یکی از فعالیتهای اصلی کاووس حسنلی در حوزه شعر و شاعری است. علاوه بر اشعار گوناگونی که از حسنلی در مجلهها، نشریهها و سایتهای مختلف منتشر شده، پنج مجموعه شعر و یک کتاب شعر کودک نیز تا کنون از او به چاپ رسیده است: لبخند وارونه، پشت کرشمههای مرمره، دکمههای گیج، رنگ از رخ تمام قلمها پریده است، به لبخند آیینهای تشنهام و من ماه تابانم (شعر کودک).
کاووس حسنلی بهتازگی کتاب «بیدل و انشای تحیّر» (با عنوان فرعی «بازشناسی شعر بیدل دهلوی با شرح سی غزل از پایان دیوان») را تالیف کرده که ازسوی انتشارات معین روانه بازار کتاب شده است. نام کتاب را از این بیت بیدل گرفته است: «بیدل سخنت نیست جز انشای تحیر / کو آینه تا صفحه دیوان تو باشد». این کتاب در ۴۰۳ صفحه، در قطع وزیری و جلد گالینگور، به قیمت ۶۷ هزار تومان به چاپ رسیده است. کتاب «بیدل و انشای تحیّر» دارای سه فصل است؛ فصل نخست کتاب با عنوان مقدمه، فصل دیگر با نام «واژههای ویژه» و فصلی هم به شرح سی غزل بیدل اختصاص یافته است. بهبهانه انتشار این اثر با کاووس حسنلی به گفتوگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
گفته میشود شعرهای بیدل دهلوی از پیچیدهترین شعرها در زبان فارسی و فهم شعر او بسیار دشوار است. در آغاز گفتوگو میخواستم نظر شما را درباره شعر بیدل نسبت به شعر شاعران دیگر بدانم.
من در پیشانی کتاب یک تمثیل آوردهام که درواقع پاسخی به همین پرسش شماست. گفتهام: رانندگی با خودرویی راحت در اتوبانی پهن و خلوت با جادهای هموار و حاشیهای دلگشا؛ از علاقهمندیهای بیشتر کسانی است که رانندگی میکنند. مردم معمولا سفر در چنین مسیری را بیشتر دوست دارند و کمتر خسته میشوند.
اما کسانی هستند که از مسیرهای دیگر لذت میبرند. دوست دارند سوار بر ماشین «آفرود»، به کوه و کمر بزنند و از سنگ و صخره بالا بروند. روح ناآرام اینان، نبرد با مسیرهای صعبالعبور و فتح قلههای ناشناخته را بیشتر دوست میدارد. ممکن است ساعتها در سنگلاخهای پرپیچوخم برانند و گردنهها و گریوههای خطرناک را پشت سر بگذارند تا به چشماندازهای بلندتر برسند. آنگاه که به بلندای قله میرسند و از آن جایگاه رفیع، تپهها و درههای دلربا و منظرههای شگفتِ فریبا را به تماشا میایستند، حسرت میخورند که کاش همه عزیزانشان در کنارشان بودند و میتوانستند در این لذتهای توصیفناپذیر با آنها همراه باشند.
بیشتر کسانی که در جادههای هموار میرانند نه این ماجراجوییها را میپسندند و نه به چنین سفرهایی تن میدهند. حتی ممکن است به اندازهی 10 دقیقه هم تحمل چنین سفری را نداشته باشند. چه بسا - بیخبر از لذت آن کوهنوردان ماجراجو - با نگاهی سرزنشآلود و تمسخرآمیز به رفتارشان نگاه کنند و در بیهودگی کار آنان لحظهای تردید نکنند.
اگر گردش در شعر کسی چون سعدی شیرازی، مانندِ سفر در آن مسیر هموارِ دلگشا باشد، خوانشِ شعر بیدل دهلوی همچون تجربه آن سفر کوهستانی است. بیدل خودش آشکارا گفته است:
«معنی بلند من فهم تند میخواهد / سیر فکرم آسان نیست کوهم و کتل دارم».
بیدل در چه دورهای زندگی میکرده است؟ کمی بیشتر از زیستجهان او برایمان بگوئید.
بیدل در سال 1054 هجری در عظیمآباد (پتنه کنونی) در هندوستان به دنیا آمده و در سال 1133 در دهلی از جهان رفته است. او شاعری بسیار پرکار بوده است. شمار بیتهایش را نزدیک به صد هزار نوشتهاند. برای فهم زبان شعری بیدل، هیچ اثری کارگشاتر از خود شعر او نیست. کلید بسیاری از شعرهای بیدل در شعرهای دیگر او پنهان است. با حوصلهمندی و شکیبایی و جستوجو میتوان آنها را یافت و به کار گرفت. شعر بیدل به قصری باشکوه میماند که اندرونیهای تودرتو و غرفههای متعدد دارد، درِ برخی از این غرفهها (و نه همه آنها) بسته است، اما کلید آن در طاقچه یا کشو میز غرفهای دیگر گذاشته شده است. اگر کسی اهل جستوجو باشد، میتواند آنها را بیابد و قفل بیتهای بسته را بگشاید. اما بیشتر خوانندگان کمحوصله، همینکه درِ برخی از این بیتها (در هر دو معنی) را بسته میبینند، سرخورده میشوند و شعر بیدل را رها میکنند و چه بسا آن را سودمند نپندارند. البته همانگونه که اشاره شد، درِ همه آن سالنها و اتاقها بسته نیست. آغوش بسیاری از شعرهای بیدل، بدون پیچیدگیهای تلاشطلبانه، بهروی خوانندگانش باز است.
درباره چگونگی شعر بیدل در سالهای اخیر نوشتههای بسیار پدید آمده است و در این مسیر، بیدلپژوهان هندی، افغانستانی و پاکستانی پیشگامتر بودهاند. برخی از این نوشتهها به معرفی بیدل پرداختهاند و بعضی در پی نشان دادن کلیدهایی برای ورود به بنای شعر بیدل هستند. برای ورود به ساختمان شعر بیدل بیگمان هم باید شیوه جهاننگری او را شناخت و هم رفتارهای هنری و شگردهای ادبیاش را دریافت. آشنایی با دیدگاههای عرفانی بیدل، بهویژه اندیشه وحدت وجودی او که بهگونهای فراگیر در تمام دیوان شعرش بازتاب دارد، در کنار انگارههای فلسفیاش که بیشتر با کلیدواژههایی چون: هستی، عدم، اثبات، نفی، ازل، ابد و... بیان شده، بخشی از گرههای موجود در شعر او را میگشاید، اما دیریابی و دیرآشنایی او بیش از آنکه به شیوه اندیشیدن و به جهانبینی او مربوط باشد، به رفتارهای هنری، آشناییزداییهای غریب و هنجارشکنیهای شگفتآور او در بیان مطالب بازمیگردد. یکی از ویژگیهای آشکار بیدل، نوجویی، نونگری و توانایی او در خلق مضامین تازه است. او با آگاهی از این ویژگی کلام خود گفته است: «بیدل تجددی است لباس خیال من / گر صد هزار سال برآید، کهن نیام».
قدرت او در ایجاد رابطههای تازه میان پدیدهها و خروج پیدرپی او از هنجارهای متداول ادبی، دریافت بخش مهمی از شعرهای او را دچار اختلال میکند. به او لقب ابوالمعانی دادهاند و او خود کلامش را غلغلهی صور قیامت و نفسش را کارگاه حشر معانی خوانده است: «بیدل نفسم کارگه حشر معانی است / چون غلغله صور قیامت کلماتم».
نازکخیالی و باریکبینی از ویژگیهای مشهور سبک هندی است؛ اما روشن است که نازکخیالیها و باریکبینیهای بیدل بیش از دیگر سخنوران این دوره است. به همین دلیل شعر او برای مخاطبان آشنا به این سبک در زمان خود او نیز ناآشنا بوده است. تا جایی که او خود به روشنی میگوید: «یاران نرسیدند به داد سخن من / نظمم چه فسون خواند که گوش همه کر شد؟!».
عمر طولانی شاعریِ او (حدود هفتاد سال)، شمار فراوان سرودههایش (نزدیک به صد هزار بیت)، قدرت شگرف او در پیوند دادن عناصر گوناگون، گرایش شدید او به معانی بیگانه، در کنار دیدگاههای عرفانی و فلسفیاش، باعث شده تا او در جایگاهی بلند از شعر فارسی قرار بگیرد.
سفرهای بیرونی و درونی بیدل، زندگی در محیط فرهنگی و اجتماعی هندوستان و آشنایی او با اندیشههای عرفانی و فلسفی، مطالعه گسترده دیوان شاعران و همنشینی با افراد و اشخاص گوناگون، شعر او را شعری رنگارنگ و پُر از موضوعات و مضامین متنوع کرده است. این موضوعاتِ متنوع که در پرتو دو کانونِ نور (عرفان اجتماعی و پرداخت هنری) قرار گرفتهاند، رنگ و بویی دلنشینتر یافتهاند. در غزلهای او موضوعات عرفانی، فلسفی، کلامی، اجتماعی و عاشقانه بهگونهای گسترده و متنوع دیده میشود. اما بیشتر آنها با زبانی هنری و معمولا نوگرایانه و هنجارگریزانه بیان شده است. غزلهای بیدل پُر است از مفاهیم اخلاقی، چون: فروتنی، خاموشی، کمآزاری، قناعت، ترک تعلق و پرهیز از زیادهخواهی و...
یعنی همه شعرهای بیدل همین وضعیت را دارند؟
نه. شعر بیدل هم مثل شعر هر شاعر دیگری، نه از نظر لفظ و نه از نظر معنا نمیتواند یکدست و همسان باشد. بیدل سرشار از گفتن است. پر از شعر و شور است. طبع او همچون دریایی مواج از معانی گوناگون است. آنقدر سرشار که اگر بخواهد تنها مصرعی بگوید تبدیل به غزل میشود: «بحر قدرتم بیدل موجخیز معنیهاست / مصرعی اگر خواهم سر کنم غزل دارم». معانی بلند و دریافتهای ویژهی بیدل از جهان هستی، گاهی آنچنان است که زبان هنجار تاب بازنمایی آن را ندارد. بیدل ناگزیر این دریافتهای غیرمعمول را با زبانی هنجارشکن بیان میکند؛ به سخنی دیگر بسیاری از رفتارهای هنجارشکنانهی زبانی بیدل برآمده از دریافتهای نامتعارف اوست. او خود بارها به ناتوانی لفظ در برابر معنا اشاره کرده است: «معنی برجستهی شوقم نمیگنجم به لفظ / همچو بوی گل نگر در پیرهن عریان مرا».
فریادی که به گونهای خاموش، مکرر و مکرر از درون بیدل سر برمیآورد و در هیأت عباراتی متناقضنما و شگفت و پیچیده به شعر درمیآید، بسیاری اوقات محصول همین حالات غریب است. او در آن دقایق، همان گنگ خوابدیده است که میخواهد رویای شگفتش را برای مردمی کر توضیح دهد. بیدل خود بیش از هر کس دیگر از این دشواری کار و پیچیدگی زبانی خود آگاه است که در یکی از رباعیاتش میگوید: «چون بر سر انصاف روی دشوار است / یک حرف به قدر فهم مردم گفتن». پس دیگر دلیلی ندارد که به پسند عمومی مردم دل خوش کند؛ زیرا «از قبول عام نتوان زیست مغرور کمال / آنچه تحسین دیدهای زاین قوم دشنام است و بس».
برخی از پیچیدگیهای شعر بیدل به همین دلیل است که او الفاظ را نارساتر و ناتوانتر از آن میدیده که بتوانند بعضی از معانی بلند را بیان کنند. اما در عین حال برای بیان معنی وسیلهای دیگر جز همین الفاظ وجود ندارد: «غافل از معنی نیام لیک از عبارت چاره نیست». حدیث مگو، حرفِ مگو، افسانهی مگو، اسرارِ مگو و مانند آن که در شعرهای بیدل بارها به کار رفته؛ اشارهای به همینگونه دریافتهاست: «برنمیآید بجز هیچ از معمای حباب / لفظ ما گر واشکافی معنی حرفِ مگوست» یا «خامشی هم چهقدر نسخهی تحقیق گشود / که من آیینهی اسرارِ مگو گردیدم».
در زمان بیدل در شعر شاعران هند، بهویژه شاعرانِ «طرز خیال»، گرایشی شدید به باریکاندیشی و خیالپردازی انتزاعی، دستیابی به معانی بیگانه و علاقه فراوان به خروج از هنجار دیده میشود و این شیوه منحصر به بیدل نبوده است. پیداست که بیدل نیز مانند دیگر شاعران «طرز خیال» به معانی بیگانه و مضامین غریب علاقهی فراوان داشته، و همین شیفتگی، خاستگاه برخی دیگر از پیچیدگیهای شعر بیدل است. بسیاری از پیچیدگیهای شعر بیدل هرگز پیوندی با پیچیدگی معنی ندارد. بلکه برآمده از علاقهی او به نوپردازی و آفرینشهای غریب ادبی و اشتیاق او به «معنی بیگانه» است. از بیتی مانند این بیت روشن است که او دستِکم در دورههایی از زندگیاش، از ابهام سخن خودش لذت میبرده و اینکه دیگران در فهم آن درمیماندند و به قول خودش دیوانه میشدند، خرسند بوده است: «بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد / ای جنونانشا دگر فکر چه مضمون میکنی».
در زمانهی بیدل بسیاری از اهل سخن و ادب هم، شیوهی او را نمیپسندیدند و بر او خرده میگرفتند. این را از بیان شاگرد او در «سفینهی خوشگو» به روشنی میتوان دریافت. اما ذوق خیالپرداز بیدل عریانی معنی را ننگ معنی میخوانده و آن را نمیپسندیده است. او بارها بر این سلیقه خود تاکید کرده است؛ چون: «سخن خوش است به کیفیتی ادا کردن / که معنی آب نگردد ز ننگ عریانی» یا «خوش آن نفسکه چو معنی رسد به عریانی / چو بوی گل ز بهارش لباس پوشانی». و از آن سوی دیگر هم همانگونه که اشاره شد، از قبول و تحسین عامه مردم بیزار بوده است: «از قبول خلق نتوان زحمت منت کشید / ای خوش آن سازی که قابلنغمهی تحسین نشد». از همینروست که آشکارا میگوید: «سخن بیپرده کم گو، از زبان خلق ایمن زی / چراغ زیر دامن نیست چندان زحمت بادش».
اما در مجموع در دیوان غزلیات بیدل، هم لفظ و هم معنا فربه است. شعر او نه مانند منظومههای غیر هنری تنها جانب معنا را گرفته و نه مانند برخی آثار ادبی، تنها به صنعتسازی محدود مانده است. اما همواره باید به یاد داشت که این غزلها در دورههای مختلف زندگی بیدل سروده شده و پیرو دگرگونیهای طول زندگی شاعر دگرگونگی پذیرفته است. تناقضهایی که در شعر او دیده میشود در شعر بسیاری دیگر از سخنوران نیز هست. و این کاملا طبیعی است.
حالا کمی درباره شرح غزلهای بیدل در کتاب «بیدل و انشای تحیّر» بگویید. چرا اسم کتاب «بیدل و انشای تحیّر» انتخاب شده است؟
بیدل در بیتی گفته است: «بیدل سخنت نیست جز انشای تحیر / کو آینه تا صفحهی دیوان تو باشد»؛ اسم کتاب از این بیت بیدل گرفته شده است.
اگر کسی بگوید شعر بیدل را بهتمامی دریافته و به همه راز و رمزهای آن راه برده و از همهی گریوهها و گردنههای آن بیلغزش گذشته، بیگمان سخنی بهگزاف گفته است. بنابراین کسی چون من که دانشآموز سادهای از این دبستان است و در این کتاب، تنها برخی از دریافتهای شخصی خودش را بازگفته، چگونه میتواند چنین سخن گزافی بگوید؟! سالهاست که من با انگیزه درونی و گرایش ذوقی به شعر بیدل، با او همراه و همنشینم. بسیاری از دوستانی که از همنشینیهای من با بیدل و از سفرهای پیوستهام به کوچهپسکوچههای شعر بیدل خبر دارند، از من میخواستند تجربههای خودم را از این سفرهای خاطرهانگیز و دلگشا برایشان تعریف کنم. من هم مانند کسی که خواب شیرین هیجانانگیزی دیده باشد و گوش شنوایی هم برای بازگفتِ آن یافته باشد، در این کتاب خوابم را تنها برای همین گوشهای تشنه تعریف کردهام. بدون آنکه در واقعی بودن این رویا و درستی دریافتهایم پایی فشرده باشم. آنچه در معنای این بیتها نوشتهام، معنایی است که به گمان من رسیده است. هیچ معلوم نیست بیدل هم همین ضبط از بیت را سروده و همین معنا را - بیکم و کاست - در نظر داشته است. بویژه آنکه بسیاری از بیتها را میتوان به چندین صورت خواند و چندین معنا از آن دریافت کرد. بیدل امروز نیست تا ببینیم او با کدام قرائت بیت را میخواند.
با آنکه فروکاستن بسیاری از بیتهای بیدل به نثری ساده و مستقیم، چشم پوشیدن از بسیاری ویژگیها و هنرنماییهای او و ستمی آشکار به شعر اوست، اما گاهی که به برخی مخاطبان این کتاب میاندیشیدم، ناگزیر جگر میخراشیدم و تن به این کار میدادم تا به سنت شیوههای مراکز آموزشی ایران، برخی خوانندگان را از این راه به خانهی آن بیت فرا بخوانم.
راست آن است که برگرداندن بسیاری از سرودههای بیدل - همچون سرودههای شاعران دیگر - به نثری مستقیم هرگز امکانپذیر نیست. بهویژه که دریافت برخی از آنها به رویا میماند. شبیه به آن است که خوابی دیده باشی با روایتی چندلایه یا چند پهلو که در آن پدیدهها، رویدادها، زمانها و شخصیتها پیدرپی در هم فرو میلغزند، جابهجا میشوند و رنگ عوض میکنند. چنین خوابی را هر بار که میخواهی گزارش کنی بخشی از آن فرو گذاشته میشود و بهتمامی گزارده نمیشود. زیرا برای بازگفت آن رویا باید چندین روایت پیچیده، لغزان و گاه متفاوت و متناقض را با هم و جدا از هم بازپردازی کرد. بازگویی چنین رویایی همچون گرفتن ماهی با دست از رودخانه است. همین که احساس کردی گرفتهای میلغزد و فرار میکند. خودش راست گفته است که «بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد / ای جنونانشا دگر فکر چه مضمون میکنی».
خیال خلاق بیدل گاهی، بهگونهای خیرهکننده، میان پدیدههای گوناگون، پیوندهایی تازه و چندسویه پدید میآورد. بسیاری از این رفتارهای پیدا و پنهان هنری، بهگونهایست که شگفتی هر صاحبِ ذوقی را برمیانگیزد. در کتابهای بلاغی، به تناسبات واژگانی «مراعات نظیر» گفته میشود. اما بیگمان نامِ «مراعات نظیر» برای بسیاری از این تناسبات واژگانی بیدلانه، نامی نارساست. زیرا براستی اینها مراعات نظیر نیستند، که مراعات بینظیرند!
هنگام شرح بیتها موجی از مضمونها و موضوعاتِ همانند در شعر گذشته فارسی، در ذهنم فراخوانده میشد که میتوانست پیشینهی آن را روشنتر بازنماید، اما از آنجا که خواستِ من، بازگشایی شعر بیدل با سخنِ خود او بود، تلاش کردم کمتر به بیرون ارجاع بدهم. و کلیدهای گشایش بیت را در بیتهای دیگر خودِ او بیابم و بازنمایم. در این مدت که غزلهای بیدل اوقات مرا خوش کرده است، یادداشتهای متنوعی در پیوند با شعر بیدل برای خودم نوشتهام. شاید روزی حوصلهی سر و سامان دادن آنها را بیابم و در اختیار دیگران هم بگذارم.
برخی سخنوران ساده میسرایند و برخی پیچیده. من این بختیاری را دارم که هم از شعرهای ساده لذت ببرم و هم از شعرهای پیچیده (به شرط هنری بودن هر دو). مانند کسی که در باغی بزرگ، هم زیبایی درختچهها و بوتههای گلدارِ فریبا از او دل میربایند و هم شکوهِ درختهای تنومندِ سایهافکن هوش از سرش میبرند.
کتاب شما غیر از فهرستهای پایانی سه فصل دارد؛ یک فصل مقدمه است، یک فصل اسمش «واژههای ویژه» است و یک فصل هم شرح سی غزل. این سی غزل که شرح شده، بر چه پایهای برگزیده شده است؟
راستش من هرگز دنبال شرح غزلهای بیدل نبودم. بیدل را برای دلِ خودم میخواندم تا اوقاتم را شیرین کنم. اما درنگم بر روی برخی بیتها دریافتهایی را در پی داشت که گاهی آنها را یادداشت میکردم و بعضی اوقات آنها را با دوستانی در میان مینهادم. این گفتوگوها که گاهی خوشایندِ این دوستان را دامن میزد، کمکم انگیزهای را در من پدید آورد تا آنها را سامان دهم.
کسانی که غزلهایی از بیدل را شرح کرده یا توضیح دادهاند، به غزلهای پایانی دیوان کمتر توجه کردهاند. به همین دلیل من برخلاف رسم معمول، بر روی غزلهای پایانی دیوان، متمرکز شدم تا گزینشی داشته باشم. غزلها را از پایان دیوان، یعنی حرف قافیه و ردیف «ی» آغاز کردم تا در شرح غزلها از همانندی با کار دیگران دوری گزیده باشم. بارها آنها را بازخوانی کردم تا اینکه نزدیک به هفتاد غزل برگزیده شد. به گمانم هرکدام از آن غزلها میتوانست بخشی از ویژگیهای ذهن و زبان بیدل را نمایندگی کند. آنها را هم بارها خواندم تا گزیدهتر شوند. در پایان این سی غزل را از میان آنها برکشیدم. بر این باورم که هر کدام از این غزلها بخشی از ذهن و زبان بیدل را بازمیتابند و گزارش این غزلها در بخش دوم کتاب میتواند - دستِکم برای کسانی که کمتر با بیدل آشنایی دارند - پنجرهای باشد که از آن بتوانند شعر بیدل را روشنتر تماشا کنند. شاید اگر 10 سال پیش از این بود یا 10 سال پس از این، غزلهای دیگری در این مجموعه جا میگرفت. پس بیش از این نمیتوان از این گزینش دفاع کرد. در نگاه امروز من - و تنها در نگاه امروز من - این غزلها همان کارکردی را که گفتم دارند و میتوانند نقش همان پنجره را بازی کنند.
نظر شما