظم و تمرینهای مکرّر مهمترین نقش را برای نویسنده شدن هر نویسندهای ایفا میکند.
همسفر شما در این پیادهروی خواهرزادهتان بوده است که از نظر ذهنی ناتوان است. این همسفر علاوه بر اینکه در سفرنامه شخصیّت منحصر بهفردی نشان میدهد اما مشقات خودش را هم داشته است. در این رابطه برایمان بگویید.
بله درست است. طبق گفته دکترها خواهرزادهام آقا مهدی به هیچ وجه تعلیمپذیر نیست اما تربیتپذیر است. یعنی باید خوب و بد کارها را بارها و بارها به او متذکر شد تا در دفعات بعد رعایت کند، اما باز هم گاهی خرابکاریهای میکند که حتی قابل گفتن نیست. بهعنوان نمونه یک بار در مشهد داخل حرم گم شد، همینطور سرخود از حرم خارج شده بود و در خیابانهای اطراف حرم میچرخید. با نذر و توسل، خیلی اتفاقی در طرف دیگر حرم پیدایش کردیم آن هم وقتی تند تند راه میرفت و سرش را میخاراند.
چند نمونه از کارهای خندهدار او که بعضی از آنها واقعا دردسرساز است، در کتاب آورده شده است و دیگر اینکه در آن شلوغیهای کربلا و نجف در ایام اربعین، یک لحظه غفلت ممکن بود گم شود و آن موقع پیدا کردنش تقریبا غیرممکن میشد. حرف زدن زیاد و قلقلک دادن مردم بارها دردسر ساز شده است و خندهدار!
به خاطر اینکه کتاب به یک مسئله معنوی میپردازد، ممکن است مخاطب در وهله اول توقع یک اثر جدی را داشته باشد؛ اما میبینیم که موقعیتها و ماجراهای طنزآمیزی در طول روایت خلق میشود. این اتفاق چگونه رقم خورد؟
متن اولیّه سفرنامه، جدی و پر از لحظات معنوی و ناب زائران و خادمان حضرت سیدالشهدا علیه السلام بود که در کارگاه استاد سرهنگی مورد تشویق ویژه ایشان قرار گرفت. در یکی از جلسات، موضوع خواهرزادهام را با ایشان در میان گذاشتم و گفتم ماجراهای طنزآمیز زیادی در مورد این شخصیّت وجود دارد که میتوانم در کتاب بیاورم. ایشان بلافاصله تأیید کردند و گفتند خیلی هم خوب میشود. الحمدلله کسانی که تا به حال کتاب را خواندهاند و بازخورد دادهاند، روی این مسأله تأکید داشتند که با خواندن کتاب هم خیلی خندیدهاند و هم گریه کردهاند. اینکه مومنِ عاشق امام حسین علیه السلام را بخندانی و اشک بر چشمش بیاوری برای من خیلی ارزشمند است و امید دارم که مولایمان گوشه چشمی به من گنهکار کند.
قبل از اینکه هفت سال پیش برای اولین بار به پیادهروی اربعین بروم، مستندی از این حماسه باشکوه اربعین توسط یکی از دوستان به دستم رسید. این مستند روی من تأثیر عجیبی داشت و مرا بیتاب کرد و با هر سختی که بود آن سال به پیادهروی اربعین رفتم و مزّه شیرین و معنوی آن را چشیدم و بیتابتر شدم. و این در ذهنم ماند تا اینکه دست به قلم شدم و به فکرم رسید که با نوشتن این تجربه شیرین و دلربا، حال و هوا و حسّ درونیام را به اشتراک بگذارم.
روحانی شهید محمدمهدی آفرند در این روایت چه نقشی داشته است؟
خواهرزادهی من فرزند این شهید بزرگوار است که شش ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. کاروانی که با آنها همراه شدم، همه از اقوام نزدیک این شهید بودند. سه برادر و یک خواهر شهید به همراه چند خواهرزاده و چند برادرزاده این شهید عزیز از همراهان ما بودند و همین باعث شد که کاروان را به نام این روحانی شهید در کتاب مطرح کنم. کتاب دوم بنده به نام «شب حنظلهها» که حدود دو ماه پیش توسط انتشارات شهید کاظمی چاپ شده است، خاطرات داستانی این شهید مهربان و مخلص است.
علت نامگذاری کتاب با عنوان «گلولههای داغ» چه بود؟
همان طور که میدانید انتخاب نام برای یک کتاب از سختترین مراحل کار است، در آن روزهایی که به دنبال نام مناسب برای کتاب بودم به سخنانی از رهبر معظم انقلاب برخوردم که در چهل و هفت سال پیش یعنی در روز اربعین سال ۱۳۵۲ ایراد شده بود. ایشان در آن سخنرانی عاشقان امام حسین علیه السلام را که در این ایام به سوی کربلا میروند به گلولههای داغی تشبیه کردند که به قلب دشمن فرو میروند.
جذابترین بخش پیادهروی اربعین به نظر خودتان کدام بخش است؟
همهی ماجراها و عاشقانههای اربعین برای انسان جذاب است. اما وقتی آن نوجوان پایم را با آب گرم و صابون شست و ماساژ داد و با دیدن اشک من، اشکش سرازیر شد و آن گاه خم شد و پایم را بوسید، جگرم سوخت و به عشقش غبطه خوردم. بعد جورابم را برداشت و میخواست پایم کنم که دیگر طاقت نیاوردم و بلند شدم و زدم زیر گریه! به یاد پاهای بچههای امام حسین (ع)، به یاد کاروان شام.
چرا مسیر روایت شما در کتاب «گلولههای داغ» از مسیر کاظمین به کربلا میگذرد؛ درحالیکه این مسیر راهی است که عموما ایرانیان در آن پیادهروی نمیکنند و بیشتر خود عراقیها در این میسر به پیادهروی میپردازند؟
اولین باری که به پیادهروی رفتم با چند تا از دوستانم بودم که از مرز مهران سوار ماشین شدیم به قصد کربلا اما راهها بسته بود و راننده ما را چهل کیلومتری کربلا پیاده کرد. ابتدا گمان میکردیم در مسیر نجف به کربلا هستیم اما بعد که پرسیدیم، فهمیدم در منطقه «مسیّب» هستیم و در مسیر کاظمین به کربلا. هنوز ایرانیها این مسیر را نمیشناختند و اینکه همه عراقی بودند و مداحیهای اصیل عراقی پخش میشد، خیلی برایمان با صفاتر و لذتبخشتر شد. چون ما طلبه بودیم و با لباس روحانی در مسیر میرفتیم خیلی تحویل میگرفتند و احترام زیادی میگذاشتند. این امر باعث شد در سالهای بعد هم از این مسیر برویم.
مهمترین نکته همان عشق است. عشقی که قلبهای ما را میفشارد و اشکهای ما را جاری میکند و در ما انگیزه ایجاد میکند که با عشق به امام حسین علیه السلام به عشق و محبّت الهی دست پیدا کنیم. به نظر من محکمترین و شاید تنهاترین راه رسیدن به محبّت الهی، محبّت و عشق به حضرت سیدالشهدا علیه السلام است. در کتاب گلولههای داغ کوشیدم که ذرّهای از این عشق را به نمایش بگذارم تا شاید دلی را بلرزانم و قطره اشکی بر گونهای جاری شود و در نهایت باعث ایجاد عشق پایدارتر و عمیقتر در دلها شود.
امسال بهسبب شیوع ویروس کرونا خیل عظیمی از عاشقان ابا عبدالله از پیادهروی اربعین محروم شدند، از جمله نویسندگانی که میتوانستند از این فضا برای خلق اثر ادبی استفاده کنند. چه پیشنهادی برای اینگونه شرایط مطرح میکنید؟
به نظر من حماسه تمدنساز اربعین یک همایش بینالمللی برای نمایش عشق است. محبّت و کمک به همنوع بدون هیچ چشم داشت و کاملا بدون ریا میتواند یک الگو باشد برای تمام زمانها و مکانها. میتوان زمان اربعین و مکان کربلا را توسعه داد و الگوی اربعین را در همه زمینهها مطرح کرد. پیشنهاد من این است حالا که دستمان کوتاه شده، شاید با سوز دلی بیشتر دست به قلم شویم و با تخیّل پاک و حرفهای به نوشتن داستان و رمان حول محور پیادهروی اربعین بپردازیم که سخت جایش خالی است.
خودتان خواندن «گلولههای داغ» را به چه کسانی پیشنهاد میکنید؟
هر کس که ذرّهای مزه محبّت امام حسین علیه السلام را چشیده است دلش میتپد برای کربلا، دلش میتپد برای نفس کشیدن در هوای گرد و خاکی مسیرهای پیادهروی. اگر کسی میخواهد لحظاتی خودش را در این مسیر عاشقانه حس کند پیشنهاد میکنم این کتاب را بخواند و اگر نم اشکی به چشمش آمد من گنهکار را هم دعا کند.
نظرات